مایا آنجلو
میتوانید با دروغهای بیمارگونه و مضحکتان
مرا در «تاریخ»تان تحقیر کنید،
میتوانید مرا در لایولجن بغلتانید
امّا من باز بهسان غبار از زمین برمیخیزم.
گستاخی و جسارتِ من آزارتان میدهد؟
از چه رو چهرهتان این چنین دُژم و درهم است؟
از آن رو که من چنان میخرامم که پنداری
در اتاق پذیرائیام
چاههای نفت یافته و نفت استخراج میکنم.
درست بهسان ماه و بهسانِ خورشید
درست با همان یقین و قاطعیّتِ جزرومد
درست به سان امیدهای سر به آسمان سای
باز برمیخیزم.
در آرزوی درهمشکسته دیدن من هستید؟
سر خمکرده و چشم به زیر افکنده؟
با شانههای فروافتاده مانند قطرههای اشک،
بیتاب و بیتوان ز هقهق پرسوز و پرگداز؟
غرورِ من زخمیتان میکند؟
از خندیدنِ من بدان سان که پنداری
در باغچهام به معادن طلا دستیافتهام
چنین تلخکام نشوید.
میتوانید من را آماجِ تیرهای حرفهایتان سازید
میتوانید با نگاههایتان تحقیرم کنید،
میتوانید با نفرت تامّ و تمامتان
جان از من همی سِتانید،
امّا من باز برمیخیزم.
شهوتانگیز بودنم شما را آشفته میکند؟
رقصیدنم بدان سان که پنداری
در مُلْتَقای رانهایم الماس دارم
برایتان بهتآور است؟
بیرون از کلبههای شرم تاریخ
برمیخیزم
از گذشتهای ریشه دوانده در
درد،
برمیخیزم
من اقیانوسی سیاهم،
سرشار از جهش و ناپیدا کرانه،
جاری و جهنده و پرتلاطم
بر شانههایم امواج را جا به جا میکنم.
شبهای بیم و هراس را
پشت سر میگذارم،
برمیخیزم
رو به سوی سپیدهدمی
که به شیوهای شگرف روشن است،
برمیخیزم
با هدایائی که از نیاکانم است،
من امید و رؤیای
بردگان هستم.
برمیخیزم
برمیخیزم
برمیخیزم.
*برگردان: فواد روستایی
برگردانی آزاد از شعری از خانم «مایا آنجلو» (٢٠١٤-١٩٢٨)، شاعر،خواننده، خاطرهنویس، بازیگر و فعّال مدنی افریقائی تبارِ آمریکا
*طرح تزئینی است