در ۹ ماه نخست سال ۱۴۰۱ دستکم ۲۰ هزار دختربچهی زیر ۱۵ سال در ایران ازدواج کردهاند.
••••
قصهی عروس شدن مادربزرگم تکهای جدانشدنی از کودکی من است. همان اولین بار که شنیدمش از فکر کردن به اینکه بزرگترها میتوانند دختربچهای را مجبور کنند مدرسه نرود و به جایش با مردی که تقریبا هم سن و سال پدرش است و هرگز او را ندیده ازدواج کند، احساس میکردم یک صخرهی بزرگ روی سینهام است که نمیگذارد نفس بکشم و هر لحظه سنگینتر و سنگینتر میشود.
مادربزرگم تعریف میکرد که ۱۴،۱۵ ساله بود و درسخوان و بازیگوش و از اینکه نمیگذاشتند مثل برادرهایش در کوچه بازی کند و از درخت بالا برود و دوچرخهسواری کند عصبانی بود. میگفت «آرزو داشتم برای خودم کسی شوم» اما به مردی ۱۸ سال بزرگتر از خودش شوهرش دادند.
پدربزرگم پدرخوبی بود، اما برای مادربزرگم آن همسری نبود که او میخواست؛ مردی بود که آرزوهای کودکیاش را دزدیده و برای همیشه دفن کرده بود. مادربزرگم زندگیاش را تباه شده میدید و افسوس میخورد. قصهی عروس شدنش را، لباس سفید پوشیدنش را و با خشم و اندوه به خانهی بخت رفتنش را که تعریف میکرد، تلخی و تندی و حسرت و بغض و غم از تکتک کلمههایش میبارید.
پدربزرگم شاگرد خوار و بار فروشی محل بود و در محله به امانتداری و صداقت و چشم پاک شُهره. مادر مادربزرگم او را همسر مناسبی برای دختر نوبالغش یافته و به او پیشنهاد کرده بود بیا با دخترم ازدواج کن؛ و عروسی اینطور سر گرفته بود، بیاینکه کسی به دختر کوچک مدرسهای حرفی بزند.
از وقتی یادم میآید یکی از کابوسهای تکرارشوندهام صحنهای از عروسی مادربزرگم است. اینکه از همه جا بیخبر، ناگهان خودم را سر سفرهی عقد میبینم، مردی کنارم نشسته که نمیشناسمش و میفهمم شوهرم است. از همان کودکی در عالم واقعیت میدانستم که چنین چیزی غیرممکن است. مامانجون همیشه آخر هر قصه و ماجرایی میگفت باید درس بخوانی، تصدیق رانندگی بگیری (رانندگی کردن برایش نماد استقلال است)، دستت توی جیب خودت برود و با هرکس دوستش داشتی ازدواج کنی. اما قصهی هولناک عروس شدن خودش چنان ناخودآگاهم را لرزانده بود که هنوز کابوسش را میبینم. کابوسی که واقعیت زندگی هزاران دختربچه در ایران است.
بیایید اینطور به ماجرا نگاه کنیم: هر بار که خورشید غروب میکند، به هزاران دختر زیر سن قانونی در ایران تجاوز میشود، قانون این تجاوز را مجاز میشمارد وقاندنگذار و مجری قانون نهتنها به چنین تجاوزی رسمیت میدهند که آن را تشویق میکنند و ترویج میدهند.
سارا امت علی