مهشید زمانی
نگاه کردن به این عکس دیگر فراتراز نگاهی است همراه با نوستالژی به عکسی قدیمی از دو هنرمند تأثیرگذار.
حتما کسانی تاریخ هنر دان می دانند که این عکس را چه کسی گرفته، من حضور ذهنندارم، اما دلم می خواهد از عکاس می پرسیدم که در آن روز سپیدتر از روزهای دیگر؛ آیا نطفه اثر هنری ماندگاربسته شده است ؟ تصویر آن منظره خیال انگیز آیا بعدتر در آثار هیچ کدامشان نمود یافته ؟
می خواهم بدانم بعد از گرفتن این عکس چه کرده اند، به کافه ای رفته اند در دل آن سرما و با نوشیدن گیلاسی عرق خود را گرم کرده اند و گپهای مستانه زده اند و از زنان زندگی ، عشقهاشان و آرزوهاشان گفته اند؟ قهقه مستانه زده اند؟ یا فکور و موقر نشسته اند و قهوه و چای نوشیده اند و کاغذی درآورده اند طرح فیلمنامه ای را بر آننوشتهاند و بعد هم کاغذ را در آن قهوه خانه جا گذاشته اند؟
می خواهم بدانم در آن کافه چه موسیقی پخش می شده و آیا درباره آن موسیقی هم حرف زده اند؟ آن موسیقی با روحشانچه کرده در آن روز ؟
دلم می خواهد بدانم آیا از بزرگترین و مهمترینآرزوهایشان با هم حرفی زده اند در آن روز؟ چه بوده آرزوهایشان؟ ایجاد جریان فرهنگی -هنری پیشرو؟ زندگی در ایرانی آزاد که آزادی بیان و هنر را محترم بشمرد؟ بردن جوایز معتبر هنری بین المللی؟ تأثیرگذاری و خلق آثاری ماندگار؟ گرچه هر دویشان به این آرزوی احتمالی آخری، رسیدند… به بهایی سنگین.
امروز نزدیک به چهل سال از مرگ خودکشی گونه در غربت غلامحسین ساعدی می گذرد و چهل روز از کاردآجین شدن داریوش مهرجویی در وطنش. و من همجنان به این عکس نگاه می کنم و می خواهم بیشتر بدانم از هنرمندان نسلی که به جرمهای ناکرده تا به امروز از سوی جریانهای بی بته سیاسی از هر سو تحقیر و مؤاخذه می شوند و تاوان سنگین می دهند و به قول علی رفیعی حتی مرگی آرام در سنین سالخوردگی هم از آنها دریغ می شود.
و باز یادم می آید که این همه را علی حاتمی به ایجاز از زبان کمال الملکش در همان سال مرگدردناک ساعدی جوان و چهل سال پیش از سلاخی مهرجویی سالخورده به ما هشدار داده بود: “هنر در این ملک همیشه آلوده است ، از حافظ تا من”