ندا، چهره ی دردناک یک جنبش مردمی

 


شهلا صمصامی


ایرانی‌ها بیش از صد سال است که برای دست یافتن به آزادی و دمکراسی مبارزه کرده اند. زنان از زمان مشروطیت نقش قابل ملاحظه‌ای در این مبارزات داشته اند. انقلاب ایران نمونه برجسته‌ای از شرکت همگانی زنان در یکی از بزرگترین تحولات تاریخی کشور بوده است. متاسفانه مبارزه مردم ایران به ویژه زنان برای دستیابی به آزادی، تساوی و دموکراسی تبدیل به خفقان، استبداد و از بین رفتن ابتدایی ترین حقوق انسانی شد.


انقلاب، برای زنان تبدیل به شعار «یا روسری یا تو سری» شد. سنگسار زنان که نهایت خشونت و بی‌رحمی است بازگشت. قوانینی مانند حمایت از خانواده که تا حدی بی‌عدالتی نسبت به زنان را تعدیل کرده بود از بین رفت. طی۳۰ سال گذشته، زنان در ایران مورد تبعیض ، ظلم، تحقیر و خشونت قرار گرفتند. زنان تبدیل به بردگانی شدند که حتی قوانین جاری از آنها حمایت نمی‌کرد. به ظاهر سخن از احترام به زن بوده است و به این دلیل زنان باید در کنج خانه می‌نشستند و هر نوع ظلمی را تحمل می‌کردند. زنان از مسند قضاوت برداشته شدند. زیرا زن توانایی قضاوت درست نداشت. مردها تشویق شدند که بیش از یک زن داشته باشند. به قول یکی از زنان مبارز: «ما زنان مانند جزامی‌هایی هستیم که جایی در جامعه مردان نداریم». خشونت علیه زن در خانواده‌ها افزایش یافت. سیل دختران نوجوانی که از خانه‌هایشان فرار می‌کردند هر روز زیاد تر شد.


زنان بسیاری در طول این ۳۰ سال با قبول محدودیت‌ها و تبعیضات به مبارزات خود برای دفاع از حقوق بشر در ایران فعالیت کردند. بهترین و مهمترین نمونه، خانم شیرین عبادی، وکیل دادگستری و برنده جایزه صلح نوبل بوده است. خانم عبادی از جمله قضات زنی بود که از مسند قضاوت برکنار شد.ولی این زن شجاع به فعالیت‌های خویش در زمینه حقوق بشر و دفاع از حقوق زنان و کودکان در ایران ادامه داد. شیرین عبادی پس از آنکه جایزه صلح نوبل را دریافت کرد، گفت: «من یک زن مسلمانم و طرفدار حقوق بشر». کوشش خانم عبادی این بود که در چهارچوب قانون اساسی و قوانین موجود جمهوری اسلامی از حقوق زنان، کودکان و خانواده‌ها دفاع کند، به این معنی که خانم عبادی می‌کوشد جمهوری اسلامی را وادار کند که قوانین خود را رعایت کند. ولی در این سه دهه، تبعیض، ظلم، تحقیر و خشونت به شجاعت و ایستادگی زنان ایران افزوده است.


طی سی سال گذشته زنان و دختران جوان با تحمل شرایط بسیار مشکل به ادارات راه یافته ، به دانشگاه‌ها رفتند و در هنر و موسیقی و روزنامه نگاری استعداد و قابلیت خود را نشان دادند. با هر شکست، هر توهین و بی‌عدالتی به جای عقب نشینی، مصمم تر شدند. اگر قرار بود تغییری در این جامعه رخ دهد، زنان پرچمدار مبارزات می‌بودند. زنان هم دوش با مردان مبارز در طی این ۳۰ سال نشان دادند هدف، دست یافتن به آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی برای همگان است.

خشم عمومی

انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، بار دیگر صحنه‌های سه دهه پیش را تکرار کرد. تظاهرات آرام و صلح جویانه به طرفداری از کاندیدایی که تصور می‌شد رئیس جمهور بعدی ایران باشد، به سرعت به خشم عمومی تبدیل شد. این بار مردم ایران مصمم بودند صدایشان به گوش جهانیان برسد. ده‌ها خبرنگار که از کشورهای مختلف جهان به ایران آمده بودند، شاهد این تظاهرات و سپس خشونتی بودند که به ویژه نیروهای بسیج و پلیس ضد شورش علیه تظاهر کنندگان بکار بردند. برای هفته‌ها، انتخابات ایران و سپس عکس‌العمل نسبت به این انتخابات مهمترین اخبار در جهان بوده است.


یکی از خبرنگاران، ناهید سیام دوست در نشریه «تایم» می‌نویسد:
«وقتی که یک میلیون نفر در خیابان انقلاب جمع شدند که به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۱۲ جون اعتراض کنند، اکثر آنها کفش ورزشی پوشیده بودند تا در صورتی که لازم باشد برای حفظ جان خود بتوانند فرار کنند. در این جمعیت عظیم از هر سن و موقعیت اجتماعی شرکت کرده بودند. دانشجویان شعارهایی در دست داشتند که روی آن نوشته شده بود «دروغ ممنوع». آنها در کنار کارمندان دولت و افراد مسن راه می‌رفتند. مرد ۴۶ ساله‌ای گفت:«مردم بیرون آمده‌اند زیرا صبرشان تمام شده است. مردم از دروغ خسته شده‌اند».


این تظاهرات خودجوش و ناگهانی بود. نه مردم و نه مسئولان حکومتی انتظار چنین عکس العملی را نداشتند. هزاران مردمی که به خیابان‌ها ریخته بودند با انگشت‌هایشان علامت صلح را نشان می‌داند. شبها صدای الله اکبر از پشت بامی به پشت بام دیگر می‌رفت. این جنبش عظیم و خودجوش برای تغییر است. در ابتدا تقلب در انتخابات مردم را به خیابان‌ها کشاند ولی مردم از بی‌عدالتی، ظلم و فشار خسته شده‌اند.»


خبرنگار «تایم» می‌نویسد: «هم اکنون مردم حاضرند جان خود را به خطر انداخته و دست به اقداماتی زنند که نشان دهند ایران از یک مرحله بسیار مهمی گذشته است. تظاهرات اخیر به دست اندرکاران حکومت ثابت کرده است که مردم برای بهبود وضع اقتصادی به اندازه حقوق دمکراتیک خود اهمیت می‌دهند. آقای احمدی‌نژاد متاسفانه در هر دو این زمینه‌ها شکست خورده است. در گذشته مردم تا جایی که می‌دیدند به رأی آنها اهمیت داده می‌شود تا حدی کوتاهی‌های دیگر را نادیده می‌گرفتند، ولی اکنون دیگر اعتماد از میان رفته است. مرد ۳۲ ساله‌ای که کارمند دولت است می‌گوید: «این بار آنها زیادی جلو رفتند. ما یکبار یکی از با قدرت ترین دیکتاتورها را ۳۰ سال پیش از کار برکنار کردیم، این رژیم باید بداند که ما تحمل یک دیکتاتور دیگر را نداریم».


صدای گلوله

ندا به معنی صداست. صدای گلوله‌ای که به قلب دختر جوانی به نام «ندا» اصابت کرد و به عمر کوتاهش در مقابل چشم جهانیان خاتمه داد هرگز فراموش نخواهد شد. ندا آقاسلطان ۲۶ ساله،شنبه شب در خیابان بود. ناگهان بدون خبر گلوله‌ای به سینه‌اش اصابت کرد و ندا بر زمین افتاد.


«برزو درآگاهی» در گزارشی تکان دهنده‌ای در روزنامه «لوس آنجلس تایمز» می‌نویسد:
«پدر و مادر و دوستان ندا به او گفتند: به تظاهرات روز شنبه نرو. خطرناک است. روز جمعه آیت الله خامنه‌ای در نماز جمعه اخطار داد که تظاهرکنندگان مسئول هر نوع خشونتی که اتفاق بیافتد هستند.»


دوست ندا گفت: ساعت سه و نیم بعد از ظهر با هم صحبت کردیم. به او گفتم: نرو ولی گوش نکرد. ندا گفت: «فقط یک گلوله است، بعد همه چیز تمام می‌شود». دوستان ندا در ترافیک خیابان کارگر، شرق میدان آزادی گیر کرده بودند. «پناهی»، از دوستان ندا گفت: «ما از ماشین بیرون آمدیم که کمی هوا بخوریم. حدود شش و نیم بعد از ظهر بود. ناگهان در فاصله دور صدایی شنیدیم و در چشم بهم زدنی متوجه شدم ندا روی زمین افتاده است. «پناهی» گفت: «ما از دور می‌دیدیم، بدون اینکه سنگی پرتاب کند و یا شعاری بدهد، او را کشتند».


«درآگاهی» در گزارش خود می‌نویسد: «خون از سمت راست سینه‌اش بیرون زد و سپس از دماغ و دهانش. «پناهی گفت: «می سوزم، می‌سوزم» آخرین کلام ندا بود.


کسانی که دورش بودند از جمله یک پزشک سعی کرد کمک کند. او را در داخل اتومبیل گذاشتند و وحشت زده به دنبال بیمارستان می‌گشتند. به یک خیابان بن بست رفتند. بدن بی‌جانش را به ماشین دیگری منتقل کردند. مردم فریاد می‌زدند و از راننده‌ها می‌خواستند راه را باز کنند. در بیمارستان شریعتی او را به اطاق جراحی بردند ولی دیگر دیر شده بود.


«پناهی» در اورژانس بیمارستان گفت:«این جنایتی است نه در حمایت از حکومت، بلکه جنایتی است علیه انسانیت».

«برزو درآگاهی» می‌نویسد:
«برای کسانیکه او را می‌شناختند و دوست داشتند، ندا بالاتر از یک تصویر بود. او یک دختر، خواهر، دوست، عاشق موسیقی و سفر بود. زن زیبایی در اوج زندگی‌اش. ندا در تهران متولد شد. پدرش کارمند دولت و مادرش خانه دار است. آنها یک خانواده از طبقه متوسط هستند. ندا مانند بسیاری دیگر به بنیاد و ارزش‌های اسلامی وفادار بود. در عین حال می‌خواست بداند در آن طرف دیگر دنیا چه می‌گذرد. از طریق تلویزیون، اینترنت و چند سفر با خارج نیز آشنایی پیدا کرده بود. ندا در شعبه‌ای از دانشگاه آزاد تهران رشته فلسفه اسلامی خوانده بود. سپس تصمیم گرفت به دنبال رشته جهانگردی برود. کلاس‌های خصوصی به عنوان راهنمای تور و همچنین زبان ترکی گرفت. امیدوار بود روزی بتواند تورهای دسته جمعی برای ایرانیان در خارج از کشور بگذارد. به مسافرت علاقه زیادی داشت. بالاخره با جمع کردن پولهایش توانست به همراهی دوستانش به ترکیه، دوبی و تایلند برود. دو ماه پیش در سفری به ترکیه در کرانه مدیترانه اوقات آرامی را گذرانده بود.


ندا هم چنین عاشق موسیقی بود. درس پیانو می‌گرفت و آواز هم می‌خواند. دوستانش می‌گویند: «ندا هرگز یک فعال سیاسی نبود، ولی در تظاهرات به این دلیل شرکت کرد که از نتیجه انتخابات خشمگین شده بود».


با خاموش شدن شمع زندگی این دختر جوان، ندای آزادی و عدالت برای ملت ایران از همیشه بلندتر و رساتر بگوش جهانیان می‌رسد. علیرغم بستن تمام راه‌های ارتباط، جهانیان از طریق صفحات کامپیوتر، تلویزیون و نشریات شاهد مرگ ندا بودند. این تصاویر، غم و اندوه و خشم مردم جهان را برانگیخت.


گلوله‌ای که سینه ندا را شکافت، صدایش حتی به دورترین نقاط جهانیان رسید. صدای خشونت، خفقان، درد و رنج ملت ایران به گوش همه رسید. ندا برای همیشه سنبل بیگناه مبارزات مردم ایران برای آزادی، عدالت و دموکراسی است. ندا چهره دردناک یک جنبش مردمی است.