سما اوریاد
شعارهای «زن، زندگی، آزادی»، «ژن، ژیان، ئازادی»، «کوییر، زندگی، رهایی» و بالاخص سرودهای انقلابی که بهسرعت سروده، پخش و زمزمه میشوند دیگر به ضربانِ لحظهلحظۀ این انقلاب بدل شدهاند. هرروز یک سرودِ نو، یک تصویرِ نو، یک شعارِ نو خلق میشود. چیزی برای همیشه تغییر کرده است و انرژیهایی که تا الان و همیشه رانهٔ انقلابی بدنهای فسُرده اما مبارزاند. به همین منوال، گسترش مدامِ صداهایی انقلابی را شاهد و شنواییم که حالا به اصوات مختلف و از جغرافیاهای متکثر تبعید و سرکوبِ بدنها درعینِ گمنامی و جمعیبودگیِ خودخواسته شنیده میشوند، که تکثر و شکوه کلماتشان مو به تن هر شنوندهای سیخ میکند. از جا بلندت میکند و میگوید: همزمان وقت گریستن و شادی است. وقت سوگواری و ادامۀ مبارزه به هر شکلی که میتوانیم است. زمان آن رسیده است که همزمان پا بکوبیم بر زمین و چنگ بیاندازیم بر خود از رنج.
درین میان، سرودهایی به گوش میرسند و در تجمعات و در کلاسها و خیابانها خوانده میشوند که نه فقط امیدبخش و باشکوهاند که بر اهمیت تاریخی این لحظهها بیشازپیش تاکید میکنند. درواقع، آنچه در این نوشتۀ کوتاه میخواهم بر آن دست بگذارم، اهمیت این موضوع است که سرودهای انقلاب ژینا نقطهٔ گسستی معنادار و همزمان ادامهایست برآمده از سرودهای انقلابی پیشین در تاریخ معاصر ایران.
سرودهای انقلابی در تاریخ معاصر ایران-خصوصا ایران پس از انقلاب ۵۷، همانطور که بارها زمزمه شدهاند و بطور جمعی یا فردی، محرک زندگی اجتماعی بسیاری از بدنهای درحاشیه و مبارز بودهاند، یکی از مهمترین ابزارهای «خویشاوندسازی سیاسی» و اتصال زندگیهای سرکوبشدۀ این سالها بهم و پیونددهندۀ آرمانهای برابریخواهانه به یکدیگر بوده است. سرودهایی چون «خون ارغوانها»، «آفتابکاران»، «یار دبستانی»، «سرود برابری زنان» و دیگر سرودهایی که در خانه و خیابان، فضای مجازی و فضاهای عمومی و خصوصی دیگر، در تجمعات و اعتراضات گوناگون در داخل و خارج از ایران بارها و بارها تکرار شدهاند. سرودهایی که از دل مبارزه برآمدهاند و در ادامه مبارزۀ بدنهای انقلابی نقشی تعیینکننده داشتهاند. سرودهایی که سرایندگانشان یا جانهای آزادۀ برابریخواهی همچون سعید سلطانپور بودهاند و یا از دل کنشی جمعی و جنبشی فمینیستی همچون کمپین یک ملیون امضا برآمده و بر برابری، «همدلی و خواهری» همواره تاکید کردهاند و همزمان از سرکوب نترسیدهاند چرا که «نه سنگ و سارها، نه پای چوب دارها، نه ننگ و عارها» آنها را از حرکت و مطالبۀ برابری و آزادی نیانداخته است. در جایی دیگر استدلال کردهام که چطور این سرودها-بالاخص سرود «برابری زنان» و سرود «خون ارغوانها»- به ابزاری برای ایجاد نوعی «خویشاوندسازی سیاسیِ» بینانسلی و بیناجنبشی بدل شدهاند؛ابزاری سیاسی-هنری و خلاقانه که از دل جنبشهایی انقلابی برآمدند و در جنبش مادران خاوران و پارک لاله تا جنبش دختران خیابان انقلاب و بعد خیزش آبان تکرار شدند. افراد بسیاری این سرودها را زمزمه کردهاند و همراه با این سرودها به اعتراض ادامه دادهاند. البته آنچه حائز اهمیت است نه نوعی رمانتیزهکردن امر اعتراضی و همچنین سرکوب و خشونت حاکم و جاری در دهههای اخیر که تاکید بر پتانسیل سیاسی و خاصیت پیشبرندۀ این سرودهاست که بایستی هرچه بیشتر برآن تاکید شود.
در انقلاب ژینا، درست همانند خیزشهای نامبردۀ دیگر اما اینبار شورمندتر و پرتوانتر-همچون ضرباهنگ انقلابی این روزها-این سرودها هستند که در جان و تن ما مینشینند و به گوش ما میرسند. از میان سرودهایی که خوانده و منتشر شدهاند، بهزعم من دو سرود از دیگر سرودها روح انقلابی و پتانسیل سیاسی خارقالعادهای دارند برای تکثیرشدن، ماندگارشدن و پیشبرندهبودن: سرود «به نام دختران سرزمین آفتاب» خواندهشده توسط دانشجویان دانشگاه هنر در ایران و دیگری سرود «آواز لیلاها» خواندهشده توسط گروهی عامدأ گمنام از کنشگران فمینیست. آنچه این دو سرود را متمایز میکند، نه فقط ضرباهنگ انقلابی آن یا سوارشدنش بر تصاویر باشکوه اینروزهاست بل نیروی سیاسیایست که جهانی دیگر را طلب میکند و زن-شدن بدنهای انقلابی و کلام انقلابی پیش از خود را نیز باز-متصور میشود و بهحرکت درمیآورد.
خصیصۀ اصلی دو سرود یادشده محوریت زن و انقلاب زنانه در این سرودهاست و همچنین شمولیت اعجابانگیزی که در سرود «آواز لیلاها» حاضر است. اگر سرودهای پیشین به مسائل چونان استعارهای محو از برابری میپرداختند که تشبیه و کنایه و واجآرایی و همچنین همراهشدن کلمات با تاریخ مبارزات مردمی آنها را محبوب و گسترده میکرد، آنچه دو سرود اخیر را ماندگار میکند، خصلت تماما فمینیستی و تقاطعی این سرودهاست، چیزی که در سرودهای پیشین کمتر ردی از آن میشود یافت یا نقش مطالبات فمینیستی در آن کمرنگ است.
اگر در سرود «خون ارغوانها» یکی از درونمایههای اصلی ترانه خون سرخ و جوانهزدن بود، در سرود «بهنام دختران سرزمین آفتاب» قسم به ظلم رفته بر تن زنانگی و اشاره به انقلاب درونمایه اصلی ترانه است. و همچنان که در سرود «برپا خیز از جا کن» این رهاشدن از قید بندگی بود که نوید انقلاب ۵۷ شد، دختران سرزمین آفتاب حالا گذر از این بندگی را دوباره مطالبه میکنند. دههها «در خون خستگان، دلشکستگان، آرمیده طوفان» خوانده و تکرار شد؛ حالا دیگر ما «دست در دست هم، فریاد میشویم، طوفان میشویم، میخروشیم.» طوفانی که در «خون ارغوانها» آرمیده، حالا در انقلاب ژینا بدست زنان سرزمین آفتاب درحال خروشیدن است. طوفانی که دیگر سرِ بازایستادن نخواهد داشت.
همچنین، اگر در «سرود برابری زنان» جوانهزدن و جهان دیگری ساختن «از برابری، به همدلی و خواهری، جهان شاد و بهتری» نوید داده شد و حتی تا لحظات انقلابی این روزها فریادوار خوانده شده است، حالا آنچه «آواز لیلاها» را تجسم رویای سرود برابری میکند، تحققبخشی و ادامهٔ آرمان و مطالبهٔ جهان شاد و بهتر است: «زن، زندگی، آزادی/صلح و امید و شادی». همچنین، آنچه سرود «آواز لیلاها» را آوازی تکین و بیبدیل میسازد، بهزعم من، اشاره به تقاطع ستمهاست. همچنان که سرود در در ادامهٔ سرودهای پیشین باصلابت گام برمیدارد –یا بهتر است بهتبع از تاکید خودِ سرود بگوییم پامیکوبد—، همزمان نیز در تقاطع ستمهای رفته بر مردمان و زندگیهای دیگریِ درحاشیه بیش از پیش تاکید میورزد؛ یعنی مسالهٔ انقلاب ژینا را، بهدرستی، همچنان که شعار زن، زندگی، آزادی/صلح و امید و شادی میداند، همزمان در تقاطع «سرفهٔ خوزستان، خشم بلوچستان، بغض تبریز و کوردستان و غربت افغان» پامیکوبد و میخواند. گرچه به نظر میرسد این سرود میتوانست تقاطع جنسیتی بدنهایی که در دوگانهٔ زن-مرد نمیگنجند را نیز مورد خطاب قرار دهد، آنچه سرود نوید میدهد نوعی گشودگیِ تام به دیگریهای درحاشیه است که زن-رها شدن در آن میتواند نقطهٔ عزیمت و ادامهٔ آن در سرودهای بعدی باشد.
از دیگر خصلتهای درخشان سرود «آواز لیلاها» نوعی درادامهبودن ایجابی آن با سرود برابری زنان است، یعنی که در تایید اتحاد و همبستگی خواندن. سرود برابری اگر بهما نوید داد که «چو همصدا شویم و پابهپای هم رویم و دست به دست هم دهیم و از ستم رها شویم»، حالا «آواز لیلاها» نهتنها بر همبستگی تاکید میکند که آنرا به ترجیعبند سرودش بدل میکند: «نترسید، نترسید، ما همه باهم هستیم/بترسید، بترسید، ما دیگه باهم هستیم.» در این معنا، سرود «آواز لیلاها» همچنان که مانند سرودهای پیشین بر همبستگی تاکید دارد، نویدِ تحقق «اندیشیدن در اتحاد» میدهد، اندیشیدنی «متحدانه توأم با حرمتنهادن، توجهکردن و حساسیت آگاهانه نسبت به کثرت و تنوع مردم».
در سرود «آواز لیلاها» و سرود «بهنام دختران سرزمین آفتاب» همچنین تاکید بر نوعی زن-شدن سوژهٔ انقلابی است. سوژهٔ انقلابی، سوژهای که دراقلیتبودگی را زندگی میکند و آنرا به ماشین حرکت مقاومت بدل میسازد. سوژهٔ انقلابی سرود «آواز لیلاها»، شعار زن، زندگی، آزادی را فریاد میزند و با ارجاع به شعر فروغ فرخزاد به همگان میگوید که نجاتدهنده را بایستی در آینه جست و همزمان که ترجیعبند سرود، همانطور که اشاره شد، همبستگی و اتحاد است، شعار «زن، زندگی، آزادی» نیز هست که از ورای تقاطع ستمهای رفته بر مردم درحاشیه در ایران فریاد میشود. در این معنا سرود «آواز لیلاها» یعنی ادامه و تایید این نکته که «زنشدن یعنی فریاد زن، زندگی، آزادی از دهان همگان ــ مرد و زن و هر آنکس که در میانه، فرا یا مادون قرار دارد. بنابراین کلیدیترین خصیصۀ انقلابی قیام ژینا، زنشدن سوژههای انقلابی آن است.» و این زن-شدن به گویاترین شکل در این سرودها نمایان شده و فریاد میشود.
نکتهٔ قابلتوجه دیگری درمورد سرود «آواز لیلاها» که آن را از سرودهای مشابه پیشین متمایز میکند، اتصالش به حافظهٔ جمعی و سیاسی و ادبی بسیاری از ما و کارکردش علیه فراموشی جمعی است. ارجاع به شعر فروغ فرخزاد، شاعری که «زنانگی» را در شعر و روابطش تا سرحدات جنون زیست، و همچنین ارجاع به «داد از گردن رومینا» نشاندهندهٔ کارکرد سیاسی و رهاییبخش این سرود علیه فراموشی است. تاکید بر این امر است که مردم «با شعارها و آوازهایشان علیه نسیان عمل میکنند و نامها را فراموش نکردهاند، ژینا (مهسا) امینی، سحر خدایاری، رومینا اشرفی، و ندا آقا سلطان «نمیمیرند، نماد میشوند»، اسم رمز میشوند.» ارجاع به رومینا در اولین جملات سرود نشان از کشآمدن نامها در حافظهٔ جمعیای دارد که مصرانه نمیخواهد فراموش کند و همچنین ارجاع به اشعار فرخزاد، بیشازپیش نشاندهندهٔ نقطهٔ تمایز و البته ادامهٔ این سرود از سرودهای پیشینِ خود و اهمیت تاریخی آن است. سرودی با ضرباهنگ کودکانه که ما را به دوران دبستان میبرد و «یارهای دبستانی»مان را بهیادمان میآورد و با پایکوبیای خوشخوشانه اعلام ادامهٔ مبارزه میدهد، مبارزهای که خود زندگی است.
اگر در روزهای اول این قیام و از پیِ همزمانی نوحه و شعار انقلابی بر این نکته تاکید شد که ما نیاز به گسترش و خلق صداهایی علیه (خُرد)فاشیسمهای موجود در ایران و ورای آن داریم، حالا سرود «آواز لیلاها»، «بهنام دختران سرزمین آفتاب»، و سرودهای اقتباسی دیگری چون «برپا خیز برای زن، زندگی، آزادی» خودْ تاییدی بر انقلابی بودن این لحظاتاند؛ انقلابی که قادر است صداهای خود را خلق و متکثر کند. که از دل این جنبش برآمده و علیه فاشیسم حاکم و دستگاههای صداخفهکنِ آن پیش میرود و ادامه میدهد. ضرباهنگ انقلابی این روزها را هربار بهشکلی نو پیش چشم ما میگذارد، و صحنهٔ انقلابی را خلق میکند که «صحنه بروز و بیان عواطف است و بهراستی که سرود و شعار تنها فرم بیانگری مناسب اعتراضات و خیزشهاست.»
پس بار دیگر: مبارزهٔ ضدخُردفاشیستی، در این معنا، مبارزهای برای بازپسگیری صداها و تصاویر و امیال نیز هست. مبارزهای برای بازپسگیری حق به صدا، به تصویر، برای حق به زندگی. پس زندهباد سرودهایی که زن-رها شدن را در انقلاب ژینا تخیّل میکنند، بهصدا درمیآورند، به گوش ما میرسانند و جوانهٔ زندگی را در جان تکتکِ ما زنده نگاه میدارند.
عنوان اصلی: سرودِ زن-شدن در انقلابِ ژینا
منبع: دیدبان آزار