در صحنهی آغازین مستند «نوشتن با آتش» تصویر مستأصل زنی را میبینیم که صورتش محو شده و فقط صدایش را میشنویم، زنی که گروهی از مردان به خانهاش حملهور شدند و به او تجاوز کردند، زنی که در میانهی اینهمه خشونت و وحشت و مردسالاری، دستکم همسری حامی دارد که تقصیر را گردن او نینداخته است. این زن همراه با شوهرش به ادارهی پلیس رفت تا از مردانِ متجاوز شکایت کند. پلیس اما شکایتِ او را نادیده گرفت و سرِ سوزنی پیگیری نکرد تا متجاوزان را دستگیر کند ــ همان سرنوشتِ هولناک تعداد چشمگیری از زنان «دالیت» در ایالت اوتار پرادش در شمال هند که همچون ابری تیره مدام بالای سرِ دیگر زنان دالیت هم پرسه میزند.
«دالیت»، به معنای زمینخورده یا ستمدیده، نام گروهی از مردم است که در نظام تبعیضآمیزِ آیین هندو چنان پست شمرده میشوند که از نظام چهارکاستیِ این آیین حذف شدهاند. آیین هندو این مردمان را «نجس» و «غیرقابل لمس» میداند. بنابراین، آنها گروهی خارج از طبقات چهارگانهی آیین هندو به شمار میروند. دالیتها قرنهاست که با تبعیض، توهین و نقض حقوق و کرامت انسانیِ خود در شبهقارهی هند مواجهاند. هرچند هند پس از استقلال، قوانینی را وضع کرد تا به تبعیض و محرومیت حقوقیِ دالیتها پایان دهد، اما نظام طبقاتیِ هند کماکان در تاروپود این کشور باقی و جاری است و دالیتها هر روز با تبعیض و فرودستی در این جامعهی بهشدت طبقاتی دستوپنجه نرم میکنند.
در سال ۲۰۰۲، گروهی از زنان دالیت در اوتار پرادش تصمیم گرفتند که روزنامهای محلی تأسیس کنند، روزنامهای متمرکز بر نقد سیاست، قدرت، جامعه و فرهنگ از منظر زنان و حقوقِ آنها. این روزنامه را خبر لاهاریا نامیدند. ابتدا کسی این روزنامه را چندان جدی نگرفت و تقریباً همه مطمئن بودند که بهزودی شکست میخورد و درش تخته خواهد شد. اما ۲۱ سال بعد، خبر لاهاریا از یک روزنامهی کوچک محلی به رسانهای دیجیتال با میلیونها دنبالکننده در یوتیوب و فیسبوک تبدیل شده است، و سیاستمداران، مسئولان پلیس و دیگر مقامهای این ایالت چارهای ندارند جز اینکه به مصاحبه با زنان گردانندهی این رسانه تن دهند، رسانهای که بارها در سطح ملی خبرساز شده است. مستند «نوشتن با آتش»، ساختهی ساشمیت گاش و رینتو توماس، به تنها روزنامهی هندیای میپردازد که همهی اعضای هیئت تحریریهاش را زنان تشکیل میدهند. زندگیِ یکی از این زنان ــ میرا ــ در کانون این مستند جای دارد، و در کنارِ آن گوشههایی از زندگیِ دو زن دیگرِ عضو هیئت تحریریه ــ سونیتا و شیامکالی ــ را هم میبینیم.
میرا را در ۱۴سالگی شوهر دادند. او یکی از معدود زنانِ خوششانسی بود که خانوادهی شوهرش قبول کردند که ادامهی تحصیل دهد. میرا میگوید که دبیرستان دیواربهدیوارِ خانهی خانوادهی شوهر بود. وسط کلاس درس ناگهان مادرشوهرش نامِ او را فریاد میزد تا برود و به بچهاش شیر بدهد. میرا دوان دوان میرفت و به نوزادش شیر میداد و دوباره دوان دوان به کلاس درس برمیگشت. اکنون میرا دو مدرک لیسانس و یک مدرک فوقلیسانس دارد و یکی از خبرنگاران اصلی در هیئت تحریریه است. دو دهه پس از تأسیس این روزنامه، شوهر میرا هنوز امیدوار است که این نشریه تعطیل شود تا همسرش به «کار اصلیِ» خود ــ «خانهداری و بچهداری» ــ برگردد! میرا اما سالهاست که آهسته و پیوسته به راه خود ادامه میدهد و مشوّق زنان دیگری در این مسیر دشوار است.
سونیتا دربارهی مسئلهی تلخ حفاریهای غیرقانونیِ معادن در ایالت اوتار پرادش کار میکند. او خودش اهل روستایی است که روزگاری آباد بود اما حفاریهای غیرقانونی به روستای آنها بهشدت آسیب رساند و تنفس در هوای آلوده و سرشار از گرد و غبارش را ناممکن کرد. در نتیجه، اهالی روستا یکی پس از دیگری مجبور به ترک روستای آبا و اجدادیشان شدند. سونیتا در کودکی مثل بسیاری دیگر از کودکان روستا در ازای دستمزدی ناچیز در این معادن کار میکرد و ساعتها در میان گرد و خاک و آلودگی و انفجار عرق میریخت. همه میدانند که چه افراد بانفوذی مالک این معادن غیرقانونی هستند؛ همه میدانند که پلیس نیز همسفرهی آنهاست و به همین دلیل از اینهمه حفاریِ بیمجوز جلوگیری نمیکند. در فیلم میبینیم که مردان شاغل در این معادن نمیخواهند با سونیتا مصاحبه کنند، اما همزمان از متلک انداختن و مسخره کردن او و تلاش برای دست زدن به بدنش ابایی ندارند.
دو دهه پس از تأسیس این روزنامه، شوهر میرا هنوز امیدوار است که این نشریه تعطیل شود تا همسرش به «کار اصلیِ» خود ــ «خانهداری و بچهداری» ــ برگردد!
در این مستند با گوشههایی از زندگی شیامکالی هم آشنا میشویم. او سواد اندکی دارد، الفبای لاتین بلد نیست و وقتی پای تلفن همراهِ هوشمند به تحریریه باز میشود و روزنامه در مسیر دیجیتالیشدن قرار میگیرد، نمیداند که باید با این تلفن چه کند. او صادقانه میگوید که نمیفهمد منظور همکارانش از نادرست بودن «زاویهی دید»ش در گزارشی که نوشته چیست، اما مصمّم است که بیاموزد.
«نوشتن با آتش» نشان میدهد که چطور در سال ۲۰۱۶ ــ قبل از انتخاباتِ مهم ۲۰۱۷ ــ پای اینترنت، تلفن هوشمند و امکانات دیجیتال به تحریریهی کوچک خبر لاهاریا باز شد. در نتیجهی آن انتخابات نارندرا مودی دوباره به قدرت رسید و راه ناسیونالیسم نژادپرستانهی هندو هموارتر شد. این فیلم تلاشهای روزنامهنگاران برای امروزیشدن را هم به تصویر میکشد: از آموزش مبانیِ استفاده از تلفن همراه گرفته تا روزنامهنگاریِ دیجیتال و ذوق اعضای هیئت تحریریه از استقبال از گزارشهای ویدیوییشان در یوتیوب. اما آنها در منطقهای محروم زندگی میکنند، و در نتیجه مشکلاتشان گاه بسیار ابتدایی است: وقتی خانهی اکثر زنانِ روزنامهنگار فاقد برقکشی است، تلفن همراه را چطور باید شارژ کرد؟ وقتی بعضی از اعضای هیئت تحریریه سواد اندکی دارند و اصلاً از الفبای لاتین سر در نمیآورند کار را باید از کجا شروع کرد؟
در هند روزنامهنگاری عمدتاً تحت کنترل مردان هندوی طبقهی متوسطِ بالا است. هندِ تحت سلطهی حزب «بهاراتیا جاناتا»، که گرایشهای ناسیونالیستیِ نژادپرستانه دارد، هر روز برای روزنامهنگاران ناامنتر میشود. بنا به گزارش «یونسکو» در فاصلهی سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۹ در مجموع ۱۲۰۰ روزنامهنگار در جهان به قتل رسیدند و هند ششمین کشور ناامن برای روزنامهنگاران بوده است. تنها در فاصلهی مه ۲۰۱۹ تا اوت ۲۰۲۱، به ۲۵۶ روزنامهنگار در هند حمله شد. گزارشها نشان میدهد که در اکثر مواقع پلیس یا دیگر مقامهای دولتی در حمله به روزنامهنگاران دست دارند. اکنون تهدیدهای تلفنی، حملات فیزیکی، اخراج روزنامهنگاران منتقد، سانسور مطالب، تعقیب و، در مواردی، قتلِ روزنامهنگاران به رویّهای آشنا در هند تبدیل شده است.
در چنین شرایطی زنان عضو هیئت تحریریهی خبر لاهاریا بدون هیچگونه حمایت طبقاتی و محلی، روزنامهنگاریِ مستقل را ادامه میدهند، در حالی که خطر همواره بالای سرشان پرسه میزند. در «نوشتن با آتش» بارها میبینیم که وقتی یکی از این زنان وارد اداره یا ساختمانی میشود نگاههای تهدیدآمیز، خشونتآمیز یا سراسر تحقیرِ مردان آنها را دنبال میکند. حتی مردان دالیت نیز با تحقیر و تمسخر به آنها مینگرند. برای مثال، پدر سونیتا و شوهر میرا با تحقیر و تمسخر دربارهی آنها حرف میزنند.
وقتی سه تن از زنان تحریریه با نامزد اصلی حزب «بهاراتیا جاناتا» در ایالتِ خود مصاحبه میکنند، از او میخواهند بگوید که در برابر تجاوزهای گروهی به زنان دالیت در ایالت چه خواهد کرد و چه سیاستی برای توقف این خشونت دارد. نامزد حزب حرفهای کلیِ بیمعنایی را تکرار میکند و از هرگونه پاسخ شفاف طفره میرود. وقتی با سماجت و اصرار زنان روزنامهنگار مواجه میشود، آشکارا از کوره در میرود، با تهدید با آنها حرف میزند و بدون هیچ جوابی محل را ترک میکند. مردان اطراف نامزد حزب با تهدید به زنان روزنامهنگار نگاه میکنند، انگار ابایی ندارند که بگویند پافشاریِ چند زن دالیت بر لزوم پاسخگوییِ نامزد هندو، بدون مجازات نخواهد ماند.
کارگردانان، این مستند را از زاویهای نزدیک و انسانی ثبت کردند و در فیلم، فاصلهای را بین آنها و سوژههایشان احساس نمیکنیم. یکی از نقائص فیلم این است که دربارهی چگونگیِ تأسیس خبر لاهاریا و پیشزمینهی این نشریه اطلاعاتی ارائه نمیدهد. در پایان فیلم بسیاری از پرسشها بیپاسخ میماند: چه کسانی مؤسس روزنامه بودند؟ بودجهی آن، چه در ابتدا و چه امروز، از کدام منابع مالی تأمین میشود؟ زنان اولینبار چطور در این تحریریه جذب و استخدام شدند؟ کارگردانان بیش از هرچیز بر توانایی، مقاومت و جسارتِ این زنان تمرکز میکنند، و فیلم بیش از هرچیز سرودی در ستایش مقاومت این زنان و روزنامهنگاریِ مستقل در میانهی آتش است.
در پایان مستند، شیامکالیِ پیشتر خجالتی، کمحرف، کمسواد و نابلد را میبینیم که در تظاهرات هندوهای ناسیونالیست، مصمم و جدی دوربینِ تلفنِ همراهش را بالا گرفته است و راهِ خود را به سختی از میان انبوهی از مردانِ پرهیاهو باز میکند و جلو میرود تا تصاویری را ضبط کند. او در میان آنهمه مردِ متعصب یکّه و تنهاست اما دیگر به آن زنِ خجالتی و کمدلوجرئتِ اوایل فیلم شبیه نیست. دوربینش را بالا گرفته و در میان آتش پیش میرود، ثبت میکند و روایت.
فرناز سیفی
منبع: آسو