بعید می دانم که کسی از اهالی قدیمی انزلی و یا کسانی که تا دهه ۶۰ به اینجا سفر کرده اند و اهل دل و یا قهوه باشند، مادام رو به خاطرنیارند.
پشت کیوسک راهنمایی رانندگی جنب داروخانه ذهابیان کافه ای بود که جوانان برای صرف قهوه و ملاقات های شخصی و کاری انتخاب می کردند و گاه مادام برایشان فال قهوه می گرفت. مغازه ای قدیمی با چند میز کوچک و صندلی های لهستانی و دستگاه لیمونادسازی آنتیکی که یادگار همسر مرحومش بود- که برای اولین بار لیموناد در این شهر تولید کرده بود- به عنوان مظهر این شهر میدان اصلی رو مزین میکرد.یکی از آرزوهای جوانان آن روزگار نشتن در کافه “مادام” ، که صاحبش ، خانمی بسیار مهربان وخوش سیما ،سفید روشن با موی های طلائی ، بسیار دوست داشتنی، از مهاجرین ارمنی روسی ،انقلاب اکتبر بود، هر دوره پاتوق گروهی از جوانان انزلی وغازیان بود ، دستگاه زیبای چند ردیفی نیمه اتوماتیک لیموناد و سودا ، ساخت زمان روسیه تزاری، با رنگهای الوان، سرو، قهوه ترک وگرفتن “فال قهوه ” ومهربانی مادرانه “مادام” که همه او را” مامان” صدا میکردند ، دراوایل دهه” سی”پاتوق روشنفکران شهر وبخصوص توده ایها وچند تنی حزب ایرانی بود . بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ، فشار وتعقیب وبگیروبنند های حکومت پس از کودتا، کافه مادام قدری خلوت شد
مادام با مهر فراوان و لبخند شیرین و مادرانه برای مهمانانش قهوه ی ترک بار میگذاشت و اگر خواهش میکردی که برایم فال بگیر و کف فنجان را بخوان، با اکراه قبول میکرد. مادام به شدت از خرافات نفرت داشت و فالگیری را مسخره میکرد اما برای مردم فال می گرفت!
امروزه جوانان انزلی کمتر مادام را میشناسند و یا حتی او و مغازه کهنه و قدیمی اش را به خاطر می آورند. مغازه ای فوق العاده قدیمی با درب های چوبی زرد رنگ. مغازه ای که دیگر الان وجود ندارد.
میلاد منصف