سارینا اسماعیلزاده، اول مهر
فیلمهای سارینا توی کانال تلگرامش را دیدهایم. فیلمی که آواز میخواند.فیلمی که پیتزا درست می کند. سارینای نوجوان سارینا مگر از زندگی چه میخواست؟ خودش میگوید… آزادی، رفاه، شادی. میگوید.
سارینا اسماعیلزاده، ۱۶ ساله از مهرشهر کرج.روز اول مهر، به جای اینکه به مدرسه برود، به تظاهرات رفت. شاهدان میگویند زیر ضربات باتوم جان داده است. پیکرش را شسته و کفن شده به خانواده تحویل دادهاند. فقط مادرش توانسته صورتش را ببیند. سارینا توی قبر دو طبقه کنار پدرش دفن شده است.
نگین صالحی، ۱۶ مهر
وقتی نگین نگین صالحی، ۲۶ برای فریاد کردن آزادی و زندگی به خیابانهای تهران رفت؛ نمیدانست این آخرین روز زندگی اوست. نمیدانست این بار قرعهی مرگ در برابر زندگیخواهی و زنانگی به نام او افتاده. او هیچ نمیدانست که ضربات پیدر پی باتوم، او را پیش از رسیدن به درمانگاه از پا در میآورد.
اسرا پناهی، ۲۰ مهر
در مدرسه همه را مجبور کردند که سرود سلام فرمانده را بخوانند. اسرا، دانشآموز تمام شجاعتش را توی گلویش جمع کرد و به جای سلام دادن به فرمانده، بر دیکتاتور مرگ فرستاد. با صدایی که اولش لرزان بود و بعد به قدرت لرزه انداخت بر تن مامورهای خامنهای. مامورهای فرماندهی دیکتاتور به دبیرستان دخترانهی شاهد حمله کردند. دانشآموزان را ضرب و شتم کردند. اسرا پناهی خانقاه، ۱۵ ساله از اردبیل. فرزند احمد، با تمام آرزوهای نوجوانیاش، به دست فرماندهی قاتل کودککش کشته شد.
آرنیکا قائم مقامی، ۲۰ تا ۳۰ مهر
آرنیکا زیر بارش باتوم بر تنش به چه چیزی فکر میکرد؟ تن ۱۷ سالهاش ده روز در بیمارستان، در کما دوام آورد؛ بعد در ۳۰ مهر ۱۴۰۱ بر اثر ضربه مغزی رفت. میگویند آرنیکا را به بیمارستان نظامی بردهاند. میگویند قاتلان او، چماق به دستان حکومت عدل علی، گفتهاند آرنیکا قائم مقامی، ۱۷ ساله از تهران خودش را کشته. خودکشی شده. میگویند خودش را از بالای ساختمان پرت کرده. این را در مورد بقیهی کودکان و نوجوانی که کشتهاند هم گفتهاند. آرنیکا قائم مقامی که برای زندگی به خیابان رفت، مرگ را در آغوش کشید.
نگین عبدالملکی، ۲۰ مهر
نگین، شیر دختر دیگری از کردستان، دانشجوی مهندسی پزشکی. او برای آینده از شهر خودش دل کنده و به همدان رفته بود تا درس بخواند. نگین که فریاد میزد و میدوید، به دست نیروهای سرکوبگر، به دست قاتلان افتاد. با باتوم به سر و بدنش زدند. نگین به خوابگاه رفت. آنجا حالش بد شد. بالا آورد. ضربه به سر کار خودش را کرده بود. نگین عبدالملکی، ۲۱ ساله، دانشجو، از قروه، جانش را برای آیندهای از دست داد که امیدش را در دل داشت. نیروهای امنیتی، همخوابگاهیها و خانوادهی نگین را تهدید کردند که بگویند: «نگین بر اثر خوردن تن ماهی مسموم، جانش را از دست داده است”.
هیچ مسمومیتی در کار نیست، جز مغزهای فاسد و گندیدهی مزدوران خلیفهی مسلمین جهان.