شکوه حسینی
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ…
همیشه میگفتم:
گر چرخ به کام ما نگردد
کاری بکنیم تا نگردد
گوئیم به او، مطیع ما گرد
یا میگردد، و یا نگردد
گر گشت خوش است، ور نه
ما دست از او نکشیم تا نگردد…
اما حالا زیرویکخمم را گرفته و ارادهاش به فتیلهپیچ کردنم میل کرده، توان ندارم، غمواندوه آوار شدند تا نکونالهام را شیون کشند این خاک، خاک عزیز بوسه بر شانههایم بزنند، اما از روداری زیاد خویشم است که میخواهم کریهای آخر را هم بخوانم که ای زندگی دوباره افتادی جلو اما بچرخ تا بچرخیم!
اندوه گزاف در جانم نشاندهای اما بدان که هنوز من زندهام! هنوز میتوانم با رنجهایم تو را به زانو درآورم!
و میدانم من ایاقت رنجهایم را دارم و این خوشبختی من است و تو نمیتوانی این را از من بربایی ای زندگی!