فروغ، نیکا و من…

آتش شاه کرمی

فروغ که برای من دوستی نایاب و برای جوجو که تازه آنرا با شعرخوانی‌های من در خانه و در قفسه‌ی کتابخانه‌ام کشف کرده بود موجودی شگفت بود …
جوجوی قشنگم،
دلیر بادپا
مرزشکن یاغی
تو در حافظه تاریخ ملت‌ات و در دل آزادی‌خواهان در اوج خودت جاودان شدی
تویی که دیگر هجده ساله نخواهی شد، طعم عشقبازی و بلوغ زنانه را نچشیدی و ترکیب غریبی از معصومیت کودکانه و آگاهی بالغانه بودی …


روله دلیرم دردت به جونم
چه خوب که به زمین آمدی و چه خوبتر که آخرین سال زندگی‌ات را با من زندگی کردی.
آنچه به خاله آتش‌ات سپرده‌ای متعلق به تمام آزادی‌خواهان است.


زندگی‌ات در تاریخ سرزمین‌ات ثبت خواهد شد. گیرم کمتر از هفده سال عمر کردی اما چنان درخشیدی که بلندایی از این بلندتر نمی‌توان برایت متصور شد.