مرضیه ستوده
سلاخی کارگردان و همسرش، سلاخی سینما، سلاخی ادبیات، سلاخی کتابهای درسی، سلاخی دختران و زنان در قتلهای ناموسی، سلاخی سلاخی سلاخی از اتوبوس راه ارمنستان تا قتلهای زنجیرهای تا گلوی کبود محمد مختاری آن قمری خوشخوان تا …
و اینها همه از دالان مخوف جهل و تعصب و بنیادگراییست. از همان دالان مخوف حجاببان و جمجمهی شکستهی غنچههای پرپر، ژینا و آرمیتا …
کلیپهای مزخرفی که از صحنههای فجیع قتل کارگردان و همسرش پخش شده، حرفی و بهتی از فاجعه نمیرود، فقط نشان دهندهی این است که پلیس ایران نابغه است و گزارشگر حرفهای و آزاده.
و سخنی با مدعیان مهرجوییِ خونچکان. این که مهرجویی اولش خوب بود آخرش خوب نبود بعد چرا این طوری بود چرا آن طوری نبود … بعد خودت چرا این طوری هستی.
بزرگی و زیبایی مهرجویی در مهارت نشان دادن انسان در “وضعیت” است، وضعیتهای بحرانی و واکنشهای گریزناپذیر. و معضلهای اجتماعی که انسان را منزوی و یا از انسانیتاش دور میکند. و در نشان دادن مسائل بغرنج به سادگی و شفافیت و زلالی آب …
و در این زلالی و شفافیت، مخاطب را به درک دیگری وامیدارد و به همدلی. درک دگربودگی دیگری …
و در برونرفت از وضعیتهای بحرانی، نگاهی عرفانی – سکولار، نجاتبخش است و یا با طنز و سفرههای گسترده، با لقمهی مهر و محبت …
در این رابطه یادداشت خوب و خواندنی خانم گلناز غبرایی را بخوانیم. Goolnaz Gabrae