جامعه شناسی انقلاب مهسا

در این یاداشت، محمود صدری استاد جامعه‌شناسی و علیرضا قندریز تحلیلگر روابط بین‌الملل، برای درک پویایش مردمی گسترده و بی‌سابقه در سه ماه اخیر و تصویر آینده آن می‌گویند که لازم است ابتدا مختصات چارچوب نظری که خیزش «زن، زندگی، آزادی» در آن قرار می‌گیرد تصویر شود. آنها به این پرسش اصلی به عنوان گفتار حاضر می‌پردازند: آیا پویایش فراگیر فعلی جلوه‌ای از یک انقلاب است؟

اکنون سه ماه است که تقریبا سراسر کشور شاهد یک پویایش مردمی گسترده و بی‌سابقه است؛ خیزشی فراگیر که با اعتراض برعلیه پیامدهای تاسف‌بار تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایرانی آغاز شد اما هرگز به آن محدود نماند.

برای درک این پویایش و تصویر آینده آن لازم است ابتدا مختصات چارچوب نظری که خیزش «زن، زندگی، آزادی» در آن قرار می‌گیرد تصویر شود. پرسش اصلی گفتار حاضر این است: آیا پویایش فراگیر فعلی جلوه‌ای از یک انقلاب است؟

بنابراین، هدف ما نه بیان تاریخ تفصیلی نظریه‌های جامعه‌شناسی انقلاب بلکه گزارشی بسیار کوتاه برای تطبیق مصادیق محتمل این نظریات با خیزش اخیر و بررسی وجود یا عدم وجود پتانسیل کافی در این پویایش برای نیل به تحول ساختاری یا انقلاب است.

تعریف انقلاب

نخست لازم است برای روشن شدن موضوع، تعریفی از انقلاب که در این متن به شکلی مبنایی پذیرفته شده است؛ مطرح شود: «انقلاب سیاسی؛ یعنی تغییر غیرمعمول – خارج از سازوکارهای قانونی درون – رژیم بوسیله خیزشی مردمی و گاه خشونت‌بار.» (این تعریف را از جف گودین [۲۰۰۱، ص. ۹] وام گرفته‌ایم)

تاریخچه نظریات جامعه‌شناسی انقلاب

با تعریف بالا از انقلاب، نخستین تبیین تفصیلی ماهیت انقلاب اجتماعی در جهان مدرن از نظریات کارل مارکس برمی‌خیزد. او انقلاب را نتیجه نبرد طبقاتی می‌بیند، در شرایطی که «مبنا» یا نیروهای تولید (ابزار تولید + کارگر) سریعتر از «روبنا» یا روابط تولید (دولت، قانون، دین، هنر و…) پیش می‌روند. این ناهماهنگی به حدی می‌رسد که تنها یک حرکت انقلابی می‌تواند تناسب مبنا و روبنا را دوباره برقرار سازد.

این تئوری بزودی مورد چالش‌های اساسی قرار گرفت، چه از درون مکتب‌های مارکسیستی – به ویژه در تقابل تفاسیر گرامشی، لوکاچ، آلتوزر، پولانتزاس و دیگران درباره تجانس درونی طبقه کارگر و ماهیت و ساختار طبقاتی – و چه بیرون از آن سپهر – از سوی علوم تجربه-محور جامعه‌شناسی و علوم سیاسی.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید.