پنج – شعارهای: “مرگ بر استبداد، حجاب و گشت ارشاد”، “اینها همه ش بهانه است، اَصل رژیم نشانه است” و “این آخرین پیامه، هدف خود نظامه” همگی – هر کدام با درونمایه های کمابیش یکسان یا معنایی همانند – به هسته ی بنیادین رژیم اسلامی یورش می برند و مشروعیت آن را به زیر پرسش می برد.
نشانه شناسی شعارهای خیزش مردمی ایران – ۵
شعارهای دستهی دوم
محبوبترین شعار این دسته: «مرگ بر دیکتاتور» است. شعاری که صرفاً برای اعتراضات کنونی ساخته نشده و پیش از این حتی در خیزش های دوران پهلوی اول که به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ انجامید و شخص محمدرضا شاه را هدف قرار میداد، شنیده میشد. اما این شعار از آن زمان به بعد بازتعریف شد و هم اکنون همان شعار، رهبر رژیم، سیدعلی خامنهای را به عنوان نماد آن دیکتاتوری و سردمدار رژیم نشانه قرار میگیرد. شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” بر همین درونمایه پافِشاری میکند، با این تفاوت که استبداد با هر ماهیتی، اعم از پادشاهی یا دینی ناپذیرفته شمرده میشود. از دید خیزشگران، معادل سازی دو اصطلاح شاه با رهبر در یک گزاره به روشنی نشان میدهد که معترضان لزوماً به دنبال یک رژیم سلطنتی به عنوان جایگزینی برای جمهوری اسلامی کنونی نیستند. با این همه ارزیابی روش شناسی دیدگاه معترضان بر پایه ی تحلیل تنها یک شعار چندان درست نیست و برای رسیدن به یک فرایند قابل استناد نیاز به دادههای آماری فراوانتر است که خود نیازمند یک بازهی زمانی است تا بتوان به یک روشنگری در این زمینه دست یافت.
این که این شعار بازتاب دهنده ی نوای اکثریت است یا نه، قابل چالش خواهد بود، زیرا شعار بسیار محبوب در خیزش های سال ۱۳۹۶ و پیش از خیزش کنونی که در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده است، گزاره ی “رضاشاه! روحت شاد!” بود؛ شعاری کمابیش نوستالژیک در ستایش دوران پهلوی نخست و به ویژه در سوگ پادشاه آن رضاشاه کبیر. نویسنده در جستوجوی شعارهای خیزش مردمی نتوانست این شعار را در میان شعارهای مردمی که در جنبشهای کنونی نقش آفرین بوده اند، شناسایی کند. این امر به گمان من، فرایند دگرگونی نسبی ایدئولوژیک تظاهرکنندگان است که اکنون به جای مقایسه دو فضای سیاسی-اجتماعی ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی، گرانش بیشتری بر روی ستیزه با رژیم اسلامی را از خود نشان میدهند. گذشته از آن به نظر میرسد که دوری جستن از شعارهای سلطنت خواهانه روشی عمدی برای گریز از واماندن در انزوایهای سیاسی تفرقه برانگیز فرقهای است. در وضعیت موجود و در نگاه معترضان، دشمن مشترک همهی فرقهها و گروه های گوناگون با آرمانهای سیاسی گوناگون، رژیم اسلامی است. این امر بار دیگر به نوعی فرضیه ی “فی البداهه بودن” ماهیت شعارها را که مجید محمدی بر آن پای می فشارد زیر پرسش می برد.
شعاری مشابه و آشکارا رادیکالتر در گزاره ی “خامنهای قاتله، حکومتش باطله” به چشم میآید. این شعار پیش از این نیز در اردیبهشت ۱۴۰۱ در پی فروریختن مجتمع ده طبقه ای در آبادان که کشته شدن دهها شهروند را در پی داشت، شنیده میشد. این رویداد اندوه برانگیز که بیش از هر چیز بوی تباهی و اداری و رانتخواری سران دولتی را میداد، وضعیت بحرانی بسیاری از برجها و ساختمانهای شهرهای کوچک و بزرگ ایران را آشکار کرد و خیزش های محلی را با سَردادن شعار نامبرده برانگیخت. با این همه، در خیزش های کنونی، این گزاره بیش از پیش و به کرات در میان تظاهرکنندگان خشمگینی که بی پرده سیدعلی خامنهای را آماج قرار میدهند، شنیده میشود. شعار دیگر از این جنس “مجتبی! بمیری! رهبری رو نبینی!” فرزند علی خامنه ای – که احتمالاً پیشاپیش به عنوان جانشین پدرش تعیین شده – را مورد خطاب قرار میدهد. چرا که در ولایت فقیه شیعه ی اثنی عشری سرپرستی شیعیان پدیدهای موروثی است، آموزهای که در سالهای گذشته، خود یکی از هستههای بنیادین درگیری و چالشهای گوناگون حتی میان روحانیان عالیرتبهی ایران امروز بوده است.
یکی دیگر از شعارهای شایان توجه دیگر “می کشم می کشم هر آن که خواهرم کشت” است. این گزاره که در خیزش های کنونی به کرات شنیده میشود، یادآور شعار انقلابی دههی ۱۳۵۰ است که می گفت “می کشم، می کشم آن که بردارم کشت” این مورد در روزهای آغازین انقلاب اسلامی بارها در محکومیت نیروهایی که به سوی معترضان آتش گشودند، بیان میشد. اما این بار واژهی “خواهر” جایگزین واژه ی “برادر” شده است تا اشاره ی روشنی به کشتن ددمنشانه ی مهسا امینی و دیگر زنان و دختران جوانی که از سوی پلیس ضد شورش و بسیجیان در خیزش های مردمی داشته باشد.
در بسیاری از شعارهای مورد بررسی و شمار فراوانی از دیگر شعارها که به دلیل فشردگی این جستار از پرداختن بدان پرهیز شده است یک برهنگی و بی پروایی و شرمزدایی واژگانی شدید قابل مشاهده است که گرانش کینه و بیزاری معترضان از رژیم و هواخواهان آن را نشان میدهد. واژگانی مانند «قاتل»، «هرزه»، «هیز» «بی شرف»، «بمیری» «میکشم» نمونههای روشنی از چنین برهنگی های زبانی هستند که در شعارها به چشم میخورند. شعارسازان از این گونه آرایه ی معنایی برای تأکید بی چون و چرا بر میزان ناخرسندی و بیزاری از رژیم بهره جسته اند.
در پایان، یک گروه از شعارهایی وجود دارد که مشروعیت رژیم حاکم را به چالش میکشد. از میان همه، محبوبترین آنها شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” که بیپرده هسته ی اصلی رژیم را هدف قرار میدهد. این گزاره مانند برخی از شعارهای پیشین، برای نخستین بار شنیده نمیشود و جسته گریخته و پراکنده در اعتراضهای پیشین فریاد زده شده است، اما پژوهش گستردهی رسانه ها، پیامک ها و کلیپ های موجود در هفتههای گذشته پس از فوران خیزش ها این امر را تأیید میکند که این شعار در مقایسه با اعتراضات قبلی، جسورانهتر، بی هیچ واهمه ای و مکرر به کار برده میشود. سه شعار: “مرگ بر استبداد، حجاب و گشت ارشاد”، “اینها همه ش بهانه است، اَصل رژیم نشانه است” و “این آخرین پیامه، هدف خود نظامه” همگی – هر کدام با درونمایه های کمابیش یکسان یا معنایی همانند – به هسته ی بنیادین رژیم اسلامی یورش می برند و مشروعیت آن را به زیر پرسش می برد.
درونمایه ی شعارها، در مجموع مؤید این است که همه ی زوایای جمهوری اسلامی و کانون و شالودهی حکومت با تمام جزئیات آن مورد یورش شدید قرار گرفته و مشروعیت آنها به چالش کشیده شدهاست. در این شعارها، از خواسته ای بسیار روشن و پایه ای مانند برابری، آزادی، آرامش و خوشبختی گرفته تا دریافت های مهمی مانند دشمنی آشکار با رهبر، ستیزه با رژیم جمهوری اسلامی و حتی آمادگی برای رویارویی فیزیکی با نیروهای انتظامی و سویه های گوناگون ناخشنودی سیاسی-اجتماعی نسل جوان از نظام کنونی همگی آشکارا بر زبان آمده اند. این روحِ آزرده و آسیب دیدهی نسل جوان و هم زمان جنگجو از لابه لای لایه های معنا و نشانه شناختی نهفته در شعارهای سیاسی ارائه شده در بالا برجسته می شوند. چه جستوجو برای دمکراسی و آرزوی یک جامعه آزاد باشد و چه دشمنی آشکار با بالاترین رهبر دینی کشور، درونمایه ی شعارهای امروز مردم، ستیزهی آشتی ناپذیر با چیستی و بُن مایه ی رژیم است. بر خلاف خاستگاه جنبش سبز سال ۱۳۸۸، اعتراضهای امروز به هیچ روی به دنبال اصلاحات ساده درون رژیم کنونی نیستند، بلکه به روشنی خواستار تغییر رژیم هستند.