ساختارشکنی‌ در “دلمشغولی‌ها”

حسین عصاران

اوایلِ «فیس‌بوک» یک نظرسنجی برگزار کردم که «ده‌ترانه‌ای را که آن‌چنان فراگیر نیست، اما شما گمان می‌کنید ویژه‌ی جهان خصوصی شماست، نام ببرید.»

و برای خودم یکی از آن‌ها «عبور» بود.

بی‌نظیر! ناب!

یک ترانه، برای توصیف یک لحظه و یک چشم به هم زدن!

ترانه‌سُرا روی بام ایستاده، چلچله‌ها از بالای سرش عبور می‌کنند، و ترانه‌سرا از «تو»ی غایب پرس‌وجو می‌کند.

خبری نیست، و حالا ترانه‌سرا از «تو»ی غایب می‌گوید، با دیده‌ای از اشک تَر شده!

ترانه از انتها آغاز می‌شود و با تکرار تصویر کش‌آمده‌ی «عبور» پرندگان، قطعه‌بندی و به پایان می‌رسد؛ «عبوووووور…عبووووور»

همین یک ترانه بس است.

وسط کرونا پروژه‌ای را در ذهنم پروراندم که یک جایِ آن همین مجموعه‌ی شنیداری «دلمشغولی‌ها» بود و است و خواهد بود.

چند کار آن پروژه را که تمام کردم، پارسال به «دلمشغولی‌ها» رسیدم.

با فرامرز اصلانی مکاتبه کردم، از ایده‌ و پرسش‌ها راضی بود و بنا شد گفت‌وگو کنیم.

یک تک‌نگاری تنها درباره‌ی آلبوم «دلمشغولی‌ها»

اما وعده‌ی ما مدام به عقب می‌افتاد و من حتی کمی هم دلگیر شدم.

«دلمشغولی‌ها»  را «فعلاً بایگانی کردم» تا سرِ فرصت.

و امروز که خبرِ این خبرِ تلخ را شنیدم، از آن رنجش شرم کردم.

فرامرز اصلانی

با ساختارشکنی‌اش در «دلمشغولی‌ها»

با جایگاه تاریخی کم‌نظیر«دلمشغولی‌ها»  

با آن تصویر نجیب

با آن لبخند ملیح

با انتشار نشریات ادبی نوگرای دهه‌ی ۴۰

و با ترانه‌ی «عبور»

جان را از نو می‌سازد.

آن مهمان ناخوانده به زودی در آن تن و جان نجیب، مهربان خواهد شد و همه‌ی ابهت خرابکارانه‌اش را با یک‌بار شنیدن زمزمه‌‌ی صاحبخانه از ترانه‌ی «عبور» تاخت خواهد زد.