محمد علی شاکری یکتا
محوریت شعر فروغ انسان است اما نه انسان تعریف نشده ای که در شعر پاره ای از شاعران می بینیم . مثل انسان شعر نیما و اخوان مشخصه هایی دارد .انسان شعر نیما ، شکل وشمایلی طبیعی وروستایی دارد .انسان شعر اخوان موجودی آرکائیک است و انسان شعر فروغ شهروندانی اند گرفتار در چنبره ی ساختاری تودرتو و روابط ناهنجار شهرنشینی. خلاصه می گویم آدم های شعر فروغ ، خود ما هستیم با ویژگی های اقلیمی و فرهنگی مان . فقط شگرد هنرمندانه ی فروغ این است که تصویر پردازی شاعرانه ی او ، دور از شعار زدگی و سیاست زدگی ها ست. به قول زنده یاد محمد مختاری نگرش او به انسان ” نگرشی هنری است” حتی در شعر “آیه های زمینی “که ترجمان الیوت گونه ی جهان بینی فروغ است وقتی از “انبوه بی تحرک روشنفکران” ویا” گروه ساقط مردم ” ویا” اجتماع ساکت بی جان” حرف می زند فکر و ذکر ما به ناکجا آباد نمی رود.
نه به یاد انسان آرکائیک اخوان می افتیم نه انسان عارف مسلک سپهری و نه انسان کلی و گاه بی شناسنامه ی شاملو. بلکه آدم های کوچه وبازار و یا جماعت روشنفکر نمای معلق از سقف ایدئولوژی وسیاست زده ای را می بینیم که گیج می زنند ، و تلوتلو خوران شعار های سیاسی پس می دهند.ونهایتا شهری را مجسم می کنیم که در آن:
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
وهیچ کس دیگر به هیچ کس نیندیشید..
بگذارید یکی از کارهای معروفش را مرور کنیم. “دلم برای باغچه می سوزد ” را باز بشکافیم.آنوقت هنرمندانه گی نگاه او بیشتر آشکار می شود.درست است که در سراسر این شعر ،راوی کل، به ظاهر روایت خود را می گوید و به اصطلاح حدیث نفس سر می دهد ،اما ژرفاکاوی شعر حکایت دیگری سرداده است.عناصری در محوریت شعر ظاهر می شوند که یک واحد کوچک اجتماع اند ، .یعنی خانواده. اما همین عنصر واحد که در سطرهایی نام های خاصی را در خود جای داده اند قابل تعمیم به جامعه ای گسترده ترند. امروزه دیگر نمی توان از متن شعری چون”دلم برای باغچه می سوزد”؛ آن هم زمانی که از خمپاره ومسلسل می گوید، تفسیرهای شبه انقلابی بیرون کشید و منظور شاعر را به شعر چریکی _که از نظر من اصطلاحی گنگ ونامفهوم است- تأویل وتفسیر کرد.اما وقتی کمی به دور وبرمان نگاه کنیم هنوز هم پس از گذر سال ها نفرت وانزجار شاعر را از خشونت وجنگ حس می کنیم ودر می یابیم که انسان صلح طلب چقدر تنها و درمانده است:
حیاط خانه ی ما تنهاست/ حیاط خانه ی ما تنهاست/ تمام روز/ از پشت در صدای تکه تکه شدن می آید / ومنفجر شدن/ همسایه های ما در خاک باغچه هاشان به جای گل/ خمپاره ومسلسل می کارند…./ حیاط خانه ی ما گیج است….
آیا این شعر بیان شاعرانه وغم انگیز شرایط امروز ی حاکم بر خاور میانه از غزه تا کابل وبغداد و دمشق ودیگر جاها نیست؟ آیا چهره ی کریه رهبران سیاسی جنگ سالار و ویرانگر از پس پشت این کلمان ساده و دم دستی دیده نمی شود؟
گفتیم که او تصویر گر فضای شهری است و انسان شهر نشین.با نگاهی معترض به شکل وشمایل ناهنجاری که از برکت ساختار قدرت و سلطه ی ساختار اقتصادی و تبعیت بی چون وچرا از فرهنگ وارداتی و غیر بومی و غیر ملی پدید آمده است. شعر ای مرز پرگهر طنز تلخی است که در آن اعتراض به وضع موجود در آن سال ها وایضاً برای من خواننده هنوز هم درآن موج می زند.فروغ در این شعر بیش از هر چیز نگاه انتقادی اش را متوجه لایه ای از جامعه ی خود کرده است که زیر پوسته ی افکارشان شارلاتانیسم روشنفکر نمایانه ی هفت خطی پنهان است .او بدون اشاره ی مستقیم به تفکری خاص و با گریز هنرمندانه از شعار زدگی ودوری از تن دادن به آلودگی سیاسی ، زبانی ساده و بی تکلف را به کار می گیرد و البته با کمی پرخاشگری ادیبانه سخن سر می دهد آن سان که دانی .
شعرِ «ای مرز پرگهر» که عنوانش را از سرودی معروف گرفته است در مقایسه با دیگر کارهای او ، اثری چندان برجسته از نظر ساختار ادبی نیست.اما پیام آن با توجه به فضای اجتماعی آن سال ها برجسته وقابل تأمل است تا جایی که ضعف بیان شعری اش را می پپوشاند.
در« ای مرز پر گهر» ، از تخیلات لطیف یا خشن شاعرانه خبری نیست.به هر حال چنین به نظر می رسد که او عمداً از طرز بیان گزارشی استفاده کرده است تا هم حسابی دق دلش را خالی کرده باشد و هم خواننده را برای گرفتن پیامش سردر گم نکرده باشد.مثلا وقتی می گوید: برگزیدگان فکری ملت/ هر یک به روی سینه ششصدوهفتادوهشت کباب پز برقی/ و بردو دست ششصد وهفتادوهشت ساعت ناوزر/ ردیف کرده ومی دانند/ که ناتوانی از تهی کیسه بودن است ، نه از نادانی…
به مصداق ضرب المثل عاقل را اشاره ای کافی است ، تکلیف را روشن می کند و حرفش را از صدتا مقاله ی تئوریک اندر باب علم بهتر است یا ثروت رساتر و گویا تر بیان می کند.و برگزیدگان فکری ملت را که همان جماعت روشنفکر باشند به باد تمسخر می گیرد. و این که حق داردیا ندارد چنین بدبینانه بنگردقضاوتش با زمانه و با مردم است
من در اینجا از ابعاد دیگرِ شخصیت هنری فروغ مخصوصا فعالیت هایش در عرصه ی سینمای مستند در می گذرم و فقط اشاره می کنم که هنر ماندگار از مرزهای زمان و مکان می گذرد .زمانشمول می شود .تجربه سالیان به ما آموخته است که به ضرب وزور تبلیغات و به پشتوانه ی اعوان و انصار یک دارودسته ی سیاسی نمی شود شاعر یا نویسنده و هنرمند مردمی شد .هنر و شعر ماندگار با زمانه حرکت می کند .در حافظه ی مردم خوش می نشیند و به حرف دل مردم تبدیل می شود.و از این منظر ،شعر فروغ فرخزاد از ماندگارترین آثار فرهنگی وادبی معاصر ایران زمین است.خدشه ناپذیر و پویا درست مانند فروغ فرخزاد که:
هنوز سنگ مزارش تازه ست:
مزار آن دو دست جوان را می گویم …
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد…