الهام باقری
شهرام شب پره که همه بهش شهرامدیوونه میگفتن، بدون اینکه تو بوقوکرنا بدمه، به عاقلانهترین شکل ممکن، رفتار کرده و میکنه. نه حاشیهساز شد و نه ادای هنرمند متعهد رو درآورد. همون شب و روزایی که ما توی مهمونیا و عروسیا با آهنگای شهرام میرقصیدیم و تابستونا آهنگ تابستونش ورد زبونمون بود و وقتی ای قشنگتر از پریاشو از پشت تلفن میشنیدیم، واقعا دیگه تو کوچه نمیرفتیم که مبادا دزدیده بشیم، بعضیا ریششونو پرپشتتر و صداشونو غمگینتر میکردن تا خیلی متعهد بهنظر بیان و بوی گندمو برای ما میذاشتن و هرچیمیکاشتن رو سخاوتمندانه تقدیم طبقه کارگر میکردن و برای خودشون جز یه وجب خاک هیچی نمیخواستن. درظاهر، شعار ضدامپریالیسم سرمیدادن، ولی درواقعیت، اگه میخواستی از این سر خونهشون بری اون سر، باید تاکسی میگرفتی یا خیلی بهت لطف میکردن با آخرین مدل ماشین آمریکاییشون میرسوندنت که یه دوری هم زده باشی. دقیقا همون وقتایی که جوونای ما که هیچی براشون جز موسیقی نمونده بود، به جرم همراه داشتن همین کاستها، موهاشون از ته تراشیده میشد و شلاق میخوردن و تحقیر میشدن. طبقه کارگر هم ازبس همین آهنگای سمی رو گوش کردن، به سفره خالیشون به جای نون گندم، افسردگی و ناامیدی اضافه شد. اون غیرمتعهدها هم که به بهانه کنار مردم خوب سرزمینشون بودن، اول و وسط و آخر هر فصل و توی هر دهه و قرن و نیمقرن فعالیت هنریشون، جیب مردمو خالی کردن و ازبس از اواسط کنسرت به فکر این بودن که با پول ایندفعه کجا سرمایهگذاری کنن، یادشون میرفت رو آهنگ لب بزنن یا از شدت سرخوشی، روی صحنه کلهپا میشدن.
فرق اینا با شهرام شبپره اینه که اینا صد تا عمل زیبایی انجام میدن چون بالاخره یه کنسرت بیشتر هم یه کنسرته و فقط مرگ میتونه از صحنه جداشون کنه. تنها چیزی هم که از رسانههای جهانی نسیبشون میشه فقط خبر مردنشونه، ولی از شهرام شبپره دعوت میکنن تا درباره خداحافظیش بگه و بعد ازش خواهش میکنن که بیشتر بمونه چون بین مردم محبوبه، هیچ وقت با محبوبیتش کاسبی نکرده و از شعور و احساسات مردمش هم سوءاستفاده نکرده. وقتی هم ازش میپرسن چه آرزویی داری، میگه فقط میخوام گردنبندم برای دخترم بمونه. گردنبندی که حرف اول اسم شهرامه فقط یه گردنبند نیست، افتخار و اعتبار یک عمر فعالیت باعزت هنریه.
خلاصه که من فکر میکنم کسایی که بهش میگفتن شهرامدیوونه باید ازش حلالیت بطلبن.