تنهایی و باز هم تنهایی…

ناژین بهاری


یک روز با هفت هزار سالگان, نویسنده: رعنا سلیمانی,

 شابک: 9789189411579,

تعداد صفحه: 189,

 سال انتشار شمسی: 1400, سال انتشار میلادی: 2022,

نشر ارزان در استهکلم

.

راوی داستان زنی مهاجر است که در یک شرکت خدمات سالمندان کار می‌کند. داستان روایتی است از یک روز از زندگی او به شیوه جریان سیال ذهن و با این تمهیدات خواننده می‌بایست با پیامدهای مهاجرت آشنا شود. در همان حال موضوعاتی مانند جوانی و سالخوردگی، احساس سرخوردگی، پوچی، مرگ‌خواهی و عشق درآمیخته با یأس یک انسان مهاجر ایرانی و مفهوم غربت و وطن بیان ادبی می‌یابد. به این ترتیب این اثر از رعنا سلیمانی با گفتمان «تنهایی» در ادبیات تبعید ایران در گفت‌وگو قرار می‌گیرد.


نام اثر برگرفته از یکی از رباعیات خیام است:


ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یک دم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از ین دیر کهن در گذریم

با هفت هزار سالگان سربه سریم


آرش خوش‌صفا در معرفی این کتاب در مقاله‌ای که در عصر نو منتشر شده می‌نویسد:


«نویسنده در این رمان، که تا اندازه‌ای به درونمایۀ رمان نخستش یعنی «سندروم اولیس» نیز پهلو می‌زند ـ دشواری‌ها و سرخوردگی‌های زندگی خصوصی و کاریِ بسیار توانفرسای یک زن مهاجر ایرانی در سوئد را به‌خوبی در چهارچوب روایتی نوگرا و زبانی ستایش‌برانگیز به روی کاغذ آورده و سپس به‌شکلی نامستقیم به نوعی بیداریِ محسوس راوی در پایان رمان و رسیدن به اندیشۀ خیامیِ لذت از هر دَم و پرهیز از افسوس دَم‌های رفته پل می‌زند که به‌دلیل ساختار نوگرا و زبان رُک و ویژه‌اش هرگز به کسالت، نتیجه‌گرایی یا پندآموزیِ آثار داستانیِ اخلاق‌گرا نزدیک نمی‌شود.»

پیش از این از رعنا سلیمانی رمان «زنده باد زندگی» منتشر شده بود: روایتی تراژیک از زندگی چهار زن زندانی در زندان اوین. در این اثر هم وقایع در یک شبانه‌روز اتفاق می‌افتد: از یک صبح که زندانیان از خواب بیدار می‌شوند تا روز بعد پیش از طلوع آفتاب که زمانی است معین و خاص برای اجرای حکم محکومان به اعدام. رعنا سلیمانی در مصاحبه با بانگ درباره فضاهای بسته در این دو اثر اخیرش می‌گوید:

«”زنده باد زندگی” کتاب قبلی من فضایش در ایران و زندان بود اما این کتاب فضایش جامعه ای مدرن است زنی برآمده از یک جامعه سنتی که تلاش می کند خود را با جامعه مدرنی که در ان زندگی می کند تطابق بدهد. همانطور که می‌دانیم تبعید  در ذات خود یک زندان است و راوی من هم در تبعید هر چند خود خواسته زندگی می کند. و از آنجا که زن هم هست شاید بشود گفت که وجه تشابهاتی با آن رمان هم  دارد.»


سلیمانی در ادامه درباره نقش تجربه در شکل‌بخشی به «هفت‌هزار سالگان» می‌گوید:

«هیچ اثری برآمده از خلا نیست. خودم هم یک مهاجر هستم.»