مریم رییس دانا
کودکیمن زمان شاه بود. یعنی دوره دبستان.
در مدرسه همان طور که زنگ ورزش داشتیم زنگ تغذیه هم داشتیم، یعنی یک تایم کوتاه را اختصاص می دادند به تغذیه. غذای هر روز متفاوت بود. یک روز موز، یک روز بیسکویت وشیر، یکروزساندویج پنیر هلندی، که من قدر و قیمتش را نمی دانستم. بزرگ شدم متوجه شدم چه قدر خوشمزه است. خلاصه هر روز یک چیز.
مرتب از اداره بهداشت می آمدند، موها، زیر ناخن ها و دندان ها را چک می کردند.
همچنین مرتب از مرکز آموزش آبادان ( تا قبل از جنگ لعنتی ما آبادان زندگیمیکردیم) می آمدند و از ما درس می پرسیدند و سطح آموزش را کنترل میکردند.
البته خالی از اشکال نبود آن زمان هم اما جامعه در حال پوست اندازی از سنت به مدرنیته بود. بچه ها از تراخم کور نمی شدند.
امروز دخترهای مدرسه را که می بینم چشمهایم خیس از اشک و دلم خونمیشود برایشان.
گمانم خیلی سعادتمند بوده ام که کودکیم در زمان جمهوری اسلامی نبود.
آقاشون می گفت آب و برق را مجانی میکنیم.
پسرانش سم شیمیایی و گلوله را هم مجانی نمی زنند. هزینه اش را مردم میپردازند.
این جماعت بیسواد و ناکارآمد وناشایست تنها کاری که بلد است همین اذیت، آزار، شکنجه، و کشتن مردم ایران، حیوانات ایران و نابودی حیات زیست، حیات جنگلی و خلاصه هر چیزی که مربوط به حیات ایران است.
چون متخصص اقتصاد نیستند، متخصص بیولوژی نیستند متخصص هیچ علمی نیستند، ولی متخصص قتل هستند.
پس این شده مملکت داریشان.