حکومت دینی را پایان دهیم


پیام مکتوب نرگس محمدی به همایش “گفتگو برای نجات ایران”


این روزها در مجامع مختلف، گفت و گوها، اعلام مواضع و نشست‌هایی انجام می‌شود که در مجموع با هدف پایان دادن به وضعیت دشوار، نگران‌کننده و هولناک کنونی ایران است. از واژه هولناک استفاده می‌کنم تا شاید بتواند در بر گیرنده‌ و بیان‌کننده شتاب و توان تخریب بنیان‌های زندگی توسط حکومت جمهوری اسلامی و ترسیمی از ابعاد و وجوه تخریب شده‌ زندگی یک انسان در حال زیستن در ایران باشد، حتی انسانی که هیچ فعالیت سیاسی یا اجتماعی نداشته و اساسا در هیچ حوزه‌ای وارد درگیری و اعتراض علیه حکومت نشده و سعی می‌کند از مناقشات و رودررویی‌های جدی موجود در جامعه علیه حکومت دوری کند.

می‌خواهم تاکید کنم که لزوما زندگی انسان‌های با گرایش یا تفکر متضاد با ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی در معرض خطر تهدید قرار ندارند. کافی است در یکی از شهرها یا روستاهای ایران ساکن باشی تا درک کنی که همه ابعاد زندگی‌ات در معرض خطر جدی اضمحلال قرار دارد.

در ریشه‌یابی دلایل تخریب زندگی انسان‌ها در ایران، صدها دلیل از فساد سیستماتیک و غیرقابل کنترل در میان حاکمان، بی‌کفایتی و سوء مدیریت مسئولان، حکومت دینی با عقب‌مانده‌ترین و متحجرانه‌ترین تفسیر و نگرش، سرکوبگری وحشیانه دستگاه‌های امنیتی و نظامی، عدم استقلال قوه قضائیه تا مسئله مداخله‌گری حکومت و مسئله سیستم آموزشی را می‌توان ذکر کرد. همینطور در بیان میزان وسعت و دامنه تخریب حکومت در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و …، تنها باید پرسید که آیا جایی از تخریب حکومت در امان مانده است؟

قطعا این نشست در خارج از کشور به عنوان برای نجات ایران و در میان اهل فکر و سیاست برگزار خواهد شد و من بحثم را با طرح این سوال شروع می‌کنم که آیا با وجود حکومت جمهوری اسلامی امکان «زندگی» وجود دارد؟

اعلام «گذار از جمهوری اسلامی» روشن کننده موضع و نسبت جریانات، نهادها، سازمان‌های اجتماعی و افراد مؤثر با حکومت است. به عبارتی این اقدام می‌تواند مسئله را برای عموم مردم، افکار عمومی داخلی و جهانی و نهادهای بین المللی و البته دولت‌های خارجی «معنادار» کند تا بتواند سایر اقدامات و الزامات و کنش‌های جمعی را بر اساس هویت جمعی، تدارک ببیند. همچنین اعلام باور نهادها، سازمان‌ها و گروه‌های اجتماعی-سیاسی و فرهنگی و افراد مؤثر به «پایان دادن به جمهوری اسلامی» در وهله نخست بازتابی از گستردگی این ایده در جامعه است. بیان باور و ایده، امکان شکل‌گیری کنش را فراهم می‌کند و کنش‌های فردی و جمعی در جامعه، دیگران را به واکنش وامی‌دارد و تداوم این چرخه، به خلق بسترها و حوزه‌های جدید برای کنش‌های بزرگتر و فراگیرتر می‌انجامد.

از سویی دیگر گستردگی این ایده در جامعه و تلاش و برنامه سازمان‌ها و نهادها و گروه‌های اجتماعی در بازنمایی آن، موجب شکل‌گیری و احساس قدرت معطوف به تغییرات بنیادین و اساسی در جامعه می‌گردد.

دو عنصر «گستردگی» و «قدرت» از یک سو بر مهار سرکوب حکومتی علیه مردم تاثیر خواهد گذاشت و از سویی دیگر تا ایده «گذار از جمهوری اسلامی» به عنوان ایده‌ای سترگ و فراگیر، جنبش‌های خاص خود را با محوریت تغییرات بنیادین و اساسی در تمام حوزه‌های زندگی پیش رانده و توسعه دهد.

خلاصه آن که اعلام همگانی، قدرتمند و پیگیر «گذار از جمهوری اسلامی» آغازگر و بخش مهمی در برنامه‌ریزی برای نجات ایران است.

در این قسمت بخش دوم صحبتم را با پرداختن به وضعیت جامعه ایران و جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» ادامه می‌دهم.

جامعه ایران یکی از جوامع جنبشی در دنیای کنونی به شمار می‌آید که این ویژگی می‌تواند مورد توجه باورمندان به گذار از جمهوری اسلامی قرار گیرد. سال‌های اخیر اشاعه اعتراضات از گروهی به گروهی دیگر، از نهادی به نهادی دیگر و از شهری به شهری دیگر کار را به جایی رسانده که ما شاهد چرخه‌های اعتراضی هستیم. این پدیده به سرعت در حال افزایش است و انعکاسی از فزونی مطالبات، اعتراضات و لبریز شدن صبر مردم دارد. با توجه به شناخت ما از نظام جمهوری اسلامی و عدم توان پاسخگویی آن و تشدید بحران‌های داخلی و خارجی، انتظار می‌رود در فاصله‌ی نه چندان دور شاهد جنبش‌هایی با تصمیم‌های راهبردی رادیکال‌تر و سرسختانه‌تر باشیم.

در بررسی جنبش‌های اجتماعی اخیر با در نظر گرفتن اساس نظریه فرآیند سیاسی یعنی در نظر قرار دادن عناصر ساختاری و فرهنگی می‌توان به این نتیجه رسید که دو نیروی اجتماعی بنیادین یعنی تغییرات صورت‌گرفته در حوزه فرهنگ جامعه و رشد آگاهی و افکار عمومی و همچنین رشد فزاینده مطالبات و انباشت نارضایتی‌ها، فشارهای ساختاری و اجتماعی، وضعیت نگران‌کننده و رو به اضمحلال اقتصادی، وضعیت سرکوب سیاسی و عدم پاسخگویی دولت، در شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی، اعتراضی و انقلابی نقش مهمی داشته است. اگر دو نیروی اجتماعی فوق الذکر را عوامل شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی بدانیم، می‌بایست دو عنصر دیگر یعنی سازمان و راهبرد را عوامل به نتیجه رسیدن جنبش در برآورده شدن و دستیابی به اهداف بدانیم.

آنتونی اُبرچال در کتاب تعارض اجتماعی و جنبش‌های اجتماعی (Social conflict and social movements) دیدگاه خود را بر اساس تحقیقات گروهش بر محور سازمان‌ها به عنوان عامل کلیدی بسیج جنبش‌های اجتماعی استوار می‌کند و مشاهده می‌کند که مشارکت کنندگان در جنبش‌های اجتماعی به عنوان اعضا سازمان‌ها، نهادها و گروه‌ها چه نقشی در موفقیت جنبش در مقایسه با افراد منزوی شده جامعه ایفا می‌کنند و چقدر مؤثر هستند. بنابر این در سنجش میزان موفقیت جنبش‌های اجتماعی با راهبردها و تاکتیک‌های متفاوت، می‌بایست قدرت بسیج Mobilization سازمان‌ها و نهادها برای به خیابان کشاندن مردم و حفظ انسجام و تداوم در کنار سایر عوامل چون هویت جمعی، کنش جمعی و حوزه‌های کنش مورد توجه قرار گیرد.

از همین جا می‌خواهم دوباره بر «راهبرد تقویت نهادهای مدنی مستقل» در ایران به منظور افزایش قدرت بسیج و سازماندهی و فزونی گستره و قدرت جنبش‌های اجتماعی در ایران تاکید کنم. سال‌هاست اصرار دارم که اصرار بر آزادی زندانیان سیاسی و فعالان مدنی و صنفی بدون اصرار بر آزادی نهادهای مدنی و صنفی و سیاسی به عنوان الزامات تحقق دموکراسی و تضمین حقوق بشر کافی نیست و من بیش از آزادی خودم به آزادی نهادم اصرار دارم.

در پایان بحثم را اینگونه جمع‌بندی می‌کنم که برای نجات ایران باید حکومت دینی استبدادی زن‌ستیز را پایان دهیم و گذار مسالمت‌آمیز و کم هزینه‌ای برای مردم را رقم بزنیم. این مرحله و مرحله‌ی پس از آن یعنی استقرار دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و برابری الزاماتی دارد که از جمله آن‌ها می‌توان به شکل‌گیری، قدرت‌یابی و استمرار جنبش‌های اجتماعی و اعتراضی و انقلابی و همچنین تقویت و گسترش نهادها و سازمان‌ها و گروه‌های مدنی و توسعه گستره ساختاری آن اشاره کرد.

با سپاس
نرگس محمدی
اوین