لیلا صادقی
تمایل به درک و تفسیر سازوکارهای زیربنایی دخیل در خلق و دریافت متون ادبی و هنری و همچنین تأثیر این سازوکارها بر شناخت انسان به زمان ارسطو برمی گردد و از آن پس، همواره شاهد نظریات و رویکردهای متفاوتی برای مطالعه چگونگی درک ادبیات و هنر بوده ایم، همچون نظریه ساختگرا، دریافت، پساساختگرا، فمینیستی، پسااستعماری، شناختی و غیره. سبک شناسی شناختی (شعرشناسی شناختی) با زدن پلی میان سبک شناسی و مبانی علمی تلاش کرده است که درک فرآیندهای دخیل در خلق و دریافت ادبیات و هنر را مهیا کند و تحلیلی دقیق از آنچه انسان به عنوان ادبیات و هنر ادراک می کند، ارائه دهد.
درنتیجه، این رشته به عنوان زیرمجموعه علوم شناختی که خود نیز شاخه ای بینارشته ای است و به مطالعه علمی ذهن و شناخت می پردازد، از دستاوردهای علوم شناختی برای مطالعات خود استفاده می کند تا جایی که در پیشرفت های اخیری که امکانات مطالعاتی این رشته را افزایش داده، به مدد عصب شناسی شناختی، بستری برای مطالعه علمی تخیل و عاطفه نیز فراهم شده است، درنتیجه به نظر می رسد که بتوان شعرشناسی شناختی را یک نظریه هرمنوتیکی تلقی کرد (ر.ک. استاکول، 2007: 135) که یافته هایش را براساس مطالعه علمی انسان می سنجد تا با تعامل معنادار و استفاده از تجربه احساسی در خوانش ادبی امکان مطالعه ابعاد گوناگونی از ادبیات و هنر را فراهم آورد.
ادامه مطلب در کتاب
نشر لوگوس، ۱۴۰۲