افروز کاظم زاده
دو هفتهای هست که به دیدار خواهرم آمدهام. این مجسمه در شهر زیبای آمستردام است و تقریبا جزو اولین المانهای شهری آمستردام بود که مرا به خودش جذب کرد. دلیلش بسیار واضح است، چون مرا به یاد زن زندگی آزادی انداخت. از شهریور سال گذشته، بعد از کشته شدن دختر جسور ما مهسا امینی هیچگاه روسری یا شالی بر سر ننداختهام، ولی تمام لحظات آن با ترس و اضطراب گذشت. آزادی برای هر کسی میتواند معنا و مفهوم خودش را داشته باشد، این است که معنای آزادی برای تمام زنان و مردان دنیا میتواند متفاوت باشد.
برای من هیچوقت آزادی در حجاب و پوشش خلاصه نشده بود و نیست. اما روزی که در خیابانهای آمستردام قدم زدم، حس میکردم نگران نیستم، ترسی ندارم. نگران این نیستم که کسی از پشتِ سرم دادی بزند که، خانم حجابترو رعایت کن. نگران نبودم که کسی به من بگوید: چاق شدی افروز، چقدر پوستت خراب شده افروز و هزاران حرف یا عتاب دیگر. آن حس امنیت برای من معنای آزادی داشت. در این نقطه از جهان با تمام کاستیهایی که دارد چه از نظر سیاسی و چه اجتماعی، هیچکسی به بدن زن جز بدن زن ( فیزیولوژی) نگاه نمیکند، نه خبری از نگاههای ابزاری است و نه خبری از نگاههای سنگین قضاوتجویانه. شاید به جرات میتوانم بگویم، بدن زن اینجا خودش است، تمام وجود خودش، چاق، لاغر، زیبا، زشت، ناقص و در عین حال آزاد است. به امید روزهای آزاد بدون ترس و نگرانی برای ایران.
زن زندگی آزادی