نظام سیاسی کشور دارد مانند برف ذوب می‌شود

علیرضا بهشتی شیرازی (مشاور میرحسین موسوی)

در مورد بیانیه حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی


بسم‌ الله الرحمن الرحیم

میرحسین موسوی در پیام روز شنبه خود مبرم‌ترین نیاز امروز را ایمان آوردن به توانایی‌مان برای عبور از مرحله کنونی عنوان‌ می‌کند. سند صحت این داوری بیانیه روز بعد حجت‌الاسلام و المسلمین خاتمی است، که مفصلاً به ذکر همان استدلال‌های مهندس موسوی می‌پردازد، به صورتی که اگر نبود چند یا چندین جمله، می‌شد آن را شرحی بر سخن موجزتر دوست و همراه قدیمی‌اش برای حرکت به سمت قانون اساسی جدید دانست. با این حال پیدا است که خاتمی به توانایی ما برای چنین حرکتی باور ندارد. «قانون اساسی به عنوان پدیده‌ای بشری، با توجه به تحولاتی که جامعه داشته و دارد، و نیز تجربه‌ای که در عمل حاصل شده است در خور تغییر است، بلکه لازم است در موقع خود تغییر کند و اصلاح شود. ولی سخن فعلاً  بر سر ممکنات است.» به قول آقای زیدآبادی نامادری (یعنی حاکمیت) آب‌گرمو (یعنی اصلاحات جزیی) هم به پسرخوانده‌اش (یعنی مردم) نمی‌دهد، آن وقت فلانی از او بزقورمه (یعنی قانون اساسی جدید) می‌خواهد. دقت میر محصور در تشخیص مبرم‌ترین نیاز کاملا پیدا است. آیا ما توانایی این عبور را داریم؟ در این زمینه ابهامی بزرگ به چشم‌ می‌خورد، که اگر می‌خواهیم در حمایت از پیشنهاد مهندس موسوی به تأمل و همکاری بپردازیم باید به رفع آن کمک‌ کنیم.

از نظر آقای خاتمی «براندازی (مکانیکی) حکومت ممکن نیست.» و حتی اگر ممکن شود «حاصل کار  جز آشفتگی، هرج‌ومرج، جنگ داخلی، خون و خرابی، آسیب دیدن بیشتر کشور و افزوده شدن بر رنج‌های تابسوز ملت نخواهد بود، و ایران عزیز را به سرنوشتی بدتر از آنچه در بسیاری از کشورها پیش آمد دچار خواهد کرد.» احتمال این آینده هولناک به راستی پیش روی ما قرار دارد. منتها ما نمی‌توانیم از آن پیشگیری کنیم، اگر نبینیم که خودویرانگری جمهوری اسلامی نیز عیناً همین عواقب را به دنبال می‌آورد. آیا ما قادر به جلوگیری از این براندازی درونی هستیم؟ نیستیم، کما اینکه آقای خاتمی نیز در این مورد کاملا اظهار ياس می‌کند.

نظام سیاسی کشور دارد مانند برف ذوب می‌شود. یک نگاه به وضعیت آن در سال ۸۷ و مقایسه آن با شرایط کنونی این افول را به خوبی نشان می‌دهد. مهم نیست چه تحلیلی در مورد علل داشته باشیم. آیا توطئه بیگانگان؟ یا تحریم‌ها؟ یا بی‌کفایتی کارگزاران؟ یا ماجراجویی در سیاست خارجی؟ یا اصلاح‌ناپذیری؟ یا فساد؟ یا از دست دادن اعتماد مردم؟ یا رفتارهای گذشته؟ یا تصمیمات اشتباه؟ …. بدون توجه به اینکه کدام علت را به رسمیت می‌شناسیم هیچ یک منتفی نشده‌اند. پس می‌توان انتظار داشت که این روند همچنان ادامه یابد، تا جایی که حاکمیت دیگر حتی قادر به اعمال خشونت هم نباشد. و این وضعیتی است که شاید به آن نزدیک باشیم، یا در آن به سر بریم.

موقعیت کنونی کاملا شکننده است. کارگزاران از این آرامش نسبی بیمناک‌اند، چون آن را غیرقابل‌دوام می‌دانند. آنان مطمئن‌اند که روزهای سخت به زودی، با کمترین جرقه‌‌ای باز می‌گردد.  لذا است که‌ اکثریت قریب به اتفاق‌شان می‌ترسند حتی انگشت‌شان را تکان دهند. هیچ‌کس حاضر نیست دست به هیچ کاری در جهت مثبت یا منفی بزند، زیرا نمی‌خواهد تقصیر بحران بعدی به گردن به او بیفتد. در نتیجه می‌توانید اثر انگشت شخص رهبر را در هر اقدامی، از مصونیت قضایی حراج‌کنندگان اموال ملت، تا خود حراج بیت‌المال، تا ارسال پیامک حجاب برای بانوان ببینید.

در نظام همه دست از کار، دست از فکر، دست از چاره‌جوئی کشیده‌اند، مگر یک‌نفر که مدام وعده‌های پوچ می‌دهد و تصمیمات اشتباه می‌گیرد. در قدم بعدی قرار است فرامین او هم روی زمین بماند، زیرا بدنه دیگر به تشخیص‌های او اعتماد ندارد. به طرح مولدسازی اموال دولت توجه کنید. متصدیان این کار چرا باید درخواست مصونیت قضایی کنند؟ آیا به راستی می‌پندارند کسی آنان را به خاطر اجرای دستورات رهبر مورد پیگرد قضایی قرار می‌دهد؟ مگر از وضعیت فعلی قوه قضائیه بی‌خبرند؟ یا اگر این وضعیت بر هم خورد چنین مصونیتی ارزش حقوقی خواهد داشت؟ بلکه به درستی آن تصمیم اعتقاد نداشتند و این شرط را به عنوان یک تقاضای نشدنی پیش کشیدند. در ادامه هم وقتی این شگرد کارگر نیفتاد احتمالاً خودشان خبر را درز دادند تا مجبور به انجام اوامر نشوند. اگر به علت موضوع بنگریم می‌بینیم که این یک رویداد استثنایی نخواهد بود، بلکه جا دارد در دیگر حوزه‌ها هم تکرار شود. در آینده‌ای نزدیک چه‌بسا سکاندار حتی نتواند حکم به خشونت بدهد.

دیگر چیزی باقی نمانده است که خیرخواهان آن را اصلاح کنند. در جبین این کشتی نور رستگاری نیست. نمی‌توان اجازه داد که کشور نیز به همراه آن غرق شود. دقیقاً همان هولی که آقای خاتمی را از پیاده شدن بر حذر می‌دارد دیگران را بر می‌انگیزد تا به قانون اساسی جدید فرا بخوانند.

پیش از آنکه به توانایی‌مان برای عبور از این مرحله ایمان بیاوریم باید وخامت وضعیت را به درستی دریابیم. ما چاره‌ای جز عبور نداریم.

و ما می‌توانیم. از جمله اشتباهاتی که همه منتقدان، از جمله آقای خاتمی، به نظام نسبت می‌دهند استفاده بی‌دلیل، بلکه خسارت‌بار از خشونت است: «به جای توجه منطقی و سنجیده به این خواسته‌ها و نیازها، با روش خشن و سخت‌افزارانه با آنها مقابله می‌شود و … نتیجه افزودن مشکل بر مشکل است». ما با این نصیحت آیا می‌خواهیم سر حاکمیت شیره بمالیم، یا به راستی اعتقاد داریم که طی این سیزده سال نه سطوت نظام، بلکه تصمیم مردم آرامش نسبی را حفظ می‌کرد؟ در صورت دوم داریم به توانمندی مردم اشاره می‌کنیم، اقتداری که در مقابل آن داغ و درفش هیچ نمی‌ارزد و کمترین کاری از پیش نمی‌برد.

برای آنکه این توانمندی را باور کنیم نخست باید با پدیده‌ای به نام رهبری پدیدار شونده (emergent leadership) در نظریه پیچیدگی آشنا شویم. در آسمان غروب یک میلیون پرنده در پرواز خود چنان آسمان را به رقص در می‌آورند که می‌توانید قسم بخورید موسیقدانی توانا آنها را رهبری می‌کند. در حالی که چنین کسی در میان نیست. مثال آشناتر شیوه عمل بازارها است. می‌توانید قسم بخورید که دستی نامرئی دارد عرضه و تقاضا را برابر می‌کند و مازاد رفاه را به حداکثر می‌رساند، به صورتی که شاید هیچ اقتصاددان مبرزی نتواند با برنامه‌ریزی چنین دستاورهایی را حاصل کند. در عین حال پس از دویست و پنجاه سال هنوز کسی نتوانسته است نشانی دست نامرئی آدام اسمیت را در عینیت جامعه بیابد تا به او جایزه نوبل بدهد. به همین ترتیب‌اند بسیاری از پدیده‌های سیاسی و اجتماعی. آقای تلویزیون قسم می‌خورد که دستگاه‌های اطلاعاتی بیگانه یا فلان گروهک‌ این ناآرامی‌ها را سازمان داده‌اند، و الا مگر می‌شود جمعیتی کاملا ناآشنا با یکدیگر این گونه خردمندانه عمل کند. با این حال پس از ماه‌ها، بلکه سال‌ها و دهه‌ها نمی‌تواند شاهدی برای  دعوی خود بیاورد.

مردم کاملاً قدرتمند و پیچیده عمل می‌کنند. به نمونه‌ای از رفتارشان در شب‌های این چند ماه توجه کنید. در هر محله ۵۰۰ نفری شاید تنها ۱۵ نفر شب‌ها شعار می‌دادند، ولی نیروهای امنیتی امکان مقابله نداشتند، چون همدلی مابقی جمعیت با آنان معلوم بود. مردم درون خانه‌های‌شان به فریاد شبانه فرزندان خود طوری گوش می‌دادند که  نیروهای امنیتی پشت آن صدا یک کوه می‌یافتند. آنان تنها با طرز شنیدن خود قدرت‌شان را به رخ کُندذهن‌ترین مأموران سرکوب می‌کشیدند، و معلوم‌می‌کردند که مقابله خشن تنها مابقی آن پانصد نفر، یا اکثریت‌شان را به پشت پنجره‌ها می‌کشاند. سال‌ها پیش چه کسی در صحبت با چه کسانی گفت اگر حفظ نظام ایجاب کند فلان تعداد نفر کشته خواهند شد، بلکه فلان تعداد نفر کشته خواهند شد، بلکه فلان تعداد نفر کشته خواهند شد؟ پس کو؟ او تجدید نظر نکرد، بلکه این مردم بودند که نشان دادند نمی‌ترسند و قدرتمندند. اتفاقات خیابان تنها نوک یک کوه عظیم یخ بود، که  سرکشی در خونریزی می‌توانست تمامی آن را از زیر آب بیرون بیاورد. مردم چگونه این پیام را رساندند. با همان چیزی که مهندس موسوی در بیانیه اخیر و نیز بیانیه‌های سال ۸۸ از آن با عنوان قدرت نگاه نام می‌برد. بازجوها بر تن وزیر سابق رخت تحقیرآمیز می‌پوشاندند تا به او توهین کنند، ولی مردم با نگاه‌شان همان لباس را به برازنده‌ترین جامه مبدل می‌کردند. آیا چنین مردمی نمی‌توانند؟

هم می‌توانند و هم عاقلانه عمل می‌کنند. از جمله بیهوده هزینه نمی‌دهند. کما اینکه افول کنونی اعتراضات نه حاصل پیروزی خشونت‌ورزان، بلکه مستند به تصمیمی از سوی آنان است. احتمال آن وجود دارد که در یک جامعه یا جمع همه افراد دارای دیدگاهی واحد و در عین حال از ضمیر یکدیگر بی‌خبر باشند. آنها دست به تظاهرات می‌زنند تا این سِرّ عام ظاهر شود. مردم می‌خواستند به خود و حاکمیت نشان دهند که بیش از ۸۰ درصدشان نسبت به حال و روز کشور معترض‌اند، و این کار را به انجام رساندند. آیا اکنون کسی هست که این نکته را نداند یا تکذیب کند؟ اگر نه پس دیگر نیاز به پرداخت هزینه نیست. و اگر آری انتظار داشته باشید که دوباره خیابان‌ها را ناآرام ببینید.

البته مردم گاهی خشمگین می‌شوند، ولی، لااقل در تجربه اخیر جامعه ما، مجموعا سنجیده عمل کردند. مثلاً در طول این چندین ماه به رغم تحریک‌های بسیار، خردمندانه از خشونت‌ فاصله گرفتند. این را با سند می‌گویم. اگر دقت کنید از سال ۸۸ یکی از مهم‌ترین ابزارهایی که نیروهای سرکوب به میدان می‌آورند دوربین‌هایی بسیار قوی است تا از تمامی صحنه‌های اعتراضات تصویربرداری شود و سپس با پردازش چهره، شرکت‌کنندگان در رویدادها مورد شناسایی قرار گیرند. من تلویزیون ایران نگاه نمی‌کنم و نمی‌دانم که این دستگاه طی این مدت مدعی چند مورد از خشونت‌ورزی  مردم شده است.

اگر ۱۶ مورد، احتمال بدهید که مورد هفدهمی وجود نداشت، و الا تصویرش را پخش می‌کردند.  (عدد ۱۶ معنای خاصی ندارد و فقط از جهت مثال است. چون خودم تلویزیون ایران را ندیده‌ام فرض را بر عدد بالا گذاشتم تا یک وقت بی‌خبری‌ام استدلال را تضعیف نکند. و الا گویا صدا و سیما بیشتر روی همان حادثه کمال‌آباد مانور داده است.)

و مردم خردمندانه تصمیم می‌گیرند. ندیده نمی‌خرند و گز نکرده نمی‌برند. مشکل آن نیست که آنان از تغییر سرنوشت خود عاجزند. بلکه بازار فرداهای تابناک را به دنبال چیزی که ارزش داشته باشد می‌گردند. در سال ۱۳۸۸ مهندس موسوی بارها می‌گفت ما تنها وقتی می‌توانیم از مردم انتظار همراهی داشته باشیم که تصویری دلخواه از آینده پیش روی آنان قرار گیرد. این قاعده هنوز حکم می‌کند، و کنش‌های ماست که به این تصویر شکل می‌بخشد.

اتفاقاً پیام حجت‌الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی فرصتی است برای ارائه این تصویر. ما با نحوه برخوردمان با بیانیه آقای خاتمی داریم حال و هوای آینده را  ترسیم می‌کنیم: آیا فضایی که در آن حتی کسی چون سید محمد خاتمی مجال حرف زدن نخواهد داشت، یا بعد از سخن گفتن دیگر محترم تلقی نمی‌شود؟ یا جایی که آقای حسین شریعتمدار هم می‌تواند نظراتش را بگوید؟ در ابتدای انقلاب نیروهای رادیکال با استناد به تجربه دیگر انقلاب‌های قرن بیستم اعتراض داشتند که حکومت انقلابی چرا کم اعدام می‌کند. چیزی نگذشت که خودشان طعمه چوبه‌های دار شدند. به هوش باشیم که اگر امروز  با شور انقلابی برای دیگران حق قائل نشدم باید انتظار وضعیتی را بکشم که در  آن باز به من امکان بیان داده نشود. بلکه ما باید این فرصت را به مانند مائده‌ای آسمانی قدر بدانیم و با استفاده از آن بلوغ‌مان را به نمایش بگذاریم.

مردم چونان پدری که در راهروی بیمارستان بی‌صبرانه به دنیا آمدن فرزند را انتظار می‌کشد چشم به راه تولد چنین سماحتی، چنین آتیه‌ای هستند. دیدگان‌شان را روشن کنیم.

منبع: سایت خبری تحلیلی کلمه