رویای آزاد زیستن

رویای آزادزیستن در لوای حکومت قانون


ایریس-ایران فرخنده


متنِ سخنرانی ایریس-ایران فرخنده، از چهره‌های دانشگاهیِ فرانسه، در مراسم اهدای جوایزِ «کمیته‌ی لائیسیته‌ی جمهوری (فرانسه)» در تالار شهرداری پاریس در نهم نوامبر سال ۲۰۲۲
برگردان به فارسی: فواد روستائی


ایریس‌-‌ایران فرخنده دارای دکترای هندشناسی از دانشگاه سوربُنِ پاریس و پژوهشگر پژوهش‌های هندشناسی است. در این مراسم که شانزدهمین نشست سالانه برای اهدای این جوایز بود فرانسوا هولاند، رئیس جمهور و مانوئل وَلس، نخست‌وزیر و شماری از وزیران پیشین و بالاخره یکی از وزرای کابینه‌ی کنونی و گروهی از منتخبِانِ مردم در نهادهای انتخابی کشور از جمله‌ی نزدیک به هزار نفر حاضران در نشست بودند.

***

آقای رئیسِ جمهور، اقای نخست‌وزیر، خا‌نم‌ها و آقایان وزراء، خانم شهردار پاریس، خانم‌ها، آقایان

من امشب برای گفتن سخنانی مختصر در مورد کشور ایران و مبارزه‌ی جوانان آن در حضور شما هستم.

هم‌اکنون بیش از هفت هفته از کشته‌شدن ژینا مهسا امینی به‌دستِ مأموران گشت ارشاد به خاطر حجابی که به‌زعم آنان به‌درستی بر سر نهاده نشده بود می‌گذرد. هم‌اکنون بیش از هفت هفته است که زنان ایرانی هر روز و روز به روز با پیوستنِ زنانی جوان‌تر به خیابان‌ها می‌ایند و شجاعانه بازوی مسلّحِ جمهور اسلامی را به مبارزه می‌طلبند.


صدها زن و مرد ایرانی صرفاً به خاطر این‌که اراده و خواست خویش برای آزاد زیستن را فریاد زده‌اند کشته ‌شده‌اند. براساس برخی برآوُردها شمار بازداشت‌شدگان به ۱۴۰۰۰ نفر رسیده‌است. شماری‌چشم‌گیر از این بازداشت‌شدگان را روزنامه‌نگاران، هنرمندان و قهرمانان ورزشی تشکیل می‌دهند. پریروز، ٢٢٧ تن از مجموعِ ۲۹۰ نماینده مجلس شورای اسلامی با امضای بیانیه‌ای ضمن «محارب» خواندن معترضان از محسنی اژه‌ای، رئیس قوّه‌ی قضائیّه خواسته‌اند “هرچه سریع‌تر با محاربین برخورد کرده و حکم الهی قصاص” را در مورد آنان اجراکنند. [درخواستی که در صورت اجابت به اعدام معترضان می‌انجامد.] در سال ۲۰۲۰، با توسّل به همین اتهام، نوید افکاری – کشتی‌گیر ایرانیِ برخوردار از شهرتِ بین‌المللی – را که در تظاهرات ضد رژیم شرکت‌کرده‌بود اعدام‌کردند.


در جمهوری اسلامی نه محبوبیّت در میان مردم و نه برخورداری از شهرتِ بین‌المللی تضمینی بر دستگیرنشدن و حتّی اعدام‌نشدن نبوده و نیست. شماری کثیر در شبکه‌های اجتماعی از سرنوشتی که در انتظار توماج صالحی و سامان یاسین است به‌شدّت ابراز نگرانی‌ کرده‌اند. همین نگرانی در مورد احکامی که علیه نیلوفر حامدی- روزنامه‌نگار روزنامه‌ی «شرق» که خبر انتقال ژینا مهسا امینی به بیمارستان و به اغما رفتن او را منتشرکرده‌بود و همکار دیگر او الهه محمدی، روزنامه‌نگار روزنامه‌ی «هم‌میهن» که برای پوششِ خبری مراسم خاک‌سپاری مهسا به زادگاه او سقز رفته بود وجود دارد.


خیزش امروز نخستین خیزش و قیام مردم ایران علیه این رژیم نیست. در سال ١٩٩٩ در جریان اعتراص‌های دانش‌جویان کشور، در تهران دانشجو‌یان را از بام ساختمان به پائین پرتاب‌کردند. در سال ٢٠٠٩ مردم بارِ دیگر در اعتراض به تقلّب در انتخابات ریاستِ جمهوری به خیابان آمدند. تصاویر تکان‌دهنده‌ی جان‌دادنِ ندا آقاسلطان در جریان سرکوب خونین این اعتراض‌ها در سرتاسر گیتی بهت آفرید.


در زندانی که جمهوری اسلامی از کلِّ این کشور ساخته‌است، بارها و بارها جوانانی که بیست سالی بیش‌تر از عمرشان نگذشته‌است کشته شده‌اند چرا که خواسته‌اند آزاد زندگی‌کنند و دیگر تاب تحمّل زیستن در لوای این رژیم را نداشته‌اند هر چند که رژیمی دیگر را نیز به‌چشمِ خویش ندیده‌اند.


در ٤٣ سال گذشته، هیچ‌گاه هیچ اعتراض و خیزشی به اندازه‌ی قیام کنونی ادامه نیافته‌است. اعتراض‌ها و خیزش‌های پیشین ازچنین گستره‌ی جغرافیائی و از بافتاری که کوچک‌ترین شهرها را نیز در خود جای دهد برخوردار نبوده‌اند. از آن‌جا که می‌دانیم جمهوری اسلامی قادر به چه کارهائی است جز با آمیزه‌ای از بیم‌، امید، دل‌ نگرانی و آرزومندی قادر به دنبال‌کردن رویدادهای کنونی نیستیم. شجاعت و دلاوری این جوانان ما را به چنین رویکردی رهنمون می‌شود.


اغلب از من می‌پرسند چگونه می‌توان مددرسان این جوانان شجاع بود؟

در وهله‌ی نخست نشر و باز نشر تصاویر و اطلاعاتی است که از آنان به ما می‌رسد. در این راه باید به سخن‌گوی آنان و رساننده‌ی پبام‌شان به هرچه دورتر و با صدائی هرچه بلندتر و رساتر بدل شویم.

امّا چه کار یا کارهای دیگری می‌توان‌کرد؟ با انسانیّتی که در همه‌ی ما مشترک و ما را به هم پیوند می‌زند چه کنیم؟ فریاد کردن نام‌های تمامی افرادی که بیش از آن عاشق زندگی و زیستن بودند که قادر به سکوت‌کردن باشند. از دیدن رقص و پای‌کوبی آنان منقلب‌شویم و قهقه‌سردادن و از ته دل خندیدین آنان را به سوخت‌بار مبارزه‌ی خویش بدل کنیم.


در روزهای اخیر مانند روزهای بعد از حملات تروریستی صداهائی متکّثر ما را به رعایت درجه‌ای از احتیاط فرامی‌خواند. به ما هشدار می دهند و می‌گویند و من نقل می‌کنم که «مبارزه‌ی آنان را از بافتارش خارج کرده و به خدمتِ تقویّتِ اسلام‌هراسی محلّی درمی‌اورند.» گروهی دیگرما را به الهام گرفتن از رویدادهای ایران برای روی‌آوری دوباره به حسِّ طغیان در این‌جا فرامی‌خوانند.

به راحتی می‌توان شرط بست که این‌چنین افرادی هیچ‌گاه به این نکته اشاره نمی‌کنند که ایرانیان معترض در در سال ٢٠٠٩ در خیابان‌ها شعار «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سرمی‌داده‌اند. از آن‌جا که برخی در مورد دلایل سردادن شعار «زن، زندگی آزادی/ ژن،ژیان، آزادی» از سقز در کردستان تا زاهدان در بلوچستان می‌پرسند من به کوتاهی به این دلایل اشاره‌ می‌کنم. سوای مخالفت با حجاب اجباری، امیدها و آارزوهای اکثریّتِ مردم ایران کدامند؟ حامد اسماعیلیون، سخنگوی انجمن قربانیان پرواز پی.اس.٧٥٢ [هواپیمای شرکت هواپیمائی اوکراین که در اثر اصابت موشک‌های جمهوری اسلامی سرنگون‌شد] در سخن‌رانی خود در برلن برخی از این آرزوها و امیدها را برشمرده است.


با این کلمات است که او سخن‌رانی‌اش را آغاز کزد: “همه‌ی ما رؤیائی داریم، در این رؤیا زندانیان طرف سه دقیقه محاکمه و سپس اعدام نمی‌شوند… (در بخشی دیگر می‌گوید) در این رؤیا کشورهای همسایه روی آرامش می‌بینند، در سوریه و لبنان و عراق مدام بلوا و آشوب نیست، کسی به پوتین اسلحه نمی‌دهد تا مردم اوکراین را بکشد.”

کوتاه‌سخن آن که مردم ایران آرزومند و خواهانِ آزادزیستن در لوای یک حکومت قانون‌اند و رژیمی را که تهدیدی برای منطقه است نمی‌خواهند. در مورد استفاده‌ی ابزاری رژیم از «آرمان فلسطینیان» نیز توهّمی به خود راه نداده و این امر را با صدای بلند و نیرومند اعلام کرده و می‌کنند.


آمال و امیدهای این مردم چه آمال و امیدهائی هستند؟

در میان تصاویر و ویدئوهائی که دراین روزها در شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم از جمله می‌توان به عکس‌هائی اشاره کرد که دانش‌جویان پسر و دختر را در کنار هم در محوطه‌ی اطراف دانشکده‌ها نشان‌ می‌دهد. می‌توان به ویدئوی اشاره کرد که در آن دانش‌جویان سرگرم برداشتن و ویران‌کردن دیوارهائی‌اند که بخش دختران و پسران را در سالن غذاخوری دانشکده از هم جدا می کند. می‌توان از عکس‌هائی سخن گفت که دختران و پسران دلداده را دست دردست در حال راه رفتن در خیابانی نشان می‌دهد و بالاخره از عکسی سخن‌گفت که در آن دختر و پسری در حال ردِوبدل کردن بوسه‌ای عاشقانه‌اند.


از ٤٣ سال پیش به این سو، ایرانیان زندگی‌ای دوگانه را تجربه‌کرده و کماکان می‌کنند و هرکسی که اندک شناختی از ایران داشته‌باشد می‌داند که زندگی در این جمهوری اسلامی دارای سیمائی دوگانه مرکّب از «زندگیِ درونِ خانه» و «زندگیِ بیرون از خانه» است: این مردم در درون منازل خویش می‌خندند، نغمه سرمی‌دهند و می‌خوانند، باده‌نوشی می‌کنند، عشق‌می‌ورزند، می‌رقصند و جشن می‌گیرند. هدف جنبش و خیزش کنونی جوانان ایرانی نهادن نقطه‌ی پایانی بر این «دوگانگی» است. دوگانگیِ میانِ درون – آن‌جا که کارهای بسیاری شدنی است – و بیرون – آن‌جا که باید هشیار و مراقب رفتار و کردار خویش بود. این جوانان بیش از این تابِ تحمّلِ امر و نهی‌های این رژیم را ندارند. دلبستگی و شورِ زندگی توأم با شجاعتِ این جوانان پاسخی کوبنده به کسانی است که «آزادی داشتن حجاب» و «آزادی نداشتنِ حجاب» را هم‌ارز و هم‌سنگ هم دانسته و با شانه بالا انداختنی حجاب و مینی‌ژوپ را به یکسان قیدوبندی تحمیلی و مردسالارانه تلقّی می‌کنند.


به‌رغمِ ان‌که آشکار است که مسأله‌ی حجاب در دو جامعه‌ی ایران و فرانسه از ماهیّتی یک‌سان برخوردار نیست و به‌رغمِ آن‌که درخواست ممنوع‌کردن حجاب در فضای عمومی اصلاً مطرح نیست، حقّ داریم این پرسش را که معنا و فلسفه‌ی حجاب چیست با خود طرح‌کنیم. حجاب ابزاری است که جایگاه زنان را به جایگاه یک شیءِ (اُبژه) تمنّا و خواهشِ مردان فرومی‌کاهد. جایگاهی که زنان باید از آن بگریزند. ابزاری برای تبدیل بدن زنان به یک شیء وسوسه‌کننده و اغواگرمردانی که مسئولیت‌ناپذیرانه حاضر به مهار خواهش‌ها و تمنّاهای انکارناشدنی خویش نیستند. بدین ترتیب زنانی که حجاب را نمی‌پذیرند به موجوداتی شرور و اغواگر بدل می‌شوند. در یک کلام، حجاب ابزاری است که زنان را از رسیدن به جایگاهِ انسانی مستقل و حاکم بر میل و خواست خویش باز می‌دارد. امری که قطعاً در مورد مینی‌ژوپ به‌هیچ وجه صادق نیست.


آیا هدف جوانان ایرانی رهائی از ناممکن‌بودن داشتن حریمی خصوصی در زندگی در لوایِ این رژیم نیست؟ از آخرین فیلمِ جعفر پناهی، سینماگر معترض ایران، که به‌زودی برپرده‌ی سینماها به نمایش درخواهدآمد، تا شعر احمد شاملو، از بزرگ‌ترین شاعرانِ معاضر ایران، که در ماه ژوئیّه‌ی ١٩٧٩ -چندماهی پس از پیروزی انقلاب- سروده شده، هنرمندان ایرانی از این ناممکنی و «بن‌بست» سخن گفته‌اند.

سطری چند از شعر «در این بن‌بست»:


“دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوست‌ات می‌دارم.
دل‌ات را می‌بویند
روزگار غریبی ست، نازنین” ….

[احمد شاملو، مجموعه آثار، دفتر یکم، شعرها، ص ٨٢٤ / انتشارات نگاه، تهران]


زنان ایران با تنها جنگ‌افزارشان که شجاعت و عطش آنان برای نیل به آزادی است، با گیسوانی افشان در باد و بی روسری در سرتاسر کشور فریاد می‌زنند: “ما جمهوری اسلامی نمی‌خواهیم، نمی‌خواهیم.” آیا این زنان به آرزوی خویش جامه‌ی عمل خواهند پوشاند؟ آیا ما در فرانسه الگوی لائیک خود را که الگوئی رهائی بخش و برای بسیارانی در گوشه‌وکنار جهان رشک‌انگیز است به‌بایستگی و شایستگی قدر خواهیم دانست و گرامی خواهیم داشت؟


ایران امروز