مدتها قبل از این که اولین خبر “تیوتری” در باره احتمال تقلب انتخاباتی ایران در اینترنت گذاشته شده و تکثیر هزاران باره آن به تظاهرات تودهای در خیابانهای تهران منتهی شود، شرکت زیمنس، این کنسرن تکنولوژیکی مونیخی، معاملاتش را با سوءاستفاده از ترس انجام داده بود، ترس از قدرت اینترنت.
شبکه نوکیا زیمنس سال قبل به ایران یک برنامه تدافعی فروخت که کارش این بود در سیستمهای کامپیوتری هر ردپایی را که یک انسان در آن باقی میگذارد شناسایی نماید. این معاملهای بود که نوکیا مایل نبود به خوب و بد آن فکر کند.
برنامه مزبور “پلاتفرم هوشمند” نام دارد و تا کنون شصت کشور، از دمکرات گرفته تا دیکتاتوری، مشتری آن بودهاند. برخی از این کشورها آن را برای مبارزه با خطر تروریسمی که قرار و مدارهای عملیات خود را از طریق اینترنت سازماندهی میکند لازم دارند. اما برای رژیمهایی مانند رژیم ملاها در ایران، مسئله چیز دیگری است. آنها در درجه اول میخواهند از خودشان در برابر مردم خودی حفاظت نمایند، زیرا این مردم که یاد گرفتهاند با اینترنت کار کنند و میدانند که چگونه خدمات اینترنتی نظیر تیوتر و فیس بوک را در راستای اهداف خود مورد استفاده قرار دهند، دیگر به آسانی قابل کنترل نیستند.
ملاها میترسند
ملاها میترسند و ترس آنها هم بیمورد نیست. حدود یک هفته است که افکار عمومی دنیا شاهد آن میباشد که چگونه یک رژیم قدرتش را ابتدا بر مردم و سپس بر اطلاعات و تصاویر از دست میدهد. دنیا نظارهگر است، چه از طریق فیلمهای ویدئویی پر از لرزش که در سایت یوتیوب گذاشته شده و از آن جا به شبکههای تلویزیونی سی ان ان و برنامه خبری تاگس تمن آلمان راه یافتهاند و چه از طریق عکسهای گرفته شده با تلفنهای موبایل که به پلاتفرم اینترنتی “فلیکر” و یا شبکه خدماتی پیام کوتاه “تیوتر” فرستاده میشوند.
اینترنت از چند طریق در خدمت انقلاب قرار میگیرد. او به تودهها برای سازماندهی کمک میکند، اطلاعات و فیلمها و عکسها را به خارج منتقل میکند و به هر فردی این امکان را میدهد که در دنیای www از دید ارگانهای امنیتی دولتی مخفی بماند. اینجاست که بالاخره قدرت انقلابی اینترنت خود را نشان میدهد. نوربرت بولتس، متخصص رسانههای همگانی میگوید: “آن چه سالها فقط در بارهاش حرف زده میشد اکنون در ایران به واقعیت پیوسته است”.
آیا اگر در سال ۱۹۸۹ امکانات بالای تکنیکی امروزی در اختیار انسان بود فاجعه قتل عام میدان صلح آسمانی پکن به وقوع میپیوست؟ آیا رژیم چین از ترس انتشار عکسها به گونه دیگری عمل نمیکرد؟
هاینر گایسلر، سیاستمدار حزب دمکرات مسیحی آلمان که مدتهاست به مطالعه حرکتهای دمکراسیخواهانه مشغول است میگوید که دیگر هیچ چیز توسط سانسور قابل سلطه نیست.
کلاوس لهگهوی، محقق سیاسی که سالها دمکراسی اینترنتی را زیر نظر داشته است عقیده دارد که در ایران اوج تازهای از حیات اینترنت را مشاهده میکنیم.
گروههای معترضی که به ناگاه گویی از هیچ بوجود آمده، شکل میگیرند و قرار و مدار میگذارند از سوی دستگاههای امنیتی به هیچ وجه قابل کنترل نیستند. بولتس عقیده دارد که در شبکه اینترنتی صحنه گردانها به سختی قابل ردیابی هستند.
به همین دلیل است که نسل جدید انقلابیون بسیار قابل انعطافتر از نسلهای پیشین میباشد. هر فرد در عینحال هم رهبر و هم دنباله رو است و هنگامی که که اعتراضات به سطوح تودهای ارتقا یابند زحمت کنترل آن بی نهایت خواهد شد.
دنیا نیز با انقلابیون جوان همدردی میکند زیرا همه جا تصویر آنان که از طریق اینترنت به سراسر جهان فرستادهاند قابل مشاهده است. این باعث افزایش فشار از خارج کشور بر دولت میگردد.
رسانه و انقلاب
ولی آیا اینترنت میتواند یک دیکتاتور را ساقط کند؟ آیا اینترنت رسانهای دمکراتیک و دمکراتیزه کن است که میتواند تغییرات اجتماعی را تحمیل نماید؟ یک اصل پذیرفته شده میگوید که هر کس که قصد دارد یک انقلاب را به پیش ببرد باید در ابتدا رسانههای همگانی را در اختیار داشته باشد، رسانههایی که حرفشان به گوش عامه مردم برسد.
اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ بود که به مارتین لوتر امکان داد افکار اصلاح طلبانهاش را ترویج داده و کلیسای پاپ را تحت فشار قرار دهد. اما از سوی دیگر قدرت گیری رژیم نازی در آلمان بدون وجود دستگاه عظیم تبلیغاتی قابل تصور نمیبود.
در لهستان تحت سلطه کمونیستها دستگاههای تکثیر ارسالی از سوی واتیکان که با پول آمریکاییها خریده شده بود کمک نمودند تا سندیکای کارگری همبستگی بتواند اعلامیههایش را چاپ نماید. در سال ۱۹۸۹ فیلمهایی که مخفیانه از تظاهرات لایپزیک گرفته شده بود توسط خبرنگار اشپیگل به غرب منتقل شد و شهروندان آلمان شرقی تازه از طریق تلویزیونهای غربی توانستند از ابعاد قیام در کشورشان با خبر شوند.
در ایران نیز مدتهاست که ارزش رسانههای همگانی آشکار شده است. آیتالله روح الله خمینی زمانی نوارهای صحبتهای خود را توسط بازدید کنندگانش تکثیر نموده و با کمک آنها موفق به سقوط رژیم شاه گردید.
البته سقوط یک رژیم به راحتی صورت نخواهد گرفت. اما در ایران اینترنت کاری را میکند که ذاتا به خوبی از عهدهاش بر میآید. او باعث شفافیت هر چه بیشتر میشود. هر کس از طریق اینترنت میتواند آنچه را که رژیم بسیار مایل است مخفی بماند، یعنی این که خشم عمومی به چه اندازه است، را ببیند.
اعتراضات اخیر پیش از اینکه به خیابانها کشیده شود در اینترنت شکل گرفته بود. شصت در صد ایرانیان زیر سی سال دارند و در زندگی آنان اینترنت حضور همه جانبه دارد. دیتر روخت جامعهشناس برلینی میگوید که اینترنت وقتی به صورتی کارآمد در جریانات اجتماعی عمل خواهد کرد که تودهها قبلا سیاسی شده باشند. انسان نمیتواند ابتدا به ساکن کسانی را از طریق یو تیوب، فیس بوک و یا تیوتر به داخل جنبش بکشاند. بولتس نیز عقیده دارد که یک چنین انقلاب اینترنتی تنها هنگامی امکان پذیر میشود که رژیم قابل ضربه خوردن شده باشد.
قابلیت دمکراتیزه کننده اینترنت
از زمانی که شبکه اینترنت بوجود آمده طرفداران آن با علاقه فراوان از قابلیت دمکراتیزه کننده آن سخن میگویند. از این که چگونه این شبکه نخبگان را از قدرت رانده و زیر دستان را از خمودگی در میآورد. اما این امیدها تا کنون چندان به تحقق در نیامده بود. البته تنها تا هنگامی که تظاهرات خیابانی در تهران شروع نشده بودند.
توماس ال فریدمن، روزنامه نگار آمریکایی میپرسد که آیا فیس بوک در انقلاب ایران همان نقشی را ایفا خواهد کرد که در انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ مساجد ایفا نمودند. البته نیروی مقابل را نباید دست کم گرفت. آنان کوشش میکنند که با تمام وسایلی که در اختیار دارند سلطه سانسور را برقرار نگاه دارند.
بد نیست بدانیم که نیروهای حاکم محافظه کار ایران خود زمانی از امکانات اینترنت به هیجان آمده بودند. بابک رحیمی، متخصص مسائل ایران در دانشگاه کالیفرنیا میگوید: “آنان پس از خاتمه جنگ ایران و عراق به این امید امکان استفاده از اینترنت را گسترش دادند تا بتوانند توسط آن اقتصاد و علم را رونق داده به جلو ببرند.” رحیمی اضافه میکند که رهبران مذهبی ایران ابتدا اینترنت را به عنوان شانس بزرگی ارزیابی نمودند که با استفاده از آن میتوانند سبب بازگشت بیدینان به دامن اسلام بشوند. حتی در شهرهای مذهبی با فضای قرون وسطایی و جو محافظهکاری چون قم طراحان شدیدا مؤمن اینترنتی با پشتکار بر روی سایتهای اینترنتی مذهبی مشغول فعالیت بودند آنهم در سال ۱۹۹۷.
آن زمان ملاها حتی در خواب هم نمیتوانستند تصور کنند که با چه وسیله خطرناکی سر و کار دارند. اینترنت مدتها برای پاسداران انقلاب یک رسانه مروج آزادی نبود. برای آنان اینترنت بیشتر یک میدان بازی بیضرر بود که مخالفین تا زمانی که به سیستم حکومتی آزاری نمیرساندند میتوانستند توسط آن خشم خود را التیام بخشند. این یک اشتباه بود.
کمک چین به ملاها
اما شهروندان نقشههای ملاها را بر هم زدند. بزودی سایتهای انتقادی باعث نا آرامی شدند. حتی پخش اینترنتی اعترافات مشروح یک روسپی تهرانی چیزی نبود که روزی ملاها تصور کرده بودند. مسئله به ضد خود تبدیل شده بود.
کافههای اینترنتی پشت سرهم بسته شدند و رژیم سانسور جدیدی را برقرار نمود که توسط آن نه تنها سایتهای رسانههای خارجی بلکه حتی بطور مثال سایت خطوط هواپیمایی بریتانیایی ویرجین آتلانتیک نیز مسدود میگردید. رژیم از خواب بیدار شده و در این مسیر راه قهرمان جهانی سانسور یعنی دولت چین را در پیش میگرفت.
در اینجا بود که یک همکاری منحصر به فرد شکل گرفت. مذهبیهای متعصب به یاد گیری از کمونیستها پرداختند. بزرگترین ملت اینترنتی دنیا یاد میداد که انسان چگونه میتواند جریان اطلاعاتی را کنترل کرده، آن را تحت تأثیر خود قرار داده و مسدود نماید. رژیم پکن تنها به مسدود نمودن تعدادی از سایتهای دوست نداشتنی اکتفا نمیکند بلکه وی بیش از یک چهارم میلیارد کاربر اینترنتی را در پشت یک دیوار چین دیجیتالی محبوس نموده است.
سیستم سانسور چینی رسما “فایروال عظیم چین” نامیده میشود و جزء کارآمدترینهای جهان به شمار میآید. یک سخنگوی حزبی آن را “سپر طلایی” نامیده است. سپری که ساخته شده تا از شهروندان محافظت نماید.
در قلمرو امپراطوری اینترنتی شرق قواعدی حاکم هستند که متفاوت با بقیه دنیاست. اصل اساسی ساده است: سیستم سانسور چین در مرزهای شبکه اینترنت کشور مراقب جریان اطلاعات که از سراسر دنیا توسط کابلهای نوری به سوی چین سرازیر است میباشد.
سایتهای دوست نداشتنی مسدود شده و جلوی ورود برنامههای دور زننده سانسور گرفته میشود. لشکری از دهها هزار سانسورچی و مأمور اطلاعاتی بیست و چهار ساعته در کانالهای ارتباطی مشغول جستجو برای یافتن “ت”های ممنوعه یعنی تبت، تیانامن و تایوان میباشند. به این لغات باید لغات تحریک کننده دیگری نظیر فالون گنگ، پورنو و یا دمکراسی را نیز اضافه نمود.
مثال چین یک درس تازهای برای دنیای دیجیتالی میباشد. زیرا چینیها نه تنها سانسور اینترنتی بلکه طرق دورزدن آن را نیز صادر میکنند. بهترین متحد مخالفین دولت ایران در مبارزه با سانسور اینترنتی فعالان چینی ساکن ایالت کالیفرنیا میباشند.
بازی موش و گربه
از حدود ده سال قبل حزب کمونیست چین جنبش مذهبی فالون گنگ را به عنوان دشمن جمهوری خلق معرفی نموده و تحت تعقیب قرار داده است. بسیاری از طرفداران این جنبش به خارج گریخته و بویژه در سان فرانسیسکو در نزدیکی سیلیکن والی مسکن گزیدهاند. از آنجا آنان به مبارزه خود با استفاده از وسایل و رسانههایی هر روز جدیدتر از قبل ادامه میدهند. آنها ایمیلهای بیشماری را به داخل چین میفرستند که کمک میکنند تا شهروندان چینی بدون مزاحمت سانسور در اینترنت به تفحص بپردازند.
شیو ژو بنیادگذار “گلوبال اینترنت فریدام کانسورتیم ” میگوید که آنها هر هفته بیست میلیون ایمیل با دستورالعمل چگونگی دور زدن سانسور به چین میفرستند. شیو با شرکتهای اینترنتی کالیفرنیا همکاری تنگاتنگی دارد و به سلاحهایی مجهز است که میتواند دیوارهای دیجیتالی میهنش را سوراخ سوراخ کند.
زمانی که شیو در کشورش دانشجو بود قتل عام میدان صلح آسمانی اثری عمیق بر او گذاشت. بعد از آن بود که پدرش که افسر ارتش خلق بود مجبور گردید بخاطر عضویت در جنبش فالون گنگ از کشور بگریزد. از آنموقع به بعد شیو سایتی را اداره میکند که در مورد قیامهای مردمی مانند زلزله سنج عمل میکند. او میگوید : “زمانی که در برمه کاهنها دست به تظاهرات زدند مراجعه به سایت ما از این کشور سه برابر شده بود. اکنون هم روزانه صدها میلیون مراجعه از ایران داریم”.
علت بالا بودن این ارقام این است که بازی موش و گربه در اینترنت هر ساعت بعد جدیدی پیدا میکند. سانسورچیان مرتبا فیلترهای خود را با شرایط جدید وفق میدهند و مخالفین هم متوالیا به دنبال خدمات اینترنتی جدید میگردند. افکار آزادند و از سایههای شبانه میگریزند و سانسور هم همواره در پی آنان است.
درس دیگری در جهان دیجیتالی نوین
هرچه سانسور سدها را محکمتر کند به همان اندازه مخالفین بیشتر به آن سدها حمله میکنند. این امر در آلمان شرقی نیز صدق میکرد. هر چه تلویزیون شرقی دروغهای بزرگتری گفت به همان میزان تعداد بیشتری از شهروندان به تلویزیونهای غربی روی آوردند. و از طریق بود که فهمیدند چگونه میتوان از طریق مجارستان به خارج بگریزند.
زورآزمایی قدرت دولتی با مردم از یک جنگ اقتصادی بیرون میزند. جنگی که ابزار آن در میان نیروهای متخاصم بصورتی نابرابر تقسیم شده است. محاسبه ساده ایست: مسدود کردن پیامها هزینه بیشتری میطلبد تا ارسال آنها. یک تمبر بسیار ارزان تر از حقوق یک سانسورچی است.
حتی اگر یک دیکتاتور مردم خود را کاملا تحت انقیاد درآورد، مانند کره شمالی و یا کوبا، و فقر و فرار مردم را بجان بخرد باز هم اشخاصی مانند یوآنی سانچز اهل هاوانا پیدا میشوند. او که وبلاگ خود به نام “نسل وای” را بوجود آورده است، متونهای لازم برای وبلاگ را در خانه مخفیانه به کامپیوتر میدهد . سپس آنها را بر روی یک دیسک کامپیوتر ضبط مینماید تا بعدا آنرا به هتلی که بتواند از آن جا به اینترنت دسترسی داشته باشد، ببرد و در اینترنت بگذارد. اگر این کار به هر دلیل امکان پذیر نشود او دیسک خود را در میان دوستانش میچرخاند و مطلبش را به همه میرساند.
رژیم ایران چریکهای اینترنتی را با سلاحی به همان اندازه ارزان و مؤثر مورد حمله قرار میدهد: از طریق ایجاد عدم اطمینان و ترس. در حال حاضر در ایرانای میلهایی در حال گردش است که به مردم در مورد خدمات اینترنتی تقلبی هشدار میدهند. یعنی دامهای دیجیتالی که رژیم پهن میکند تا بتواند به اسامی و اطلاعاتی در مورد مخالفین دست پیدا نماید تا بعدا با کمک آنها بتواند آنان را مورد بازخواست قرار دهد.
یک وبلاگ نویس ایرانی میگوید: ” ما آزادی بیان داریم و میتوانیم هر چه دلمان خواست بنویسیم. سوال فقط اینست که بعدا برایمان چه اتفاقی میافتد.” ستون نویس فریدمن نیز اذعان دارد که اسلحه میتواند بر تلفن همراه چیره شود.
در نهایت میتوان گفت رژیمی تا سر حد مرگ به لرزه میافتد که قبلا نیز لرزان بوده باشد. با این همه عباس میلانی مدیر مرکز مطالعلت ایران در دانشگاه استانفرد خوش بین است و میگوید که تلفیق نافرمانی مدنی و شبکههای اجتماعی ناقوس مرگ استبداد را به صدا در خواهد آورد.