لحظه ی بزرگ تاریخ!

 

توماس فریدمن

 

اکنون این یک لحظه بزرگ است – قابل مقایسه با سال ۱۹۴۵ یا ۱۹۸۹

اگر اوکراین بتواند از چنگ روسیه فرار کند و در نهایت به ناتو و اتحادیه اروپا بپیوندد (با آن ارتش قدرتمند، صادرات محصولات کشاورزی و قدرت فناوری اش) این به تقویت اروپای آزاد خواهد انجامید؛ و اگر بتوان اسرائیل را به میز مذاکره برای راه‌حل دو کشوری با تشکیلات خودگردان فلسطین بازگرداند – تا راه را برای عادی‌سازی بین دولت تل آویو و عربستان سعودی هموار شود- این یک پرش بزرگ برای خاورمیانه جدید و متکثرتر خواهد بود.

اگر این تغییرات رخ دهد، جهان پس از جنگ سرد شانس بسیار بیشتری برای مقابله با سایر چالش‌های جهانی مانند تغییرات آب و هوا خواهد داشت تا اینکه این تغییرات متوقف شود.

اما لازم نیست عربی، عبری، فارسی، روسی یا اوکراینی صحبت کنید تا بفهمید که حماس مورد حمایت ایران، نبرد خود را برای ممانعت از عادی سازی عربستان و اسرائیل و جلوگیری از منزوی شدن تهران آغاز کرد و ولادیمیر پوتین جنگ خود را برای متوقف کردن اوکراین و گسترش اروپای آزاد و جلوگیری از منزوی شدن مسکو.

لئون آرون، کارشناس روسیه، نویسنده کتاب «سوار بر ببر: روسیه‌ی ولادیمیر پوتین و کاربرد‌های جنگ»، استدلال می‌کند که روسیه تحت رهبری پوتین و تهران اشتراکات زیادی دارند.

در همین حال، عادی سازی روابط بین دولت اسرائیل و عربستان سعودی، به احتمال زیاد راه را برای عادی سازی بین اسرائیل و پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان، اندونزی، و همچنین مالزی و شاید بعداً پاکستان هموار خواهد کرد.
همانطور که گفتم هیچ چیز بیشتر از این ایران را منزوی نمی‌کرد؛ و حماس می‌دانست که اگر اسرائیل می‌توانست با عربستان سعودی با شرایطی عادی‌سازی کند که بتواند تشکیلات خودگردان میانه‌رو در کرانه باختری را راضی کند و مزایای مالی و مشروعیت بیشتری برای آن به ارمغان آورد، الگوی مقاومت ابدی حماس کاملاً منزوی می‌شد.

همه این‌ها فرصت بزرگی را برای پوتین ایجاد کرده است. او هفته گذشته از یک هیئت حماس در مسکو استقبال کرد و روابط وی با ایران در حال گسترش است. ایران به پوتین پهپاد و موشک در مقابل اوکراینی‌ها می‌دهد و در ازای آن، فناوری‌های سایبری، هواپیما‌های پیشرفته و احتمالا تجهیزات ضدهوایی دریافت می‌کند. این یک بازی برد-برد-برد برای پوتین است. پوتین با کمک به ایران به آتش جنگ بین اسرائیل و نیرو‌های نیابتی تهران در خاورمیانه، می‌دمد و می‌داند که ایالات متحده را مجبور می‌کند قطعات یدکی، موشک‌های پاتریوت و گلوله‌های توپخانه ۱۵۵ میلی‌متری را به جای اوکراین به اسرائیل بفرستد؛ و اگر این جریان تسلیحات به کیف توسط جانسون و مجلس قطع شود، تنها کاری که پوتین باید انجام دهد این است که روز‌ها را برای انتخاب مجدد دونالد ترامپ و تعلق اوکراین به او بشمارد – یا احتمالاً او چنین فرض می‌کند. به علاوه تمام بی ثباتی‌ها قیمت نفت را بالا می‌برد!

در حالی که جمهوری‌خواهان بازی‌های خطرناکی را با کمک‌های نظامی و اقتصادی انجام می‌دهند، دو مسئله وجود دارد که مقامات نظامی ایالات متحده به من می‌گویند نگران آن هستند: آن‌ها معتقدند که اسرائیلی‌ها می‌خواهند فقط «شهر غزه» را که هسته زیرساخت‌های نظامی و نیروی انسانی حماس در آن قرار دارد، تصرف کنند؛ و سپس از آن به عنوان سکوی پرتاب برای حملات تاکتیکی بیشتر علیه رهبری حماس و پرتابگر‌های موشک در سایر نقاط غزه استفاده کنند. اما پیشروی نظامی اسرائیل در حال حاضر با یک چالش در جنگ شهری مواجه شده است: وقتی در کوچه پس کوچه‌ها متوقف می‌شوید، نیروی هوایی را فرا می‌خوانید تا دشمن و هر کس دیگری را که در نزدیکی است منفجر کند، که منجر به تلفات غیرنظامی قابل توجهی می‌شود. مقامات آمریکایی برای همین می‌گویند که ایالات متحده نمی‌تواند این استراتژی را برای مدت طولانی تری نادیده بگیرد یا از آن دفاع کند.

دوم، ایالات متحده یک حفره بزرگ در قلب استراتژی اسرائیل می‌بیند: چه کسی غزه را در صورت بیرون راندن حماس و زمانی که حماس بیرون رانده شود، اداره خواهد کرد؟ تنها احتمال ممکن تشکیلات خودگردان فلسطین در رام الله در کرانه باختری است. اما تنها راهی که آن رهبران فلسطینی این نقش را بر عهده می‌گیرند این است که اسرائیل اجازه دهد کنترل آن‌ها بیشتر شود و اینکه اسرائیل راه حل دو کشوری را جلو ببرد. اما در عین حال و برعکس، دولت بنیامین نتانیاهو به دنبال الحاق کرانه باختری به اسرائیل است؛ بنابراین به نظر می‌رسد که انگار ارتش اسرائیل در حال اشغال مجدد غزه است تا در نهایت آن را به نوعی تشکیلات خودگردان مشروع فلسطین بسپارد – در حالی که سیاستمداران و شهرک نشینان راست افراطی اسرائیل در حال تلاش برای مشروعیت زدایی از این جریان و بیرون راندن فلسطینی‌ها از کرانه باختری هستند. این یک تناقض استراتژیک است. اسرائیل در واقع به یک پروسه صلح در حین جنگ با تشکیلات خودگردان فلسطین نیاز دارد.

حقیقت دشوار این است: اسرائیل نمی‌تواند از غزه خارج شود و حمایت غرب را در اختیار داشته باشد بدون آنکه شریک معتبر فلسطینی برای حکومت در آنجا باشد، و اوکراین نمی‌تواند حمایت غرب را حفظ کند، مگر اینکه در زمستان امسال دستاورد‌های قابل توجهی علیه ارتش پوتین به دست آورد یا تصمیم بگیرد که غیرممکن است و با نوعی معامله کثیف موافقت کند. نوعی معامله کثیف یعنی نوعی سازش ارضی با پوتین در ازای تضمین امنیتی ناتو و مسیری برای الحاق به اتحادیه اروپا. هیچ رهبر غربی حاضر نیست این را با صدای بلند به کیف بگوید، اما همه آن‌ها این را می‌دانند و معتقدند: حمایت غرب از اوکراین نمی‌تواند و ادامه نخواهد داشت، اگر جنگ یک جنگ فرسایشی بی پایان شود.

به همین دلیل است که امروز آمریکا باید به اسراییل و اوکراین کمک کند تا محور روسیه-ایران را تضعیف کند. اما صبح روز بعد از جنگ، اسرائیل و اوکراین باید با انتخاب‌های بسیار سختی روبرو شوند. اگرچه ممکن است امروز برای هر دو چک بزرگی بنویسیم، اما چک سفید نخواهد بود. هر کدام از این چک ها، یک تاریخ انقضا دارند و همچنین تصمیمات سیاسی بسیار دردناک.

• توماس فریدمن-سردبیر نیویورک تایمز