سایه لویاتان

 

قربان عباسی

 

چکیده: ترس عاطفه‌ای جهانشمول است و همه در زندگی فردی و اجتماعی خود آن را تجربه می‌کنند. وقتی جنبه جمعی و اجتماعی پیدا می‌کند، می‌تواند وارد تخیلات سیاسی شده و برای اهداف و مطامع سیاسی به کارگرفته شود. این مقاله بررسی مختصری است از معانی و کارکردهای ترس در اندیشه هابز. برخی از دیدگاه‌های او به لحاظ تاریخی شاید مرتبط با زمانه خودش باشند یعنی آنچه در قرن هفده اتفاق افتاد، لکن تاملات‌ هابز درباره اهمیت ترس و دستکاری آن درروانشناسی انسانی و تاثیر آن بر همکنش‌های انسانی و رفتارجمعی امروزه نیز کماکان جذاب و جالب توجه می‌نمایند. معانی متعدد ترس که‌ هابز به آنها پرداخته است خاصه درآثار سیاسی خود، عناصر قانون، شهروند (دوکیوه) و لویاتان در اینجا بازسازی می‌شوند و بر ترس به مثابه یک عاطفه، انتظار و اراده و همینطور ترس درجنبه‌های اجتماعی مختلفش از منظر بینارشته‌ای اشاره خواهد شد. ترس دوسویه و ترس ازمرگ که کمونته سیاسی را پدید می‌آورد؛ ترس از مجازات و ترس ازقوانین که به حفظ دولت کمک می‌کنند و درنهایت ترس ازقدرت نامرئی و ترس از خدایان (Timor Dei) که دین ماحصل آن است و همینطور قدرت مذهبی که‌ هابز می‌خواست آن را همیشه تحت کنترل دولت داشته باشد.

کسی که بر ترس‌هایش غلبه کرده است به راستی آزاد خواهد بود-ارسطو

 

مقدمه:

لارس اسوندسن در پیشگفتار کتاب فلسفه ترس اعلام می‌کند «این کتاب نتیجه برآشفتگی من از سلطه‌ای است که ترس بر زیست جهان ما پیداکرده است» اسوندسن سراغ مفهوم ترس رفته است و البته استدلالش این است که فرهنگ ترس آزادی ما را کمتر و کمتر می‌کند. در واقع مدعای ایشان این است که میان فرهنگ ترس و فرهنگ آزادی رابطه‌ای معکوس وجود دارد. غلظت یکی به رقت دیگری می‌انجامد.

وی نویسنده کتاب ملال هم است. شاید متأثر از این جمله فیلیپ لارکین که در شعر داکری و پسرش (۱۹۶۳) بیان می‌دارد این دو احساس زندگی انسان را شکل داده‌اند: «زندگی اولش ملال است، بعدش ترس». اسوندسن سراغ ترس می‌رود تا نشان دهد که این مفهوم چه نقشی در فرهنگ امروزین ما دارد و از همه مهمتر این‌که چه استفاده‌ها و سوء استفاده‌های سیاسی از آن می‌شود کرد. وی نشان می‌دهد که ما جهان را از ورای عینک ذره‌بینی ترس می‌نگریم و بدون تردید رویکردها و نگرش‌های مختلف ما بازتاب ترسی است که در خود حمل می‌کنیم.

اسوندسن نشان می‌دهد که ترس از نوروبیولوژی تا پدیدارشناسی گسترده است و بعد به نقش ترس در جامعه خطرخیز می‌پردازد؛ اینکه چه اندازه کوشش می‌کنیم خطر را به حداقل برسانیم و در این راستا چقدر که به جنبه‌های غیر عقلانی تشبث می‌جوییم. وی براین اعتقاد پای می‌فشارد که فرهنگ ترس تأثیری ویرانگر و تضعیف‌کننده بر اعتماد دارد و خود این به‌نوبه خود دامنه ترس را افزون می‌کند. ترس اعتماد عمومی را کاهش می‌دهد و روابط اجتماعی را مختل می‌کند. گرچه به این هم اشاره می‌کند که در فلسفه سیاسی‌ هابز و ماکیاولی ترس می‌تواند تأثیری یکپارچه کننده هم داشته باشد.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید.

منبع: ایران امروز