داشتم با تلفن حرف میزدم که از در اتاق آمدی. از بازداشتگاه تو را به بند آورده بودند. لحظه ورودت را فراموش نمیکنم. آمدی و من ته قلبم شاد شدم که روزهای بازداشتگاه تمام شد و آمدی من حالا پناهی که از قبل بشناسم در بند داشتم. آشنایی که میآید احساساتمان دوگانه بود. آن هم تو. تو یکبار سالها در آن بند زندگی کرده بودی و حضورت یعنی باز میخواهند زندگیات را بگیرند و از طرفی تو هم چون نامت بودی و بهار آمده بود.
وقتی پروندهام به اجرای احکام رفت حرف زدیم و گفتی “برو و نگران نباش” و سریع تاکید کردی “خودم هم میام به زودی”. بهار! ما آنقدر ناتوان بودیم که نتوانستیم حتی فریادی بزنیم تا شرم کنند تو را که ۷ سال زندان رفته بودی باز زندانی نکنند. تو که آمدی کاملا میدانستی و بلد بودی چه باید بکنی. تختت بعد از چند روز تخت کسی بود که سالهاست آنجا بود. البته که تو سالها آنجا بودی. تو را باز آورده بودند چون گفته بودی” من اینجا رو میرم، نباید تو خونه بشینم، نبایدم نشست”. تو رفته بودی برای اعتراض به شلیک مستقیم به هواپیمای مسافربری. حالا باید ۴ سال دیگر زندان باشی.
بهار تو همان زنی بودی که برای من و خیلی از همسالانم نماد زن مبارز شده بود. تو آن زنی بودی که دنیای مردانه سیاست را در ذهنمان شکسته بود. تو آن خواهری بودی که پیش از آنکه ببینمش سالها خواهرم بود. تو گویی سالها دستم را گرفته بودی. من وقتی به دانشگاه آمدم تو هنوز در زندان بودی. حالا رفتیم زندان و آمدیم و تو باز در زندانی. بهار هر روز صبح ناخودآگاه میخواهم قبل از آنکه تو بگویی خودم بگویم “بریم بدمینتون”. گاهی شبها منتظرم بیایی دم تختم و شروع کنیم گپ زدن و خاموشی شود و باز به پچ پچ ادامه دهیم. گاهی میخواهم صدایت کنم که بیا نان و پنیر. میخواهم بیایم به اتاقتان و از سپیده بپرسم “بهار چطوره؟”. از بازداشتگاه که آمدی چند روز بعد در هواخوری دور هم جمع شده بودیم. آمدی و برایمان خواندی: “خاک این گندم، تو خیابونه، خوشه خشم من و تو تشنه بارونه”.
بلاچاو را در بازداشتگاه هم برای بقیه خوانده بودی.
آن روز که برف آمده بود و حیاط یک دست سفید شده بود، ته حیاط نشسته بودیم و آواز خواندیم. من چقدر دوست دارم زمان را آنقدر عقب ببرم، آن قدر عقب ببرم که در زندان، رهاترین باشیم و در آن برف زمستانی باز با هم بخوانیم. انگار در آن روز وسط زندان برای لحظهای احساس کردیم آزادیم. “قفس را بسوزان….”
بهار! دیروز ۸ مارس بود. این روز هزاربار تقدیم تو باد که تصویر فعال سیاسی را برایمان زنانه کردی.