دردفاع از زن خانه دار

فمینیسم ظهور کرد تا آدم‌ها به حقوقِ برابر دست یابند و خواسته‌های خود را آزادانه و فارغ از سنت‌های ریشه‌دوانده‌ی پدرسالاری و مردسالاری دنبال کنند. یکی از این حقوق، حق اشتغال بود که بر اساسِ آن زنان حق دارند تا وارد بازار کار شوند و شغلی داشته باشند و از آن شغل درآمد کسب کنند. بلافاصله این پرسش مطرح شد که اگر زن بیرون از خانه کار کند، چه کسی به امور خانه رسیدگی می‌کند؟ و پاسخ این بود که امور خانه باید با مشارکت همه‌ی اعضای خانواده، فارغ از هر جنسیتی، انجام شود. رسیدگی به امور خانه نباید فقط بر دوش زنان باشد و وظیفه‌ی آن‌ها تلقی شود.

تمام این گزاره‌های ساده گاهی با کج‌راهه‌هایی مواجه شدند. یکی از این کج‌راهه‌ها تعریفی است که گاهی از زنِ مستقل ارائه می‌شود. طبق این تعریف، زنِ مستقل کسی است که حرفه‌ و مهارتی دارد که درآمدزاست و با همان مهارت وارد بازار کار می‌شود و حقوق دریافت می‌کند و در پرداخت هزینه‌ها با همسر یا سایر اعضای خانواده شریک و سهیم می‌شود. زنِ مستقلْ از آزادی و رهایی‌ای که به لطف سال‌ها مبارزه‌ی زنان به دست آمده، بهره می‌برد و به آن پشتِ پا نمی‌زند. بنا به این تعریف، زنی که چنین ویژگی‌هایی نداشته باشد و از این الگو تخطی کند، زن مستقل به حساب نمی‌آید، به حقوقِ خود واقف نیست و نمی‌تواند خود را انسانی مطالبه‌گر و ارزشمند بداند. در این تعبیر، حق انتخاب که باید برای همه‌ی انسان‌ها محترم شمرده شود، جایی ندارد و زنی که انتخاب دیگری دارد طرد می‌شود. تحمیل‌کنندگان حتی چهره‌ای برابری‌طلب و خیرخواه به خود می‌گیرند و فراموش می‌کنند که چتر حمایتیِ فمینیسم تمام جنسیت‌ها با انتخاب‌های متنوعشان را دربرمی‌گیرد. مگر مردسالاری جز این بود که سبک خاصی از زندگی را به زنان و مردان تحمیل می‌کرد و غیر از آن را برنمی‌تابید و هر انتخاب متفاوتی را با برچسب‌ها و انگ‌های بی‌شمار از اعتبار ساقط می‌کرد؟ دیده‌ام که بلافاصله این استدلال مطرح می‌شود که بردگان هم به انتخابِ خود برده نبودند. مگر بردگان برای زنده ماندن گزینه‌ی دیگری جز بردگی داشتند؟ می‌توانستند ارباب باشند و به‌رغم آن، بردگی را برگزیده بودند؟

اما آیا جنبش‌های اجتماعی به جای تاختن به نظام برده‌داری، به بردگان می‌تاختند که چرا برده شده‌اند؟

کسانی که زنِ خانه‌دار را ناآگاه می‌دانند اغلب چشم بر استثمار نیروی کار، و به‌ویژه زنان، در بازار کارِ ایران می‌بندند یا این امر را در قضاوت‌های خود نادیده می‌گیرند. چرا پس از همه‌گیریِ کرونا یک میلیون زن از بازار کارِ ایران خارج شدند و نیمی از این تعداد دیگر به فضای کار برنگشتند؟ چرا دو سوم زنان بیکار فارغ‌التحصیلِ دانشگاه هستند، در حالی که کمتر از یک سوم مردان جویای کار، تحصیلات عالیه دارند؟ چرا بیش از ۸۵ درصد از زنان بالای پانزده سال نه شاغل‌اند و نه در جست‌وجوی کار، درحالی که این نسبت در بین مردان ۳۱ درصد است؟ آیا پاسخ این پرسش‌ها حاکی از ناآگاهی و وابستگی و تنبلیِ زنی است که خانه‌داری را برگزیده؟

زنانِ بسیاری را می‌شناسم که می‌گویند حقوقی که از کارفرما دریافت می‌کنند آن‌قدر ناچیز است که حتی کفاف هزینه‌های رفت‌وآمد و یک وعده‌ غذای بیرون از خانه را نمی‌دهد. ساعت‌های طولانی کار می‌کنند، ماه به ماه با آن‌ها قرارداد کار بسته می‌شود و هر آن نگران‌اند که قرارداد به پایان برسد و کارفرما عذرشان را بخواهد، تازه اگر در بهترین حالت بیمه داشته باشند. اگر زنی بخواهد هم شاغل باشد و هم در انجام امور خانه در کنار همسری برابری‌خواه به اندازه‌ی سهمِ خود، و نه بیشتر، تلاش کند چاره‌ای جز این نیست که بعضی خدمات برون‌سپاری شود، لباس‌ها به خشک‌شویی داده شود، برخی وعده‌های غذایی بیرون از خانه مصرف شود، و نظافتِ خانه را فرد دیگری غیر از اعضای خانواده بر عهده گیرد. اگر بچه‌ای هم داشته باشند مخارج مهد کودک و کلاس هم هست. این هزینه‌ها خانواده را با تنگنا مواجه می‌کند، خانواده‌ای که نیمی یا بیشتر درآمدشان معمولاً صرف اجاره‌ی خانه می‌شود.

مردان بسیاری را نمی‌شناسیم که غیر از روی کاغذ، در عمل هم برابری‌خواه باشند و خارج و داخل خانه به اندازه‌ی همسرشان تلاش کنند. پس چگونه بی‌اعتنا به این مردسالاریِ ریشه‌دار، تنها زنی را قوی و مستقل می‌دانیم که صاحب شغل است و چیزی غیر از خانه‌داری را برگزیده؟ آیا از این زن نمی‌خواهیم که هم بیرون از خانه تلاش کند و هم به محض اینکه به خانه می‌رسد خانه‌داری را از سر بگیرد؟‌ فشاری مضاعف که می‌خواهد زن را در همان قالبی بگنجاند که بی‌توجه به شرایط زندگی‌، و بی‌اعتنا به دیدگاه اطرافیان و ترجیحاتِ خود، فقط و فقط یک گزینه‌ی مطلوب دارد و اگر چیزی غیر از آن را انتخاب کند دچار ازخودبیگانگی است. چرا نوک پیکان مثل همیشه زنان را نشانه گرفته است؟

از زاویه‌ی دیگری به این مسئله بنگریم: در بعضی مناطق ایران، دیگر این نگرش حاکم نیست که زن فقط و فقط باید خانه‌دار باشد. برای بعضی از مردان ازدواج با زنِ شاغل نوعی امتیاز محسوب می‌شود زیرا بارِ نان‌آوری را از روی دوشِ مرد برمی‌دارد و روی دوش زن می‌گذارد. این با آموزه‌های مردسالاری نیز سازگار است که زن را موجودی می‌داند که باید برای جلب رضایت و رفاه مرد بکوشد. اما این تغییر سبب نمی‌شود که مرد در بچه‌داری و امور خانه مشارکت کند و وظایف تقسیم شود. زن بیرون از خانه شغلی دارد و وقتی به خانه می‌رسد باید غذا بپزد، خانه را مرتب کند، ظرف‌ها را بشوید و به فرزندان و دیگر امور خانگی رسیدگی کند ــ در واقع، کارِ چنین زنی دوبرابر شده است. پولی که به دست می‌آید تمام و کمال خرج خانه می‌شود. این همان استثمار است که شکل جدیدی به خود گرفته. یک متغیّر تغییر کرده اما متغیّرهای دیگر دست‌نخورده باقی مانده‌اند و محکم و قبراق سر جای خود نشسته‌اند. با وجود این، شاید این زن همچنان ترجیح دهد که شاغل بماند زیرا اشتغال برایش امتیازاتی به ارمغان می‌آورد. برای مثال، می‌تواند چند ساعت از فضای خانه دور باشد، هویت اجتماعیِ دیگری هم پیدا کند و دایره‌ی دوستان و آشنایانش را گسترش دهد. یعنی نمی‌توان او را زنِ استثمارشده خواند. نمی‌توان با یک دستور برای همه نسخه نوشت و تنوع زندگیِ افراد را نادیده نگرفت و با این فرض که حق اشتغالِ زنان فراهم شده، دیگر جنبه‌های مردسالاری ــ تضییع حقوق زنان در بازار کار و فشار کارهای خانه بر دوش زنانِ شاغل ــ را بی‌اهمیت شمرد و حق انتخابِ زنان را نادیده گرفت و فقط زنی را مستقل و قوی دانست که درآمدزایی می‌کند.

طبق این الگو، زنِ خانه‌دار مصرف‌کننده‌ی بیهوده‌ای است که به فکر تعالی، ارتقای جایگاه خود، ارزش‌آفرینی و مبارزه با تبعیض‌های جنسیتی نیست و صرفاً در همان قالبی فرو رفته که مردسالاری برایش در نظر گرفته است. از یک طرف، بزرگان خانواده وی را سرزنش می‌کنند که چرا در حد اعلای یک کدبانو در خانه تلاش نمی‌کند. از طرف دیگر، کسانی که معتقدند خانه‌داری نباید سرنوشت محتوم زنان باشد، او را سرزنش می‌کنند که زنِ مستقلی نیست؛ چنین افرادی با نادیده گرفتن استمرار دیگر متغیرهای تبعیض جنسیتی از او می‌پرسند چرا از شوهرش خرجی می‌گیرد و چرا به طور مضاعف نمی‌کوشد تا نقش درستِ خود را ایفا کند؟

بر اساس آمار سال ۱۴۰۰، شمار زنانِ خانه‌دار در ایران ۲۱ میلیون نفر است. آیا می‌توان همه‌ی آن‌ها را به تنبلی و بی‌مسئولیتی و مصرف‌کنند‌گی متهم کرد؟ آن هم بی‌توجه به شرایط فرهنگی، خانوادگی، محیطی و اقتصادی‌ای که زندگیِ هر فرد را از دیگری متفاوت می‌کند؟ آیا می‌توان زنی که خانه‌داری را «ترجیح» داده، بیهوده و بی‌ثمر خواند؟ آیا می‌توان رؤیاهایی را از بیرون به او تحمیل کرد؟ یا باید اجازه داد که بدون عذاب وجدان، خودش بهترین تصمیم را برای زندگی‌ِ خود بگیرد؟

خانه‌داری، فرزندداری، مراقبت از بیماران و سالمندانِ خانواده از فرط تکرارْ بی‌اهمیت و نادیدنی شده‌اند. در اطرافِ خود چند مرد را می‌شناسید که به مراقبت از فرزند یا اعضای سالمند و بیمارِ خانواده‌ مشغول باشند و به همین علت فرصت‌ها و پیشرفت‌های شغلی را نادیده بگیرند؟ این‌گونه مراقبت‌ها عمدتاً بر عهده‌ی زنان است و اغلب بر تمام انتخاب‌ها و ترجیحاتِ آنان تأثیر می‌گذارد. اگر زنی کارهای ریز و درشتی را که در طول روز در فرایند خانه‌داری انجام می‌دهد برنشمارد ــ چون آن‌قدر نادیدنی شده‌اند که اگر مستقیم درباره‌شان حرف نزنید به چشم نمی‌آیند ــ به تنبلی و بی‌فایدگی متهم می‌شود. این در حالی است که در بازارِ کار نیز زندگیِ کارمندی و تضییع حقوق، چندان فرصتی برای رشد و شکوفایی در اختیار افراد قرار نمی‌دهد. آدم‌های زیادی را در اطرافم سراغ دارم که اگر زنی را ببینند که خانه‌داری را ترجیح داده و از این انتخاب چندان ناراضی نیست، او را تنبل و بی‌مصرف و تلف‌شده می‌خوانند اما اگر زنی را ببینند که انتخابی غیر از خانه‌داری داشته و به علت شرایط زندگی و اجبارهای همسر و اطرافیان به آن‌ دست نیافته، برای وی دل می‌سوزانند و او را در خور توجه و حمایت می‌دانند. به عبارت دیگر، ترجیح می‌دهند که زنِ خانه‌دار ناراضی و قربانی باشد تا راضی و خرسند.

خانه‌داری، بیهودگی و بی‌ثمری نیست. باید حق انتخابِ زنان را که یکی از خواسته‌های فمینیسم است، محترم شمرد و به جای سرزنش کردن زنانی که ترجیحی دیگر دارند، ساختارهای آشکار و پنهانِ مردسالاری را آماج انتقاد قرار داد، همان ساختارهایی که ارزشمندی و سودمندی را طبق الگوهای خود تعریف می‌کنند و به بند می‌کشند. باید قیدوبندهای مردسالاری را که حتی بسیاری از برابری‌طلبان را نیز اسیر کرده بازشناخت و افشا کرد و همه‌ی انسان‌ها را با تمام ترجیحات و انتخاب‌های خود، زیر چتر حمایتیِ برابری‌خواهی گرد آورد.

الهه رضوی

منبع: آسو