انیسا دهقانی
تا امروز صبحِ علی الطلوع نام داشت. نامی فقط از آنِ خود. حالا دیگر تنی نیست که نام را به یدک کشد. چرا باید نباشد. چرا نباید هر نامی باشد. حالا. که تنش نیست و نامش نام توست. نام من است. نام شجاعت. نام خواستن. از پا ننشستن.
نام سوگواری و بیشتر خواستن. نام همهی خوبیها و توانستهایم ها. نیروها و نعرهها. که دیکتاتور را هزارپاره کرد. نامی که دیگر نیست چون حالا نام من است و نام تو. محمد قبادلو نام من است. محمد قبادلو نام توست. نام فرزند به دنیا نیامده ی ایران. نام مهسا امینی. سارینا اسماعیلزاده. یلدا آقافضلی. نام تو. نام من. فرزندِ همسايه. چرا نباشد. او حالا متکثّر است در من. در تو. به چشمهات در آینه نگاه کن و او را ببين. همین. خواستِ ميليونها نام که هنوز هستند. که یاد میگیرند به آرامی، با هم گامی، با نام های یکییکی و یکباره سربرآورده، طناب ها را بر گردن تنها یک نام، روزی بیاندازند.
و او را به دار خواهیم زد. با تمامیِ نام های متکثّرمان، تنها، اما، یک نام را حلقآویز خواهیم کرد: جمهوری اسلامی.