بنا به پیشنهاد یکی از همراهان تیزبین، اگر بخواهیم عصاره مطالب و ارزیابیهای چندسال اخیر جامعه نو را در مورد وضعیت و چشمانداز آینده کشور مرور و خلاصه کنیم اینهاست:
۱ – ساختارطبقاتی جامعه چنان تغییر کرده که از امکان تحولات تدریجی اصلاحطلبانه کاسته و پتانسیل شورش کور بنیانکن در آن بالا رفته است:
طیقه متوسط که در سیاست میانهرو و اصلاحطلب است در مسیر اضمحلال است؛
فشار اقتصادی بر لایههای پایین دستمزدبگیران تشدید شده و بهحد انفجار کور رسیده است؛
حاشیه نشینی بویژه در تهران چندین برابر سال ۵۵ و ۵۶ افزایش یافته است(بمب ساعتیشورش شهری)؛
سرمایهداری ملی بواسطه سیاستهای حکومت چشمانداز امیدبخشی پیش رو ندارد(بیثباتی بازار، یکهتازی مافیای تجاری حکومتی، فقدان چشمانداز توسعه)
لایههایی از طبقه سرمایهدار زاده غارت حکومتی، به تدریج نقش سیاسی پیدا کردهاست(به خاطر ترس از آینده خواهان تغییر رویه و انعطاف سیاسی حکومت است)؛
۲ – ساختار سیاسی حکومت دچار دستکاری دائم و تغییراتی شده که پتانسیل درگیری و تسویه درونی در قالب بروز بناپارتیزم در آن افزایش یافتهاست. یعنی:
ناکارایی سازوکارها و قالبریزی ساختار حکومتسازی نظام اسلامی آشکار شده و وصله و پینه آن تضادهای درونی قانون اساسی را بر ملا و دارای تاثیر منفی کرده است(کاهش اعتبار نظر خبرگان، افزایش نقش رهبر مستقر، …) ؛
انسداد سیاسی که قبلا در برابر مخالفان و اصلاحطلبان قرار داشت اکنون به داخل حکومت انتقال یافته است(در تقسیم قدرت بین اجزای داخل حکومت، و حل مسالمتآمیز مساله جانشینی درمانده است)؛
نظر ما این بوده است که تغییر این موقعیت انسدادی فقط با ارادهای که احتمالا در قالب بناپارتیزم ظهور میکند ممکن است(باید در جوف یکی از شورشهای تهیدستان منتظر وقوعش باشیم).
۳ – ساختار و محتوای ذهنی جامعه در جهتی سیر کرده که مستعد استقبال از فاشیزم ملیگرایانه در قالب رضاخانی است، زیرا:
حس تحقیر شدگی و عقبماندگی منتهی به نفی کامل حکومت فعلی، عمومیترین حس مشترک ایرانیان است(این حس منجر به استقبال از اقتدارگرایی مبتنی بر ملیت و وطنپرستی شوونیستی، توام با نفرت وسیع از گرایشات شیعی میشود)؛
میل به انتقامجویی و تنبیه، همواره نتیجه از دستدادگی و تحقیر است که تسهیلکننده مسیر دیکتاتور بعدی میشود. شورشهای کور و فزاینده انتقامجویی رخ دهنده در آینده، محل تلاقی و همافزایی “شورش از پایین، کودتا از بالا” خواهند بود. فرجامی پر از ویرانی بیشتر و منتهی به فاز بعدی تاریخ سیاسی ایران.
۴ – استراتژی امنیت ملی کشور به عنوان بستر و عرصه نظری سیاست خارجی به نقطه اضمحلال رسیده و از نماد پلنگ روی صخره به گربه روی درخت یا کنج اتاق شیفت یافته است (کنارآمدن فرودستانه با اعراب و سیلی خوردن از طالبان و آذربایجان، تضعیف نیروهای نیابتی، واپسخوردگی تدریجی از مناطق استقرار، مواضع متناقض و کاهنده ) که منجر به ضروری، حاد، و تعیینکننده شدن تحول پیش رو در داخل کشور میشود.
اینها خلاصه عمدهترین روندهای در حال وقوع در ایران در چهار محور فوق هستند: نتیجه طبیعی روندهای ماهیتا واحد هستند، با یکدیگر همسو و زمینهساز یکدیگرند، یکدیگر را تقویت میکنند، و به مقصد واحدی میرسند. به همین دلیل احتمالا محتملترین افق پیش روی ملت ایران هستند.
جامعه نو
منبع: ایران امروز