یدالله کریمیپور
ترانهای تنها طی ۴۸ ساعت همه رکوردهای پیشین در شنیده شدن را شکسته و بازتابی جهانی پیدا میکند.
چرا آشغال پس از گذشت حدود ۱۵ ماه از رکورد شکنی برای شروین حاجی پور، باز هم چنین شگفت مورد استقبال مردم و نسل z قرار میگیرد؟!
پاسخها ساده، روشن و در حد انجام دادن یک رفراندوم برای جمهوری اسلامی تکلیفآور و قابل اعتنا است. اگر گوش شنوایی باشد:
– استمرار التهاب
نخستین نشانهاش برای زمامداران آن است که نشان میدهد هنوز جامعه مانند گذشته تبدار و ملتهب است. لطفا این دماسنج را از چشمان حکمرانان دور نکنید؛
۲- اهدافی معمولی
خواستههای این نسل خیلی خیلی معمولی است. یک زندگی عادی توام با شادی و سرخوشی عرفی، برای تحمل بار سنگین هستی. لطفا خواستههای آنان توسط مشاوران مغرض و بلکه برباد دهنده، ایدئولوژیک، سکولاری و ضد مذهب تلقی نشود. گرچه نگرش اینان جهانی است، ولی حتی اگر آشغال هم پنداشته شوند، باز هم خود را فرزندان ایران دانسته و قصد ترک وطن را در سر نمیپرورانند؛
۳- بیحزب
اینان بیسازمان، بیتشکیلات و بیحزبند. نه مزدور سازمانهای جاسوسی هستند و نه آموزش دیده برای خرابکاری و فروپاشاندن. لطفا قبول کنید که مرجعیت عام آنان همین شبکههای مجازی و اینترنت فشل جاری و معمولی است؛
۴- اکثریت
بالاخره از آفتاب روشنتر است که اینان اکثریت ملت ایران را به خود اختصاص دادهاند.
پس لطفا چونان مشاوران خائن و برباد دهنده نیکلای دوم نشده و با نگاه اصلاحخواهانه به خواستههای فرزندانمان بنگرید. باور کنید اینان در سیاره دیگری نمیزیند. سهل است آن قدر به ما نزدیکند که گویی فرزندان خود ما هستند. لطفا کشور و ملت و دولت را به سرنوشت رومانف های روس هل ندهید.
حاشیه:
دوسال پیش از سرنگونی و قتل نیکلای دوم امپراتور و فرمانروای مطلق روسیه بر اثر انقلاب بلشویکی لنین و حزبش، سن پترزبورگ پایتخت دچار آشوب شد. کار به جایی رسید که حتی نظامیان نیز سر به شورش برداشته و خواهان انجام اصلاحات بودند. هنگامی که مشاوران و درباریان در حال رایزنی با نیکلای بودند و از او میخواستند که برای پیشگیری از فروپاشی خاندان رومانف و جلوگیری از انقلاب تن به انجام برخی اصلاحات دهد، ناگهان فریاد مردم و سربازان طغیانگر به گوش نیکلای رسید. پرسید چه خیر است؟ چه شده؟
یکی از مقامات ضد رفرم و متملق، بیدرنگ پاسخ داد: قربان هیچ خبری نیست ضجه مشتی آشغال بیسر و پا است. به زودی فروکش میکند. راحت باشید.
تنها دو سال بعد انقلاب آغاز شد و نیکلای، همسر و فرزندان و نزدیکانش، توسط بلشویکها تیرباران شده و جسدشان در حوض اسید انداخته شد. خاندان رومانف برای همیشه نابود شد.