روایت شکنجه های زندان

روایت سپیده کاشانی از «شکنجه‌ها» در زندان


سپیده کاشانی از متهمان پرونده محیط زیستی‌ها در نامه‌ای که بی‌بی‌سی به آن دست پیدا کرده است، برای نخستین بار پس از ۵ سال، جزئیاتی را از شکنجه‌ها و فشارهای اطلاعات سپاه فاش کرده است. او از جمله به «اعدام نمایشی» همسرش هومن جوکار، پخش «ویدیوی جسد کاووس سید امامی» و بازجویی‌هایش در اتاق «تاریک» و «خونی» پرداخته است.


سپیده کاشانی که هم‌اکنون در زندان است، در ابتدای نامه اتهام جاسوسی را «سناریوسازی» خواند و نوشت «امروز ۵ سال از محکومیت ۶ ساله‌ام به پایان رسید. در این ۵ سال به پرونده‌سازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز می‌گویم، امروز می‌نویسم، برای کشورم، برای زنان هموطنم».


سپیده کاشانی می‌نویسد پس از ۲۵ سال کار و فعالیت محیط زیستی «در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد اطلاعات سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ، دستگیر و زندانی شدیم».


او در ادامه نامه نوشته است «روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگین‌ترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را می‌لرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.»

خانم کاشانی نوشته: «من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر».

در این نامه که در ساگرد بازداشت فعالان محیط زیست منتشر شده آمده «می‌گویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجه‌های هولناک و بازجویی‌ها و طرح‌های از پیش تعیین شده برای گرفتن اعترافات دروغین بودم.»

خانم کاشانی در بخشی از دفاعیات خود در دادگاه که به رویت بی بی سی رسیده است نیز نوشته «منصف باشید؛ آیا فکر می‌کنید از سرخوشی ۴۰ کیلوگرم از وزن من در کمتر از ۶ ماه کاسته شود؟ فکر می‌کنید تمام همکارانم که در زمره افراد لاغر بودند بی‌دلیل ۱۰-۲۰ کیلو وزن کم کردند (در ماه‌های اول) تا جایی که چهره برخی از آنها برایم قابل شناسایی نبود.»

مراد طاهباز، نیلوفر بیانی، هومن جوکار، طاهر قدیریان، سپیده کاشانی، امیرحسین خالقی، سام رجبی و عبدالرضا کوهپایه فعالان محیط زیستی بودند که سازمان اطلاعات سپاه، در بهمن و اسفند ۱۳۹۶ آنها را به اتهام جاسوسی دستگیر کرد. در آن زمان وزارت اطلاعات دیگر دستگاه اطلاعاتی ایران که خود را تنها مرجع تشخیص جرم جاسوسی می‌دانست، اتهام جاسوسی علیه متهمان این پرونده را بی‌مبنا خوانده بود.

خانم کاشانی در متن دفاعیات خود نیز خطاب به دادگاه گفته بود: «به تمام راه‌های ممکن خودکشی فکر کردم تا اینکه متخصص اعصاب و روان مرا ویزیت کرد تا تجویز قرص های آرامش بخش و اعصاب از فروپاشی کامل عصبی جلوگیری کند.»


اعدام ساختگی هومن جوکار و پخش ویدیو جسد کاووس سیدامامی


سپیده کاشانی در بخش دیگر از نامه‌اش درباره «فشار و شکنجه» بازجویان نوشت «یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی، سوره یس را با صوت می‌خواند. سوره که تمام می‌شود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خسته‌ام را می‌خواند. من او را نمی‌بینم با چشم‌بند به سمت دیوار نشسته‌ام، خودش می‌گوید روحانی است. حکم اعدام هومن است. همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را می‌بوید و می‌پرستد و می‌شناسد. باور کرده بودم».

خانم کاشانی در ادامه درباره شدت فشارها برای اعتراف‌گیری نوشته «هر روز و هر لحظه فکر می‌کردم چوبه‌ای برپا می‌شود و بازجو آنچه گفته عملی می‌کند. زیر چهارپایه می‌زند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بی‌جان کاووس سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمی‌کنم. به کار نکرده اعتراف نمی‌کنم. اعدامم کنید».

او درباره محتوای ویدیوی جسد کاووس سید امامی نوشت «بازجو موبایلش را به من می‌دهد فیلم جسد بیجان و شریف کاووس را نشان می‌دهد. مریم در اطرافش مویه می‌کرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بی‌حال و بی‌رمق و بی‌امید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه».

به نظر می‌رسد اشاره خانم کاشانی به مریم ممبینی، همسر کاووس سید امامی است که پس از ماه‌ها ممنوع‌الخروجی از ایران خارج شد و به فرزندانش در کانادا پیوست.

کاووس سیدامامی، مدیرعامل موسسه حیات وحش میراث پارسیان و از فعالان شناخته شده محیط زیست بود که چهارم بهمن ۱۳۹۶ از سوی سازمان اطلاعات سپاه دستگیر و به جاسوسی متهم شد. به گفته قوه قضاییه آقای سیدامامی در ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ در زندان اوین «خودکشی» کرد، نهادهای حقوق بشری در این ادعا تردید دارند.


بازجویی در اتاق‌های «تاریک» و با «در و دیوار خونی»


خانم کاشانی در ادامه نامه‌اش نوشته «بازجویی‌ها طولانی و همراه با داد و بیداد و فحاشی، هتک حرمت، دروغ تهدید، تهمت، تفتیش عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من کلیمی-بهایی مخفی هستم».

او نوشته «ساعتها ایستاده بازجویی می‌شدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم».

خانم کاشانی درباره فشارهای بازجویش نوشته «دائما و ساعت‌های متوالی از پله‌های ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم می‌کرد».

او درباره مکان بازجویی‌هایش نوشته «در اتاق تاریک بازجویی می‌شدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو می‌شنیدم».

در ادامه آمده «در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی می‌شدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو می‌گفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمی‌کنیم. تصور آن حد از خشونت که می‌توانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود».


دو سال انفرادی، یکسال تهدید به اعدام و «دادگاه نمایشی»


سپیده کاشانی درباره تهدید به اعدام می‌گوید «ساعت یک نیمه شب است. همراه یک مراقب خانم از بازجویی برمی‌گشتم. تمام ساختمان بازجویی در تاریکی مطلق است. مراقب جلو رفت تا در را باز کند. سایه‌ای احساس کردم. ناگهان مردی از پشت سر از فاصله خیلی نزدیک در گوشم زمزمه کرد بالاخره می‌کشیمت بالا، همین جا دارت می‌زنیم. وحشت کردم. مرگ همینقدر به ما نزدیک بود».

او درباره شدت فشارها می‌نویسد «۲ سال در انفرادی بودیم. یک سال آن را با وحشت افساد فی‌الارض و اعدام سر کردیم».

خانم کاشانی روایت خود درباره شیوه رسیدگی به این پرونده نوشت «به بازجو می‌گفتم بالاخره دادگاهی هست، قاضی هست. حقانیت ما ثابت می‌شود ولی می‌گفت توی دهن قاضی می‌زنم اگر حکمی غیر از حکم مرا قرائت کند. قاضی کیه اونم آدم خودمونه و بود. حکمی را قرائت کرد که بازجو خواسته بود. دفاعی هم در کار نبود. دادگاهی نمایشی و کیفرخواست ساختگی. بدون ادله محکمه پسند».

این زندانی می‌گوید به او «حکم بازداشت تنها خواهر» و «عکسش هنگام بازجویی» را نشان داده‌اند.

خانم کاشانی گفته هومن جوکار همسرش برای او نقل کرده که «اوائل بازداشت، نیمه‌های شب برای بازجویی می‌رفت. در راه بازجویی، زیر پله‌ها در نقطه کور دوربین‌ها، با چشم‌بند رو به دیوار متوقفش کردند و بعد از پشت سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از شخصی به نام سلطان نام می‌برد که با انبردست او را به کشیدن ناخن تهدید میکرده سلطان آنها را به هر کار غیر انسانی تهدید می‌کرده است».

او در دفاعیاتش نیز به فشارها به خانواده‌اش پرداخته و نوشته «تا چندین ماه از همه کس بی خبر بودم و این بی خبری برایم کشنده. بازجو فقط اخبار بد و دروغین می‌داد که پدرم سکته کرده و در بیمارستان است و خواهرم که مبتلا به “ام اس” است دچار حمله شدیدی شده و نمی تواند راه برود و روی ویلچر است و نمی خواهد حتی اسم مرا بیاورد».

سال ۱۳۹۸ نیلوفر بیانی، متهم دیگر پرونده فعالان محیط زیست میراث پارسیان، در شرح حالی از وضعیت خود نوشت برای اعترافات ساختگی در معرض «شدیدترین شکنجه های روحی و روانی، تهدید به شکنجه فیزیکی و تهدیدهای جنسی» قرار گرفته است. دادستان اعتراضات خانم بیانی را «افترا» خواند و برای او پرونده‌ای تشکیل داد.

نیلوفر بیانی اما در این پرونده جدید محکوم نشد.


دفاعیات در دادگاه


خانم کاشانی در دفاعیاتش که به رویت بی‌بی‌سی رسیده نوشته کیفرخواست ۳۰۰ صفحه‌ای که علیه او صادر شده بر مبنای «هیچ» نوشته شده است.

به گفته خانم کاشانی، در کیفرخواست نه تنها مدرکی ارائه نشده بود بلکه «حتی در نوشتن تمام افتراها، تهمت ها و نسبت های دروغین آن سعی نشده حداقل به عدالت و حق بلکه اصول نگارش را رعایت کنند.»

در دفاعیات خانم کاشانی آمده «بخش بزرگی در حدود یک‌چهارم از کل کیفرخواست تکرار مکررات است بخش‌هایی از ترجمه بروشورهای تجهیزات و ابزار تخصص حفاظت از حیات وحش است که تقریبا در تمامی اتهامات، متهمین ردیف ۱ تا ۸ تکرار شده است».

به گفته خانم کاشانی «وسایل همه از مجاری قانونی ورودی کشور (گمرک جمهوری اسلامی فرودگاه امام خمینی) بعد از گذشتن از چندین فیلتر نظامی و امنیتی گمرک و دریافت مجوز به ایران وارد شده‌اند».

خانم کاشانی همچنین نوشته «در طول ۱۸ ماه بازداشت غیرقانونی ناعادلانه ما با واقعیت‌های بسیاری روبرو شدیم با روابط پشت پرده قدرت قوه قضائیه و تسلط آن بر پرونده‌های امنیتی.»


***

متن کامل نامه سپیده کاشانی، کنشگر محیط زیست و زندانی سیاسی از زندان


من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم.

امروز ۵ سال از محکومیت ۶ ساله‌ام به پایان رسید. در این ۵ سال به پرونده‌سازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز می‌گویم، امروز می‌نویسم، برای کشورم، برای زنان هموطنم. برای جوانان. برای تمام زخم خورده‌های بی‌عدالتی. تمام این مدت تشنه کلام حق بودم و اجرای عدالت، انتظار کشیدم سخت و طولانی و جان فرسا.

قصد داشتیم از معدود کسانی باشیم که برای وطن بمانیم. از طبیعت و خاک و شرفمان محافظت کنیم. در عمل، نه با شعار. ۲۵ سال از عمر و جوانی‌ مان را در راه حفاظت از میهن صرف کردیم. گنبد و ترکمن صحرا، گلستان، ارس، ارومیه، طبس، بافق، مسجدسلیمان، شوشتر، هجیج، ملکان فرزندانمان شدند. تا اینکه در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد اطلاعات سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ دستگیر و زندانی شدیم. روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگین‌ترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را می‌لرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.

من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر.

می‌گویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجه‌های هولناک و بازجویی‌ها و طرح‌های از پیش تعیین شده برای گرفتن اعترافات دروغین بودم.

برخود لازم دیدم که بخشی از فشارها و شکنجه‌ها را بازگو کنم که تا حدی عمق درد و رنجی را که کشیدم تصویر کنم. شاید چراغ راهی باشد در این شب سیه.

۱. یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی سوره یس را با صوت می‌خواند سوره که تمام می‌شود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خسته‌ام را می‌خواند. من او را نمی‌بینم با چشم بند به سمت دیوار نشسته‌ام، خودش می‌گوید روحانی است. حکم اعدام هومن است! همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را می‌بوید و می‌پرستد و می‌شناسد. باور کرده بودم. هر روز و هر لحظه فکر میکردم چوبه‌ای برپا می‌شود و بازجو آنچه گفته عملی می‌کند. زیر چهارپایه می‌زند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بی‌جان کاووس سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمی‌کنم. به کار نکرده اعتراف نمی‌کنم. اعدامم کنید. بازجو موبایلش را به من می‌دهد فیلم جسد بیجان و شریف کاووس را نشان می‌دهد. مریم در اطرافش مویه می‌کرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بی‌حال و بی‌رمق و بی‌امید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه.

– بازجویی‌های طولانی و همراه با داد و بیداد و فحاشی ، هتک حرمت، دروغ تهدید، تهمت، تفتیش عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من کلیمی-بهایی مخفی هستم.
– ساعتها ایستاده بازجویی می‌شدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم.
– دائما و ساعت‌های متوالی از پله‌های ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم می‌کرد.
– در اتاق تاریک بازجویی می‌شدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو می‌شنیدم.

– در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی می‌شدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو می‌گفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمی‌کنیم. تصور آن حد از خشونت که می‌توانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود.

– ساعت یک نیمه شب است. همراه یک مراقب خانم از بازجویی برمی‌گشتم. تمام ساختمان بازجویی در تاریکی مطلق است. مراقب جلو رفت تا در را باز کند. سایه‌ای احساس کردم. ناگهان مردی از پشت سر از فاصله خیلی نزدیک در گوشم زمزمه کرد بالاخره می‌کشیمت بالا، همین جا دارت میزنیم. وحشت کردم. مرگ همینقدر به ما نزدیک بود.

– دو سال در انفرادی بودیم. یک سال آن را با وحشت افساد فی‌الارض و اعدام سر کردیم. راه به جایی نداشتیم. فریادرسی نبود. اعدام برای ۴ نفر: مراد، طاهر، نیلوفر، هومن عزیزم. هرچه بازجو گفته بود، شد. نکند این هم… . نه ممکن نیست، اصلا نمی‌توانستم نه غذا بخورم، نه بخوابم فقط به فقدان عزیزانم می‌اندیشیدم. به بازجو می‌گفتم بالاخره دادگاهی هست، قاضی هست. حقانیت ما ثابت می‌شود ولی می‌گفت توی دهن قاضی می‌زنم اگر حکمی غیر از حکم مرا قرائت کند. قاضی کیه اونم آدم خودمونه و بود. حکمی را قرائت کرد که بازجو خواسته بود. دفاعی هم در کار نبود. دادگاهی نمایشی و کیفرخواست ساختگی. بدون ادله محکمه پسند.

– حکم بازداشت تنها خواهرم را نشانم دادند. عکس او را هنگام بازجویی دیدم خواستند مطمئن شوم که بازداشت شده، تیر خلاص را به من زدند. ولی من چیزی برای گفتن نداشتم. تمام واقعیتها را گفته بودم، نوشته بودم، بارها و بارها ولی نه آنچه آنها می‌خواستند.

– هومن به من گفت اوائل بازداشت، نیمه‌های شب برای بازجویی می‌رفت. در راه بازجویی، زیر پله‌ها در نقطه کور دوربین‌ها، با چشم‌بند رو به دیوار متوقفش کردند و بعد از پشت سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از شخصی به نام سلطان نام می‌برد که با انبردست او را به کشیدن ناخن تهدید میکرده سلطان آنها را به هر کار غیر انسانی تهدید می‌کرده است.

– بازجو می‌گفت من مهره سوخته‌ام اگر هم آزاد شوم یا با گلوله کشته می‎شم یا در یک تصادف ساختگی.

نمی‌دانم چندین انسان با چنین دسیسه‌ها و نیرنگها و فشار و شکنجه پای اعترافات ساختگی نشستند و به موجب آن اعترافات پای چوبه‌های دار رفتند و یا احکام سنگین گرفتند و از نعمت آزادی محروم شدند. امیدوارم دیگر شاهد چنین بی‌عدالتی‌ها نباشیم و حق و حقیقت جاری شود.

گرچه ما کارشناسان محیط زیست رنج غیرقابل تصور و طولانی را متحمل شدیم اما در واقع عزت و شرفمان را حتی برای آزادی که حقمان بود از دست ندادیم.