خالق و برده زباله

محبوبه موسوی


در آینده‌هایی که قرار است زود سربرسد، شاید کسانی که در تاریخ طبیعی انسان کنکاش می‌کنند نتوانند تاریخ دقیق مصرف را تعیین کنند.

 اینکه آدمیزاد دقیقا از کدام نقطه‌ی تکاملش، خدای یا برده مصرف شد؛ خلق و بردگی همزمان. ما یاد گرفته‌ایم که همه‌چیز را ببلعیم و دور بریزیم؛ فرقی ندارد از کدام جهت پرتاب شود، مهم اینست که بزرگترین تولیدکنندگان زباله در طبیعتی باشیم که جمعیت آدمیزادش از فرط فراوانی، جای بسیاری از موجودات را تنگ کرده است از آب و درخت و سنگ و کوه گرفته تا حشرات و پستانداران و ماهی‌ها و نرم‌تنان. 

آدمیزاد بعلاوه فرزندان ریز و درشت خلفش که زباله نام دارد. افغانستانی‌ها لغت خوبی دارند؛ اگر بخواهند بگویند سرشان شلوغ است یا فلان ساعت کار دارند، می‌گویند «مصروفم». 

معنای مستقیم لغت را اگر کنار بگذاریم به مصرف کردن زمان می‌رسیم. حالا فقط مصرف صرف زمان نیست، پس از مصرف آن، زباله‌اش را به بیرون پرتاب می‌کنیم. اگر سری به توئیتر یا اتاقهای کلاب هاوس و چند جای دیگر بزنیم، زباله‌های ناشی از مصرف زمان را می‌بینیم. در توئژتر واضح‌تر است چون غذاهای نیم‌خورده و ناجویده هم در میان کوه زباله‌ پیدا می‌شود. کوه آنقدر بزرگ است که برای یافتن رگه‌ای از مس( و نه حالا حتما طلا و نقره) کلی باید صفحه را بالا پایین کرد تا چیزکی یافت. دوستی تعریف می‌کرد که خواب هولناکی دیده است: خواب عبارت بود از استفراغ آدمها که روی هر چه می‌افتاد آن را در خود می‌کشید و بزرگتر میشد. موج استفراغ سر به دنبالش گذاشته بود در خواب و او را به تاریکی رسانده بود. خواب است بهرحال اما نمی‌توانست خود را از شر حس بد آن رها کند. فکر کردم شبیه زباله‌هاست از خودمان به سوی خودمان. فردا هم روز طبیعت است؛ روزی برای له کردن گل‌های ریز قاصد و فراموشم مکن. ما طبیعت را دوست داریم و برای نگاه کردن به آن به سمتش می‌شتابیم ولی وقتی درست به نقطه‌ای می‌رسیم که گمان می‌رود اثر دست آدمیزاد بر آن اندک است، تند تند آن را مصرف می‌کنیم در عکس‌های چپ و راست از زوایای مختلف، در لیوان‌های پلاستیکی و کاغذی و در هر چیزی که بتوان ردی از زباله در خود به جا گذاشت، اگر شده حتی دودی از حضور مصروفمان.


دفتر زمان تند تند برگ می‌خورد و مثل برق به آینده پرتاب می‌شویم، آینده‌ای که شاید خاطره‌ای جز زباله از گذشته خود نداشته باشد.