لیلا سامانی
زندگی شخصی مارک تواین سرشار از تلخکامی و اندوه بود.او که شیفته فرزندانش بود دختر بزرگش سوزی را زمانی که در سفر بود از دست داد و چند سال بعد، کوچکترین دخترش هم در شب کریسمس و به شکلی ناگهانی از دنیا رفت. در این بین سوزی که ازکودکی بنیه ضعیفی داشت، مدام در بستر بیماری بود و بیشتر از همه از توجه پدرش بهرهمند میشد.داستان «نامهای از بابا نوئل» در حقیقت نامهایست که مارک تواین آن را در جریان یکی از بیماریهایی کودکی دخترش و از طرف بابا نوئل برای او نوشته است: «سوزی کلمنز عزیزم من تمام نامههایی که تو و خواهرکوچولوت با دستخط مادر و پرستارتان برایم فرستاده بودید را دریافت کردم و خواندم. نامههایی که شما خانم کوچولوها با دست خودتان نوشته بودید هم به دستم رسید. باوجود اینکه شما از کاراکترهایی که مربوط به الفبای آدم بزرگهاست استفاده نکرده بودید و به جاش حروفی را به کار برده بودید که تمام کودکان سرزمینهای روی زمین و باقی ستارههای چشمکزن با آنها مینویسند و از آنجاییکه تمام موجودات روی ماه، بچهها هستند. خب حتما به سادگی خواهید فهمید که من از عهده خواندن علامتهای فانتزی و کج و معوج تو و خواهرت برآمدم اما با آن نامههایی که شما به مادر و پرستارتان دیکته کرده بودید، به مشکل برخوردم. به خاطر اینکه من یک خارجی ام و خواندن و نوشتن انگلیسی را به خوبی بلد نیستم. خواهی دید که درباره چیزهایی که تو و خواهرکوچولوت در نامههای خودتان سفارش داده بودید، هیچ ایرادی نداشتهام. من میانه شب وقتی شماها خواب بودید از لوله دودکش پایین آمدم و خودم تمامی هدایا را تحویل دادم و هر دوی شما را هم بوسیدم. چون شما بسیار بچه های خوب، مودب و خوش رفتاری هستید و همینطور حرفگوشکنترین آدم کوچولوهایی که به عمرم دیدهام.اما در نامهای که دیکته کرده بودید چند کلمه بود که از آنها سر در نیاوردم و یکی دو تا سفارش هم بود که نتوانستم اجابت کنم چون متاسفانه در حال حاضر موجودیمان از آنها تمام شده. آخرین قطعه از وسایل آشپزخانه عروسکی ما به دخترکوچولوی بسیار فقیری درستاره قطبی تعلق گرفت، که در کشوری بسیار سرد بالای دب اکبر زندگی میکند.مامانت میتواند آن ستاره را نشانت بدهد تا تو بگویی: ««برفدانهی کوچولو» (اسم دخترک این است)، من خیلی خوشحالم که اسباببازیهای عروسکی به دست تو رسید چون تو بیشتر از من به آنها احتیاج داری.»سوزی عزیزم، ممکن است تو هرگز صدای قدمهایم را نشنوی اما میتوانی همین حالا بروی و از پشت در اتاق غذاخوری سرک بکشی و ببینی چیزهایی که خواستهبودی درست زیر پیانوی سالن پذیراییست.»