فریدون هویدا
نزدیک به پایان دهۀ ۱۹۵۰، جلال آلاحمد که برای نخستین بار از اروپا دیدن میکرد به توصیۀ یک دوست مشترک چپگرا برای دیدار با من به پاریس آمد. او نسخهای از کتاب «غرب زدگی» خود را که تازه انتشار یافته و برایش شهرت زیادی در میان عناصر لیبرال و نیز برخی از روشنفکران محافظهکار ایرانی به ارمغان آورده بود، به من اهداء کرد.
من از عقاید آلاحمد با توجّه به اینکه دوست مشترک ما او را یکی از اعضای (سابق) حزب توده معرفی کرده بود در شگفت ماندم. فرود آمدن تازیانۀ انتقاد بر سر “روشنفکران ایرانی که شیفتۀ فرهنگ غرب شده و فرهنگ بومی خود را به غفلت سپرده بودند”، از قلم کسی که در نوشتههای دیگرش ستایشگر آزاداندیشی و جهانشمولی فرهنگی بود، برایم غریب مینمود.
من که هم به مقتضای تربیت خانوادگی و هم زیر تأثیر محیط تحصیلی از معتقدان سیرۀ بردباری هستم با وی به شیوهای متمدنانه به گفتوشنودهای درازی نشستم و کوشیدم تا احتمال وجود پارهای از رسوبهای مرتجعانه را در عقایدش به وی یادآوری کنم. او را با دوستان ایرانی و فرانسوی خود آشنا کردم و از پذیرایی در حقّ وی هیچ فرو نگذاشتم. امّا در پایان اقامت آلاحمد در پاریس او را به همان اندازۀ روشنفکران استالینی وابسته به حزب کمونیست فرانسه، خشکاندیش یافتم.
من در آن هنگام افراطگرایی آلاحمد را بیشتر به اوضاع و احوال سیاسی حاکم بر ایران که در آن همواره خودکامگی و اقتدارگرایی حکومتها (جز در سالهای جنگ جهانی دوّم در زیر سایۀ نیروهای متفقین و بعد از آن در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ که ایرانیان تا حدودی از آزادی برخوردار شدند) امری معمول و متداول بوده است نسبت دادم.
با این همه، اصطلاح «غرب زدگی» و نه استدلال نهفته در آن، شهرت وسیعی را برای آلاحمد موجب گردید. این اصطلاح از آن پس طی سالیان متمادی به صورت یک واژۀ خانگی درآمد، واژهای که همه بیآنکه از معنایش آگاهی درستی داشته باشند، آن را تکرار میکردند. حتّی شاه و بعدها آیتالله خمینی و پیروانش در سخنان خود این اصطلاح را به کار میبردند. شاه «غربزدگی» را همان بیبند و باری که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دامنگیر جوامع غربی شده بود توصیف میکرد، حال آنکه آیتاللهها افکار غیراسلامی و کفرآمیز را مشمول آن میدانستند.
اصطلاح غربزدگی حالا دیگر وارد زبان تقریباً همۀ ایرانیها و از جمله نسل جوانتری که در خارج اقامت دارد شده است. صِرف این واقعیت که هم شاه، یعنی کسی که میخواست ایران را (بهزعم خود) امروزی کند و هم دشمن متشرع او که قصد داشت کشور را به قرون وسطی بازپس برد، به این اصطلاح متوسّل میشدند، خود نمایانگر میانتهی بودن آن است.
در هر حال، در روزگاری که همهچیز زیر سلطۀ دانش و فن قرار دارد، ایرانیانی که بخواهند گلیم خود را از آب بیرون کشند، چارۀ دیگری جز اینکه نگاه خود را به سوی غرب برگردانند ندارند. آنها نه در حوزۀ علمیۀ قم میتوانند دانشهای نو را بیاموزند و نه در مدارس قرآنی مشهد. سنّتگرایان چه مذهبی و چه غیر مذهبی، فرهنگ بومی را به رخ ما میکشند. آنها از علوم پزشکی، ریاضی و اخترشناسی اسلامی یا ایرانی دم میزنند.
آیتاللهها و همتایانشان در کشورهای اهل تسنّن میگویند که همه چیز را باید در قرآن جستجو کرد. من با کمال احترام میخواهم عقیدهای متفاوت با آنان ابراز کنم. ممکن است بتوان در تعبیر فلان آیه در کتاب مقدّس گفت که آن آیه اشاره به نیروی اتم دارد، امّا کسانی که به شکافتن اتم توفیق یافتند یا انقلاب صنعتی را دامن زدند اینشتین و دیگر فیزیکدانان غربی بودند که کمترین خبری از «وحی مُنزَل» نداشتند. قرنها است که هیچ کشور شرقی (جز چین و ژاپن در دهههای اخیر) چیزی به دانش امروزین و به فرهنگ جهانی که همچنان در غرب در اوج شکوفایی است، نیفزوده است.
شک نیست که در سدههای پیشین ملّتهای دیگری (چین، هند، ایران، یونان و….) تمدّن جهانی را آغاز نهادند و به پیشرفت آگاهی همگانی، خرد، دانش و فنشناسی یاری رساندند. چنین بود که در فاصلۀ قرنهای هشتم تا یازدهم میلادی دانشوران و اندیشمندان جهان اسلام که بیشترشان، اگر نه همۀ آنها، ایرانی بودند، به پیدایش بزرگترین تمدّنهای دوران گذشته مدد رساندند. ابن سینا، بیرونی، فارابی و ابن رشد تنها نمونههای معدودی از آن ستارگان بودند که در آسمان دانش درخشیدند. حتّی در همین روزگار نیز ارباب عمایم، چه شیعی و چه سنّی، از آن بزرگان برای تأکید بر ارزش فرهنگ اسلامی نام میبرند.
تنهـا یک چیز است که این آقایان سعی در پنهان کردنش دارند و آن اینکه پدرانشان در قرن های یازدهم و دوازدهم، آن دانشمندان و بقیۀ فیلسوفان و دانشپژوهان مسلمان را به عنوان عناصر بیدین و دشمن مقدّسات محکوم کردند و کتابهاشان را سوزاندند. (آنها فراموش میکنند که این دانشمندان حتّی امروز هم، چه در الازهر قاهره و چه در فیضیۀ قم، همچنان محکوم و مطرود باقی ماندهاند.)
واقعیت این است که دانشگاههای عقبماندۀ غرب در قرون وسطی به خوشهچینی از کارهای علمی اندیشمندان و دانشمندان علمی اسلامی برخاستند و به مدد آن توانستند کار خود را پیش برند. کوادری مورخ سرشناس ایتالیایی در روزگار ما تأکید میکند که رنسانس بدون بهرهجویی دنیای غرب از اندیشۀ ابن رشد امکانپذیر نمیبود. بنابراین، آنچه را که ما تمدّن علمی و فنیّ غرب میخوانیم، حاصل مستقیم بهرهگیری از تمدّن اسلامی است. تمدّنی که زمانی زنده و شکوفا بوده ولی امروز دیگر مرده است. (تمدّنی که ایرانیان در آن سهمی بزرگ داشتند.) در نتیجه اگر امروز ایرانیان نگاه خود را به غرب دوختهاند، در واقع به طریقی میراث نیاکان خود را طلب میکنند.
این هیاهویی که پیرامون «غربزدگی» برخاسته در حقیقت چیزی جز طبل میانتهی نیست. این تلاشی است که واپسگرایان به آن دامن زدهاند تا ایرانیان را در عقبماندگی نگاه دارند و از گام نهادن در راه تعالی باز دارند.
برگردان از متن فرانسه: اردشیر لطفعلیان
منبع: ایران امروز