از دریچه شعارها!

نسیم روشنایی

 

در بسیاری از شعارها نوجوانان و جوانان، زنان و مردان و اقلیت‌های ملی و اتنیکی ایران یکصدا به استبداد و بنیادگرایی اسلامی ولایت فقیه و حکومتی مذهبی «نه» می‌گویند و حقوق انسانی برابر خود را در جامعه طلب می‌کنند.

 

*

ماهیت و افق هر جنبشی را می‌توان با شعارهایی که کنشگران آن سر می‌دهند تا حدی شناخت. شعارها صرفا ابراز خشم و هیجان نیستند بلکه افق مبارزه و آیینه سیر تحول و تکثر مطالبات حاضران در تظاهرات‌ها یا اکسیون‌ها نیز هستند. شعارهای جنبش زن، زندگی، آزادی کماکان فریاد می‌شوند و با تداوم اعتراض‌ها شاید شعارهای تامل برانگیز دیگری نیز از سوی معترضان ابداع و فریاد شوند. در این نوشته چند شعار را از میان شعارهای معترضان را انتخاب کرده‌ و درباره آنها نوشته‌ام.

این نخستین جنبشی است که شعار محوری آن بر مطالبات زنان استوار است. از این رو مهمترین شعار این جنبش «زن، زندگی، آزادی/ شادی، رفاه، آبادی» و سپس شعارهای ،«می‌کشم می‌کشم/ هر آنکه خواهرم کشت»، « مرگ بر دیکتاتور»، «بی‌شرف بی‌شرف»، « ننگ ما ننگ ما/ پلیس الدنگ ما»، «فقر و فساد و بیداد/ ننگ بر این استبداد»، « وای به روزی که مسلح شویم» ، «از کردستان تا تبریز/ صبر ما گشته لبریز»، « کردستان، کردستان/ چشم و چراغ ایران» و « از کردستان تا تهران/ ستم علیه زنان»، «آذربایجان اویاخدای/ کوردستانا بایاخدی» و « بهش نگین اعتراض، اسمش شده انقلاب» را برگزیده‌ام. این شعارها از سوی زنان و مردان، پسران و دختران و نوجوانان پس از قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی به فریاد درآمدند، با تلفن‌های همراه ضبط شدند و برای همیشه در تاریخ ایران جاودانه شدند.

تک تک این شعارها بخشی از پازل تحولاتی که در جریان هستند را نشان می‌دهند.

 

نه همه‌شمول به تبعیض و سرکوب زنان

 

«زن، زندگی، آزادی/ شادی، رفاه، آبادی» – محبوبیت و استفاده همه شمول این شعار اصلا عجیب نیست. چه اقلیتی از جامعه ایران بزرگتر از گروه زنان است که در این چهل و سه سال در سطوح مختلف قانونی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی سرکوب شده‌ است؟ این شعار فقط یک شعار نیست که در واکنش به مرگ تراژیک مهسا امینی به‌طور اتفاقی سر داده شده باشد. در پس بیان فراگیر این شعار، خودآگاهی جمعی‌ای نهفته است که این مسئله را درک کرده که همه ما مهسا/ ژینا هستیم و یا می‌توانیم باشیم. سر دادن فراگیر این شعار، بلوغ بخشی از جامعه را نشان می‌دهد که به این درک رسیده که برای داشتن یک جامعه شاد و سالم و مرفه و آباد، زنان جامعه نیز باید آزاد و از تبعیض‌ رها گشته باشند.

مردم معترض از به حصار کشیدن آزادی‌های فردی، به‌ویژه آزادی‌های زنان به تنگ آمده‌اند. گرچه زنان در صف اول ستم و تبعیض‌های جنسیتی در دوران جمهوری اسلامی بوده‌اند اما بسیاری از مردان نیز از سرکوب و توهین و تحقیر سیستماتیک زنان در جامعه رنج برده‌اند. همراهی آنان با زنان و فریاد مطالبه‌‌های زنان از سوی مردان نشان می‌دهد که خواسته اکثریت جامعه فارغ از جنسیت آزادی‌های برابر اجتماعی برای تمام شهروندان است.

در جامعه‌ای سالم زنان باید از حق انتخاب پوشش برخوردار باشند و از نظر حقوق مدنی، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیز جایگاهی برابر با مردان داشته باشند وگرنه عدالت در جامعه متحقق نمی‌شود. خودآگاهی‌ای که در پس این شعار نهفته است، یک‌شبه به دست نیامده و ثمره کنشگری و مطالبه‌گری هزاران هزار زن و مرد آزادی‌خواه و برابری‌خواهی است که از پیش از دوران انقلاب مشروطه تا کنون برای آزادی و برابری حقوق زنان با مردان کوشیده‌اند.

با روی کار آمدن جمهوری اسلامی حجاب زنان اجباری شد و قوانین زن‌ستیزانه تصویب شدند و بسیاری از حقوقی که زنان تا آن دوره به دست آورده بودند نیز از دست رفت. علاوه بر اجباری شدن حجاب اسلامی، یکی از هراسناک‌ترین تغییرات این بود که قانون ازدواج بالای ۱۸ سال برداشته شد و کودک همسری یعنی تجاوز شرعی به دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله به قانون بدل شد. حق طلاق، حضانت فرزند و ده‌ها حقوق مدنی دیگر از زنان ستانده شد. زن‌کشی‌های ناموسی در قانون جرم‌زدایی نشد و پدران و شوهران بدون عواقب زنان و دختران و خواهرانشان را در این‌ سال‌ها کشتند.

همزمان با تحمیل قوانین ضد زن، مبارزه برای آزادی پوشش و رفع حجاب اجباری و دیگر آزادی‌های مدنی و اجتماعی از همان بدو انقلاب ۵۷ از سوی زنان آغاز شد و به اشکال مختلف ادامه یافت. زنان و جوان رفته رفته سبک زندگی و پوشش خود را انتخاب کردند و با نافرمانی‌های مدنی قانون تحمیلی حجاب اجباری را تا آنجا که می‌شد دور زدند. پس از چهل و سه سال، جمهوری اسلامی با تکیه بر ماشین سرکوب و ارعاب کمیته‌‌ای‌ها و بسیجی‌ها و ماموران گشت ارشاد نتوانست پوشش اسلامی را به تمام زنان ایران تحمیل کند چرا که حق نوع پوشش، حقی است که باید توسط فرد در جامعه انتخاب شود، نه از سوی حاکمیت به فرد تحمیل گردد.

 

خشم و همبستگی

 

«می‌کشم می‌کشم/ هر آنکه خواهرم کشت» – این شعار سراسر خشم و است میل انتقام‌جویی. احساسات بخش عظیمی از جامعه‌ای را نشان می‌دهد که از ستم و سرکوب و خشونت سیستماتیک حاکمیت به تنگ آمده و آماده انتقام‌جویی است. این شعار اما تماما انتقام‌جویی نیست. اهمیت این شعار اعلام همبستگی با مهسا امینی و دختران و زنان دیگری است که قربانی خشونت این نظام شده‌اند. ژینا/ مهسا در این جنبش به خواهر همه بدل شده است، خواهری که معترضان حتی حاضرند برای دادخواهی او جان خود را به خطر بیندازند.

 

نشانه گرفتن اصل نظام بنیادگرا

 

«مرگ بر دیکتاتور»، «امسال سال خونه/ سید علی سرنگونه»- در بسیاری از اعتراض‌ها این دو شعار سر داده شده و بار دیگر در این سلسله اعتراض‌ها بر زبان معترضان جاری شده است. تکرار این شعار نشان می‌دهد که پیش از همه معترضان توافق دارند که از این نظام دیکتاتوری به تنگ آمده‌اند و آن را پس می‌زنند. آنها برای علی خامنه‌ای هیچ حرمتی قائل نیستند و او را با واژه‌هایی چون «ضحاک» و «رهبر الدنگ» خطاب می‌کنند.

علی خامنه‌ای برای معترضان سمبل این حکومت دیکتاتوری و بنیادگرای مذهبی است که از ۴۳ سال پیش بر کشور حاکم شده و آزادی مردم را با نام اسلام از آنها گرفته است. خطاب کردن او با ستمگر خونخواری چون ضحاک، نشان می‌دهد که شدت تنفر اکثریت مردم ایران نسبت به او چقدر عمیق است.

به‌نظر می‌رسد معترضان در جامعه دیگر حاکمیت اقتدارگرا برنمی‌تابند. از شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر » می‌توان دید که معترضان نه تنها اقتدارگرایی حکومتی مذهبی، بلکه حکومت سلطنتی اقتدارگرا را نیز پس می‌زنند.

 

انزجار از نیروی‌‌های امنیتی و نظامی

 

ننگ ما ننگ ما/ پلیس الدنگ ما»، «بی‌شرف، بی‌شرف» – ‌یکی دیگر از تحولات این است که معترضان عمیقا چشم امید خود را به نیروی انتظامی و پلیس جمهوری اسلامی بسته‌اند. در اعتراض‌های سال‌های پیش گاهی شعارهای شنیده‌ می‌شد که مردم از نیروی انتظامی تقاضای حمایت می‌کردند، به آنها گل می‌دادند و آنها را جزئی از « خود/ مردم» می‌دانستند.

شعار «نیروی انتظامی، حمایت، حمایت» نمونه‌ امیدی بود که نشان می‌داد بخشی از معترضان هنوز به حمایت پلیس امیدوار است اما رفته‌رفته در هر اعتراضی این امید به ناامیدی بدل شد و معترضان با این واقعیت روبه‌رو شدند که نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی هنوز به ارباب خود پشت نکرده‌اند و رفاه و آزادی و برابری مردم را انتخاب نکرده‌اند.

در این خیزش معترضان به جای اینکه نیروی انتظامی را در کنار خود تصور کنند آنها را «الدنگ» یا «بی‌شرف» خطاب می‌کنند. آنها بین خود و نیروی‌های انتظامی، بسیج، سپاهی و لباس شخصی‌ها مرز کشیده‌اند و آنها را خودی نمی‌دانند. چشم امیدی هم از آنها ندارند.

 

درک فراملی و فراقومی بودن تبعیض علیه زنان

 

«از کردستان تا تهران/ ستم علیه زنان» یا « از کردستان تا تبریز/ صبر ما گشته لبریز» – شعارهایی هستند که فراگیری و همبستگی میان معترضان را نشان می‌دهند، معترضانی که در شهرهای گوناگون ستم زنان کرد را با ستمی که در شهر خودشان به آنها اعمال می‌شود یکی دانسته‌ و آن را فریاد کرده‌اند.

معترضان به این آگاهی دست یافته‌اند که با وجود کرد بودن، آذری بودن، بلوچ بودن، لر بودن و تعلق داشتن به هر قومیت و ملیتی، در نهایت ساختار سیاسی و اقتصادی حاکمیت جمهوری اسلامی به آنها ستم فراگیری اعمال کرده است

این شعار نشان می‌دهد که زنان و مردانی که برای اعتراض به خیابان‌ها یا دانشگاه‌ها آمده‌اند این مسئله را درک کرده‌اند که ستم بر زنان به شهر و استانشان محدود نیست. آنها فهمیده‌اند که چه تهرانی باشند، چه یزدی، چه تبریزی، چه کُرد و چه عرب خوزستانی، وقتی در حداقلی‌ترین انتخاب خود یعنی نوع پوشش خود باید به حاکمیت تا دندان مسلح حساب پس دهند، دستگیر شوند، تحقیر شوند، کتک بخورند یا کشته شوند، اقلیت‌ به‌شمار می‌آیند و زیر سرکوب‌اند.

خشونت به زنان آنقدر همه‌جانبه و چند بعدی است که حتی نباید آن را به تحمیل حجاب اجباری محدود کرد. خشونت‌های قانونی علیه زنان، سالانه جان زنان ایرانی را می‌گیرد و روزانه رنج روانی و جسمانی جبران‌ناپذیری به زنان و دختران تحمیل می‌کند. نمونه یکی از آنها مرگ تراژیک «شلیر رسولی» ۱۲ شهریور در مریوان بود که برای فرار از تجاوز جنسی از سوی یک مرد، از طبقه دوم ساختمانی خود را به پایین پرت کرد و جان سپرد.

 

شعار«زن، زندگی، آزادی/ شادی رفاه آبادی» این واقعیت را آشکار می‌کند که مطالبه‌ زنان مطالبه‌‌ای همگانی و فراگیر است. همزمان شعار« از کردستان تا تهران/ ستم علیه زنان» از این هم فراتر رفته و بر فرا قومیتی/فرا ملیتی بودن مطالبات معترضان صحه می‌گذارد.

 

ما شدن فرا قومی و ورای مطالبات جنسیتی

 

«کردستان/ چشم و چراغ ایران »، «آذربایجان اویاخدای/ کوردستانا بایاخدی»- معترضان تنها به همبستگی جنسیتی با یکدیگر محدود نمانده اند. این خصیصه در شعار«آذربایجان اویاخدای/ کوردستانا بایاخدی» که به معنی آذربایجان بیدار و پشتیبان کردستان است، مشهود است. در این شعار، هویت‌ قومی کنار رفته و تمام اقلیت‌های تحت ستم همه به یک اقلیت تبدیل شده‌اند، به یک «مای» بزرگ که سال‌هاست به حاشیه کشانده شده و به‌طور سیستماتیک مورد تبعیض قرار گرفته‌ و استثمار شده است.

معترضان به این آگاهی دست یافته‌اند که با وجود کرد بودن، آذری بودن، بلوچ بودن، لر بودن و تعلق داشتن به هر قومیت و ملیتی، در نهایت ساختار سیاسی و اقتصادی حاکمیت جمهوری اسلامی به آنها ستم فراگیری اعمال کرده است.

 

درک در‌هم‌تنیدگی فقر و استبداد

 

«فقر و فساد و بیداد/ ننگ بر این استبداد» – مطالبات معیشتی در شعارهای این جنبش به‌طور مکرر بیان نشده و به نظر می‌رسد معترضان بیشتر از استبداد به تنگ آمده‌اند اما در این شعار که دانشجویان سر داد‌ه‌اند، مثلثی را می‌بینیم از فقر و فساد و بیداد که هر سه استثمار و استبداد حاکمیت را نشانه می‌روند. در این شعار می‌توان دید که مطالبات معترضان از مطالبه آزادی‌های مدنی برای زنان فراتر رفته و به شرایط وخیم اقتصادی و سرکوب فراگیر سیاسی گره خورده است.

فرا رفتن از اعتراض و انقلابی شدن

 

«بهش نگین اعتراض اسمش شده انقلاب» – پس از گذشت سه هفته که از خیزش زن زندگی آزادی گذشت، این شعار در دانشگاه زاده شد. در این شعار معترضین با تاکید بیان می‌کنند که مطالبه‌هایشان صرفا اعتراضی صنفی و دانشجویی نیست، بلکه آنها خواهان انقلاب هستند.

خواسته مردم معترض انقلاب است و جنبش به مرحله انقلابی رسیده است. مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند. کسانی که این حکومت را نمی‌خواهند، مردم معترض. و گروه کوچکی که یا مزدور رژیم است یا از نظر ایدئولوژیکی با حکومت هم‌نظر است. حاکمیت می‌کوشد در رسانه‌های داخلی و صدا و سیما اعتراضات را به اغتشاشاتی پراکنده که توسط نوجوانانی که فریب فرهنگ غربی را خورده‌اند، تقلیل دهند. اما معترضان تا کنون نشان‌ داده‌اند که این خیزش صرفا ابرازی خشمی ناآگاهانه و موقتی نیست. اراده جمعی به تغییر نظام در این شعار کاملا آشکار است.

 

ایستادگی مصمم در مقابل قدرت حاکم

 

« وای به روزی که مسلح شویم» – این خیزش با خشونت بسیاری روبه‌رو شده است. ماموران امنیتی به هیچ کس رحم نکرده‌اند و حتی کودکان و نوجوانان را نیز به گلوله بسته‌اند. معترضان نیز خشمگین‌اند، به نظر می‌رسد برخی از مبارزه مسالمت‌آمیز ناامید شده‌اند و گروهی حاضرند به خشونت متقابل دست بزنند.

پروسه اعتراض‌های مدنی و اجتماعی و سیاسی و صنفی که از دهه هفتاد به بعد رفته رفته شدت و حدت بیشتری به خود گرفتند، اما در دو دهه اولَ پس از انقلاب ۵۷ مسالمت‌جویانه و حتی مذهبی بودند. مثلا در جنبش سبز «الله اکبر» یکی از شعارهایی بود که تکرار می‌شد. مردم تهدید نمی‌کردند، مطالبه داشتند و درخواست می‌کردند. سال‌ها گذشت و وضعیت اقتصادی و سیاسی وخیم‌تر و بسته‌تر شد. مطالبه‌ بر مطالبه افزوده شد و حکومت جز با گلوله و باتوم و طناب دار و میله‌های زندان پاسخی دیگر به شهروندان مطالبه‌گر نداد. گویا مردم حاکمیت را آزمونده‌اند و به این حقیقت پی‌برده‌اند که از طریق مطالبه‌گری مدنی و مسالمت‌آمیز راه به جایی نخواهند برد.

 

دیدن روسری‌های برداشته و آتش زده شده زنان، همبستگی مردان و زنان شانه به شانه یکدیگر در شهرهای مختلف و پافشاری آنها در ادامه مبارزه با توجه به سرکوب‌هایی وحشیانه نیروهای نظامی و امنیتی تحسین برانگیز است اما همزمان خشونتی که به معترضان کودک و نوجوان و زن و مرد اعمال شده هولناک است و نشان می‌دهد که این حاکمیت و نیروهای نظامی‌اش از جمله سپاه، برای حفظ خود به همان شکل دگم و مرتجع، حاضر است مردمش را سلاخی کند.

با نگاه به شعارهای متکثر معترضان که در سنین متفاوت و در مناطق متفاوت ایران گسترده‌اند، می‌توان دید که آنها خود را زندان یأس و هراسی که در آن محبوس شده بودند، رها کرده و از اسلام سیاسی امید بریده‌اند. نوجوانان و جوانان، زنان و مردان و اقلیت‌های ملی ایران یکصدا به استبداد و بنیادگرایی اسلامی ولایت فقیه و حکومتی مذهبی «نه» می‌گویند و حقوق انسانی برابر خود را در جامعه طلب می‌کنند. شاید بتوان گفت جنبشی که از دوران مشروطه به اشکال مختلف و در بحبوحه‌های تاریخی گوناگون، خود را آشکار کرده بود، در این برهه تاریخی در حال به تعادل رسیدن و ثمر دادن در قالب جنبش زن، زندگی‌، آزادی است.

 

عنوان اصلی: «زن، زندگی، آزادی» از دریچه شعارهایش 

منبع: رادیو زمانه