سرنوشت زنان بازیگر

مصطفی عزیزی


«این غول که از چراغ جادو درآمد جز نکبت و واپسگرایی با خود نیاورد؛ هرچند خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» دارد این بساط را از بیخ‌و‌بن برمی‌چیند.»


امروز که جنبش «زن، زندگی، آزادی» شاخص و شعار مردم ایران شده است، باورش سخت است که وقتی خمینی و یارانش بر این سرزمین مستولی شدند، زنان نخستین کسانی بودند که هدف یورش همه‌جانبه قرار گرفتند. حتی پیش از حجاب اجباری، آواز خواندن زنان ممنوع شد و تمام بازیگران برجسته دوران پادشاهی خانه‌نشین شدند.

نظام جمهوری اسلامی عامل مردسالاری و تفکر پدرسالارانه در ایران نبود، معلول آن بود؛ اما مانند هر تاثیر دوجانبه علت و معلولی، نظام جمهوری اسلامی موجب تثبیت و رشد و نهادینه شدن آن شد و البته در عین حال، اندیشه‌های زنانانه و فمینیستی را هم رشد داد.


وقتی حدود ۹۰ سال پیش در ۱۳۱۲، نخستین فیلم ناطق ایرانی، «دختر لر» (به کارگردانی خان بهادر اردشیر ایرانی)، در استودیو امپریال فیلم در بمبئی ساخته شد و همان سال در تهران اکران شد و مورد استقبال قرار گرفت، بازیگر نقش اصلی آن، «صدیقه سامی‌نژاد» معروف به «روح‌انگیز»، هدف آزار و اذیت فراوان قرار گرفت که بخشی از آن را در مستند ارزشمند «سینمای ایران از مشروطه تا سپنتا» بیان کرده است که سال ۱۳۴۹ به همت محمد تهامی‌نژاد، پژوهشگر تاریخ، منتقد و مستندساز معاصر ایرانی، در تلویزیون ملی ایران تولید شد. البته در دیگر فیلم‌های صامت هم همین مشکل برقرار بود. در جریان ساختن فیلم «جسم و روح» که ابراهیم مرادی آن را با نام «انتقام برادر» در سال ۱۳۰۸ در بندرانزلی ساخت، به دلیل اینکه هیچ زن مسلمانی حاضر نشد در این فیلم بازی کند، مرادی لیدا ماطاووسیان را که زنی ارمنی بود، برای ایفای نقش انتخاب کرد.


به هر حال، از آنجا که حکومت ایران در راه توسعه اقتصادی گام برمی‌داشت و زنان نقش و جایگاه خود را در عرصه‌های مختلف پیدا می‌کردند و هر روز با ذهنیت پدرسالارانه‌ حکام در خانواده و جامعه در حال مبارزه بودند، در عرصه سینما هم خوش درخشیدند و همپای مردان توانستند جایگاه درخوری در قیاس با آن زمان که مبارزه زنان در جهان ادامه داشت (و هنوز هم، حتی در کشورهای توسعه‌یافته، دست‌کم با سقف شیشه‌ای در نبردند)، دست یابند.


پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، تمام زنانی که بازیگران مشهوری بودند و «ستاره» محسوب می‌شدند، بدون استثنا خانه‌نشین شدند و برخی از چهره‌های جوان که تازه داشتند مشهور می‌شدند، یا در تئاتر مشهور شده بودند و داشتند راهی سینما و تلویزیون می‌شدند، یا خودشان تصمیم گرفتند تن به حجاب اجباری ندهند، یا ممنوع‌التصویر شدند. از این سرشناس‌ها می‌توان از آذر شیوا، کبری سعیدی با نام هنری شهرزاد، فروزان، گوگوش، پوری بنایی، مری آپیک، شهره آغداشلو، شهناز تهرانی… و چند تن دیگر نام برد، و از بازیگران تئاتری می‌توان به سوسن تسلیمی، یاسمن آرامی، آذر فخر، نصرت پرتوی، نیاز سلیمی و بسیاری دیگر، که عطای بازیگری را به لقای «حجاب اجباری» بخشیدند و از کشور خارج شدند، و این ریزش سپس با بازیگرانی چون گلشیفته فراهانی، شبنم طلوعی، زر امیرابراهیمی… همچنان ادامه یافت. در خیزش انقلابی اخیر هم که بسیاری به دلیل برداشتن حجاب اسلامی فعلا یا در زندان‌اند، یا با قرار وثیقه بیرون از زندان‌، و به هر حال ممنوع‌الکار.


از میان تمام زنانی که در سال‌های اول سلطه جمهوری اسلامی در ایران از بازی کردن محروم شدند یا خودخواسته تن به حجاب اجباری ندادند، به دو نفر اندکی بیشتر می‌پردازیم.


صدیقه بنایی که او را با نام هنری‌اش، پوری بنایی، می‌شناسیم، در اراک در یک خانواده فرهنگ‌دوست به دنیا آمد و در کودکی همراه با خانواده به تهران مهاجرت کرد.


او از دوران دبستان در نمایش‌های صحنه‌ای بازی می‌کرد و به کارهای هنری علاقه فراوان داشت. پس از گذراندن دوران تحصیلاتJ ابتدایی به دبیرستان نرفت و هنرستان خیاطی را انتخاب کرد و پس از گرفتن مدرک شروع به کار کرد. بعد از مدتی، به کلاس لی‌لی لازاریان رفت و چند سال باله آموخت و بعد به موسیقی پرداخت و دو سال هم مشغول یادگیری سنتور شد. با این حال، مانند خواهرش، اکرم بنایی، که به موسیقی راه یافت و از خوانندگان سرآمد آن روزگار شد، پوری بنایی در موسیقی پیشرفتی نکرد و با بازی در فیلم «عروس فرنگی» (به کارگردانی نصرت‌الله وحدت)  در اولین حضور بازیگری‌اش در نقش ماریا که در این فیلم نقش مکمل محسوب می‌شد، چنان درخشید که دیگر در سینما ماندگار شد. معروف‌ترین فیلم‌هایی که پوری بنایی در آن‌ها بازی کرد، «قیصر» (با کارگردانی مسعود کیمیایی) و «کوچه‌مردها» (به کارگردانی سعید مطلبی) و…بود.  او در سال ۱۳۵۷ در سه فیلم بازی کرده بود؛ از جمله  «موشک سری» (به کارگردانی لسلی اچ مارتینسون). این فیلم بین‌المللی محسوب می‌شود و در سال ١٩٧٨ میلادی ساخته شده است و محصول مشترک کشورهای آمریکا، آلمان غربی، اسپانیا، ایتالیا و ایران است. درواقع پوری بنایی و سینمای ایران داشت به بازار جهانی سینما وصل می‌شد که خمینی چون کابوسی از راه رسید و پوری بنایی ممنوع‌التصویر شد و تنها حضور سینمایی‌اش در تمام این سال‌ها، سال ۱۳۸۷ بود که چند دقیقه‌ای در فیلم «شیرین» (به کارگردانی عباس کیارستمی) ظاهر شد. از ویژ‌گی‌های او که زبانزد است، کمک مداومش به مراکز خیریه است.


زن بازیگر دیگری که می‌توانیم از او یاد کنیم، پروین خیربخش با نام هنری فروزان است. او زاده بندر انزلی بود و علاوه بر شهرتش در بازیگری، دوبلور متبحر و معروفی هم بود. فروزان با فیلم «گنج قارون» (به کارگردانی سیامک یاسمی) به شهرت رسید و در فیلم‌های کارگردانان صاحب‌نامی مانند داریوش مهرجویی، علی حاتمی، فریدون گله و شاپور قریب نیز حضور داشت. علاوه بر «گنج قارون»، او در فیلم‌های پرفروشی مانند «ساحل انتظار»، «انسان‌ها»، «خاطرخواه»، «باباشمل»، «ایوب» و «دالاهو» نیز بازی کرد و در سال ۵۷، پیش از خانه‌نشین شدن دائمی‌اش، در فیلم درخشان «دایره مینا» (به کارگردانی داریوش مهرجویی) بازی کرد.


فروزان سال ۱۳۴۸، در نخستین دوره «جایزه سپاس»، برای بازی در «تنگه اژدها» (به کارگردانی سیامک یاسمی) جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد و سه سال بعد، ۱۳۵۰، همین جایزه را برای بازی در «باباشمل» (علی حاتمی) برنده شد.


فروزان که در ۵۵ فیلم بازی کرده بود و در اوج خلاقیت هنری خود بود، پس از پیروزی روح‌الله خمینی خانه‌نشین شد. او جایی در میانه خاطراتش، از روزهای سختی می‌گوید که در دهه شصت در ایران داشته؛ روزهایی که دیگر برایش هورا نمی‌کشیدند و در میوه‌فروشی محل به صورتش آب دهان می‌انداختند. فاصله آن هورا و این آب دهان فقط چند ماه بود.


فروزان پس از ۳۷ سال در انزوا و تنهایی، یکشنبه، ۴ بهمن ۱۳۹۴، در سن ۷۸ سالگی درگذشت. امیر امینی، از روزنامه‌نگاران ایرانی، خاطره‌ای پس از مرگ او منتشر کرد. او در این خاطره می‌گوید: «خانه او در خیابان ایتالیا، که ویلایی بسیار بزرگ و شیک بود، و بنیاد مستضعفان آنجا را گرفت، در آن ساختمان همه امور بنیاد انجام می‌شد، ازجمله دفتر مجله جانباز، ارگان بنیاد، هم آنجا منتشر می‌شد، درسال ۱۳۶۶ که من معاون سردبیر مجله بنیاد بودم، نگهبان‌های ساختمان گفتند «هرشب خانمی میاد اینجا و باغرور تمام وارد ساختمان می‌شه و باغچه را آب می‌ده ومی‌ره».‌ یک ‌شب تعدادی از مدیران تصمیم گرفتند شب بمانند و از کار این «بانوی شبانه» سر در بیاورند، که من هم حضور داشتم و دیدم فروزان با همان زیبایی خاصش، و با متانتی بی‌مانند وارد شد، و بدون هیچ کلامی به آب دادن باغچه پرداخت. بقیه دوستان از ترس بدنام شدن! جرات همکلامی با او را نکردند، اما من جلو رفتم، سلام کردم و گفتم: «خانم فروزان من روزها اینجا نماز می‌خوانم، شما به عنوان مالک این خانه راضی هستید یا نه؟ پاسخ فروزان تا ابد در دل و مغزم ماندگار شد، که فقط یک جمله گفت: «آقاپسر، اگر قبل از انقلاب نمازخوان بودی، من راضی‌ام، اما اگر بنا به مصلحت این روزگار مومن شدی و مثل خیلی‌ها نمازوحشت! می‌خوانی، هرگز راضی نیستم!» من تا ابد یاد و کرامت فروزان را فراموش نخواهم کرد.»


این غول که از چراغ جادو درآمد، به جای برآوردن آرزوها، جز نکبت و واپسگرایی با خود نیاورد؛ هرچند، خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» دارد این بساط را از بیخ‌و‌بن برمی‌چیند. افسوس آنانی که رفتند و برچیده شدن این بساط را نخواهند دید.


***تصویر مطلب متعلق به صدیقه بنایی که او را با نام هنری‌اش، پوری بنایی، می‌شناسیم، در اراک در یک خانواده فرهنگ‌دوست به دنیا آمد – khabarfoori


منبع: ایندیپندنت فارسی