با انتشار «منشور مهسا» جنبش انقلابی ما زبان گشود
پرویز هدایی
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نمانده و چنین نیز نخواهد ماند
«فشار جهانی همراه با مقاومت درون کشور منجر به تغییر سیاست حزب حاکم در افریقای جنوبی شد» (از اسناد حزب «کنگره ملی افریقا)»
در ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ اشک شوق، گرمای جان و اندیشه پویای میلیونها ایرانی جنبش را به سوی پلتفرمی از همکاری در دانشگاه «جرج تاون» رهنمون گشت، به دنبال آن در دل هموطنانمان در چهارگوشه جهان امید جان گرفت که ما از این پس تنها نیستیم، از این پس آنگاه که «نیکا» دیرگاه در کوچه تاریک از دام گزمهای میگریزد و کوشد برای بستگانش پیامی ارسال کند، و آنگاه که «خدانور» در زیرآفتاب طاقتفرسا در پاسگاه سپاه زاهدان از تشنگی جانش به لب آمده، میدانند که تنها نیستند، بلکه جهانی نظارهگر این نبرد اهریمن و اهوراست و فراتر از آن جهانی از کره و ژاپن گرفته تا شیلی و کالیفرنیا، آری جهانی از هواداران انقلاب «زن، زندگی، آزادی» یار آنان و در کنار آنانند.
و از فردای این میثاق نمایندگان جنبش، این زبانهای گویای انقلابمان، در چهارگوشه جهان هر جا که گوش شنوایی بود و هست و هرگاه که دشمن ناجوانمردانه بر مردمانمان آتش گشود، پای در میدان نهاده و انوار روشنگری بر جنایات رژیم افکندند.
شاهزاده غرب اروپا، واشنگتن و کالیفرنیا را درنوردید و با دانش و متانت از درد مردمانش گفت، سایر همپیمانانش در «منشور» نیز فعالانه از فستیوال فیلم برلین تا پارلمان اروپا و دفتر نخستوزیر هلند افکار عمومی، دولتها و هنرمندان را به حمایت از انقلاب مردم ایران فراخواندند و گاه همچون محبوب ما، علی کریمی، فراخوان موفق شعاردهی به هنگام تحویل سال را سازمان دادند.
تردید نیست که این مشعل فروزنده «همبستگی» در آینده نزدیک به هسته استوار اتحاد تمام گردانهای ملی و مبارز فراروئیده و رهنمون مردمان به ساحل نجات، پیروزی و دموکراسی گردد.
در چند هفته پس از فعال شدن «مهسا» شاهد تزریق انرژی مثبت شگفتی به جنبش و حصول دستاوردهای سازنده آن بودیم (استقبال گسترده از شاهزاده در انگلیس، سخنرانی خانم عبادی در پارلمان اروپا که با برخواستن و دست زدن تمام نمایندگان پارلمان همراه شد و بالاخره استقبال بسیار مثبت نخست وزیر هلند از خانم علینژاد).
اما چنانکه اصطلاح اروپائی گوید: شیطان در جزئیات است، در داستان بر افراشتن پرچم «مهسا» نیز اگرچه کمتر ذهن جویا و پویایی است که منکر ضرورت برداشتن این قدم است، اما متاسفانه با اعلام «منشور مهسا» تا به امروز انتقاداتی را شاهدیم که بعضا سازنده نیستند. در اینجا سعی میشود پارهای از آنها را بررسی کنیم:
«مهسا» در چه روندی پا به عرصه نهاد و چه درپیش دارد؟
هنوز در نیروهای مخالف ج.ا. آلترناتیوی وجود ندارد(مصاحبه علیرضا آخوندی با ایران انترنشنال).
هنگامی که در بهار ۱۹۴۰ ژنرال «دوگل» در اولین نطقش، که از رادیو لندن پخش شد، از کلیه فرانسویانی که توانایی جنگیدن برای آزادی وطن را دارند خواست که با سلاح خود به انگلیس بیایند، در آغاز تنها اندکی بیش از ۱۰۰۰ نفر به او پاسخ مثبت دادند و حتی بیش از ۱۴۰ هزار نفر از پرسنل نیروی دریایی فرانسه که در انگلیس بهسر میبردند، خونسردانه این دعوت را رد کردند.
اما این فضای یخزده «دوگل» را، که فقط یکی از اعضای کابینه سابق فرانسه بود، از آن باز نداشت که «کمیته فرانسه آزاد» را از جمع معدود یاران خود تشکیل دهد.
و بالاخره همین کمیته در ۱۹۴۳ با انضمام واحدهای پارتیزانی جنوب فرانسه به «کمیته فرانسوی برای آزادی ملی» فرارویید و سپس با پارههای جدا شده از دولت «ویشی»، «دولت موقت فرانسه» را تشکیل داد(ویشی، دولت مستقر در فرانسه اشغالی).
«دولت موقت فرانسه» نقش بسیار مثبت و سازندهای را در برپایی دولت دموکراتیک فرانسه پس از جنگ ایفا کرد و به جرات میتوان اقدام «ژنرال دوگل» در تشکیل «کمیته» در ۱۹۴۰ را اقدامی بهغایت هوشمندانه توصیف کرد، چرا که آلترناتیو این حرکت مثلا میتوانست سعی در تشکیل ائتلافی از احزاب فرانسه باشد که در آنزمان با توجه به تشتت افکار در صحنه سیاسی فرانسه در آغاز جنگ چیزی جز آب در هاون کوبیدن نبود(به عنوان مثال حزب کمونیست فرانسه در ۱۹۴۰ به پیروی از فرامین مسکو، تقریبا کمتر حاضر به اقدام جدی در تشکیل جبههای بر علیه آلمانها بود).
حال این سوال مطرح میشود که چرا نباید اقدام جمع تشکیل دهنده «مهسا» را همپایه تشکیل «کمیته» در ۱۹۴۰ در فرانسه ارزیابی کرد؟ فراموش نکنیم که شاهزاده به مراتب بیش از ژنرال «دوگل» در آنزمان محبوبیت دارد، و ایرانیان بیش از فرانسویان در ۱۹۴۰ سیاسی و آماده فداکاریاند.
و سوال دوم از آقای آخوندی و خانم عبادی است: چرا کسانی که از مواهب جنبش بیش از همه برخوردار بودهاند دانسته و ندانسته دستاوردهای جنبش را نادیده میگیرند؟
به پای خود شلیک نکنیم
«ملینا هفت سال آرام نگرفت و جهان را زیر پا گذارد تا دمکراسی و حکومتِ به ارادهِ مردم و رعایتِ حق به یونان بازگشت کند.»(ملینا مرکوری، هنرپیشه، خواننده و سیاستمدار یونانی)
گرچه تشکل هشت نفره حول «مهسا» خود را سخنگو و نه رهبر انقلاب کنونی مردم ایران معرفی کرده اما پر واضح است که امید میرود نطفه اولیه «حکومت موقت»از درون این جمع تکامل یابد، گرچه میدانیم بعضی از اعضای این تشکل بیشتر محبوب دل مردمند و تجربه فعالیتهای اجتماعی دارند تا سیاسی، اما چه باک چرا که جنبشها و انقلابها چنین سیاستمدارانی را در آغوش خود پرورش میدهند، « لخ والسا »، «تئودوراکیس »، « ایرنه پاپاس »، « ملینا مرکوری » در کدام دانشکده علوم سیاسی فارع التحصل شدند؟
اما آنچه در هفته گذشته بسیاری را شگفت زده کرد این اظهارات خانم عبادی در دانشگاه استنفورد بود: «هنوز برای انقلاب زود است، رهبران انقلاب جوانان محلات هستند، هرچه این انقلاب طولانیتر شود، از جهت پیدا کردن رهبران انقلاب بهتر است»
خانم عبادی گرامی، من هم همانند بسیاری دیگر در همه این سالها از آنکه یک بانوی ایرانی موفق به دریافت جایزهای بینالمللی شده بینهایت مفتخر بوده و هستم، نوشتههایم در سالهای گذشته دال بر آنست(۱)، اما سخن معروف ارسطو را خاطر دارم که افلاطون را دوست دارم اما به حقیقت بیش از افلاطون علاقه دارم و فکر میکنم شما بهخوبی میدانید این انقلاب دموکراتیک تاکنون به چه بهای سنگینی برای ملتمان تمام شده، از ۱۳ اختر خاموش شده تنها از یک خانواده کرد، از داغهای «مادر عصمت»، از درو کردن نمازگزاران زاهدان با مسلسل بهتر از من مطلع هستید.
خانم عبادی گرامی، برادر من هم در سحرگاه یک روز سرد پاییز همراه با ۱۵۰ نفر دیگر در اوین به جوخه سپرده شد، در حالیکه جز فعالیت سیاسی دانشجویی را در پرونده خود نداشت. از آنزمان نزدیک به ۴۰ سال میگذرد، و در دنباله همین راه شاهدیم که سالهاست «خالد پیرزاده»ها همه سرمایه را در طبق اخلاص نهاده به نبرد با اهرمن کمر بستهاند، تا جنبش از «کف خیابان» و زندانها فراتر رود و در جهان زبانی گویا یابد، و کسانی چون شاهزاده رضا پهلوی با نزدیک به ۵۰ درصد محبوبیت در آن گل کنند.
اگر انقلابمان به جایگاه کنونی رسیده، البته که در درجه اول حاصل از خود گذشتگی نیکاها، ساریناها و است، اما مراجعه دادن آن به «کف خیابان» جز خط بطلان بر همه دستاوردهایهایمان نیست، اینکار را نکنیم، هیچ سوداگر نادانی با سرمایه خود چنین نکند.
سوگند به این خاک گوهر بار سرافراز / جز مهر وطن در دل در سینه ندارم
گر ابر شوم هر نفس و باز بمیرم / نامَردم اگر جز سر این خاک ببارم
«پیام نوروزی شیدای همدانی از زندان زاهدان»
در نوشته بعدی به آن میپردازیم چه کسانی به انقلاب و سخنگویانش شلیک میکنند و چرا؟
———————
منبع: ایران امروز