کجا می رویم؟


امیر ممبینی


سوئد کشوریست که به برخورد سنجیده و متین و مترقی و مایل به بیطرفی در مسایل خارجی مشهور بوده است. این کشور آفریده سوسیال دموکراسی بوده است و تا مقطع قتل یک وزیر امور خارجه مترقی و کنار رفتن یک وزیر امور خارجه منتقد سیاستهای اسراعیل هنوز قسمتی از آن فرهنگ و سمتگیری و وجدان خود را حفظ کرده بود. اکنون، مطالعه تغییر و حتی مسخ سوئد میتواند برای درک سمت حرکت اروپا و جهان یک نمونه گویا باشد. همچنین میتواند فاش کند که با فروپاشی شرایط مثبت زیستبومی چه به روز مردم دنیا خواهد آمد.


دیروز دولت محافظه کار سوئد بودجه پیشنهادی خود را به مجلس برد. چند نکته در این بودجه و برنامه دولت انسان را سخت اندیشناک میکند.


یک: مالیات بر سوختهای فسیلی کاهش می یابد.


نتیجه: مصرف سوخت فسیلی به همین شکل ادامه و افزایش می یابد.


دو: استفاده از مجموع سوختهای فسیلی مجاز است و تسهیل میشود.


مالیات بر کیسه ها و پاکتهای پلاستیکی هم به حداقل میرسد یا حذف میشود.


سه: بودجه بهداشت و درمان و آموزش و کل رفاه اجتماعی کاسته میشود و در مقابل بودجه نظامی به گونه سرسام آوری افزایش می یابد.


چهار، تمام کمکهای خارجی به کشورهای در حال رشد و فقیر قطع میشود و امکان کمک به هرکشوری مشروط به دو شرط میشود: نخست حمایت و جانبداری نکردن از روسیه و بلوک آن، دو تأمین منافع سوئد در آن کشور.


یعنی، اگر سوئد به مردم قحطی زده کشوری بخواهد اندک کمکی بکند شرط آن این است که دولت آن کشور به اندازه دلخواه در خرید کالاهای سوئدی فعال باشد و دروازه برای ورود سرمایه های سوئدی باز باشد. یعنی، چند برابر کمکی که صورت گیرد باید منافع برگردانده شود.


پنج، در نقشه دولت هزینه ی عضویت در ناتو نقدا از طریق کاهش هزینه ها به زیان کارهای خیریه و کمکهای خارجی و مالیاتهای زیانمند تأمین میشود.


شش: دولت سوئد ممنوعیت استخراج اورانیوم در کشور را پایان میدهد و این کشور از تولید کنندگان و صادر کنند اینگونه مواد میشود.


موارد دیگر بودجه را میگزاریم و به مسایل منفی دیگری میپردازیم.


بهره ی بانکی تعیین شده توسط بانک مرکزی سوئد طی این دو سال از صفر در صد به ۴ درصد رسیده است و باز هم بیشتر میشود.

یعنی، میلیونها خانواده ای که گرفتار وام مسکن و ماشین و غیره هستند به میزان سه تا چهار. شاید بیشتر باید بهره بانکی بدهند و این برای کارگران و کارمندان و مستخدمان کمر شکن است.


در این دو ساله قیمت مواد غذایی در سوئد، بسته به نوع کالا، بین چهل در صد تا چهارصد در صد افزایش یافته است. ماهی لاکس کیلویی ۸۹ کرون اکنون تا کیلویی ۲۷۰ کرون است. گوشت گوساله کمی با کیفیت، از حدود ۸۰ کرون به حدود پانصد کرون رسیده است. پیاز کیلویی ۳ کرون اکنون حدود ۳۰ کرون است. گوجه کیلویی هشت کرون بین ۲۵ تا ۵۰ کرون است. این وضعیت کمیت و کیفیت تأمین خوراکی توسط مردم زحمتکش را به شدت پایین آورده است. زحمتکشان بضاعت رسیدگی به دندانهای خود را ندارند. بسیاری از داروها نایاب شده است.


نه تنها بهره بانکی چند برابر و قیمت غذا و کرایه خانه آنگونه افزایش یافته است، کرون سوئد نیز نسبت به یورو ۴۰ در صد ارزش خود را از دست داده است. یعنی، اگر یک سوئدی بخواهد درآمد و پس انداز خود را به یورو و دلار تبدیل کند حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد ارزش آن باد هوا خواهد شد.


مسئله دیگر امنیت اجتماعی است. در این چند ساله میزان جرمهای جنایی، انفجار و شلیک و قتل چنان بالا رفته است که سوئد به بدترین کشور غرب اروپا از این نظر بدل شده است. هیچ روزی نیست که جایی را منفجر نکنند و کسانی کشته نشوند. اکنون کودکان قربانیان جدید جنایت هستند و قاتلان زیر ۱۶ سال هم پی شده اند. بسیاری هستند که دیگر با افرادی که پیوند فامیلی با یک مجرم دارند رابطه را قطع کردند چون از مرگ بر دست باند رقیب میترسند. باندها خویشاوندان رقیب را هم هدف میگیرند حتی مادران پیر را.


روشن است که این وضعیت اسفبار دست نیروهای راست را به روی جمعیت مهاجر دراز میکند و گاه پیشنهاد میدهند که این یا آن گروه از کشور برون رانده شوند. سوسیال دموکراتها هم تفاوت کمی با راست میانه دارند. سوئد دیگر سوئد نیست. میلیونها نفر در این کشور نگران تأمین غذا و پرداخت کرایه خانه خود هستند.


دیگر کشورهای اروپایی نیز کمتر یا بیشتر وضعیتی مشابه دارند. اروپای زیبای دموکرات با بدترین تهدید تاریخ خود روبرو است. براستی این قاره پیشرفت برای نجات خود چه خواهد کرد؟ پاسخ این پرسش را خود این قاره باید بداند. تا آنجا که به یک کنشگر محیط زیست بر میگردد باید بگویم، این قاره هم سر شاخ نشسته و بن میبرد. بحران محیط زیست یکی از عاملهای اصلی سمتگیری فاجعه بار اروپا است. این را مردم در اروپا میدانند. اما، گویی همگی علیه محیط زیست تبانی کرده اند. دولت سوئد و اکثر دولتهای دیگر برنامه ای را که تا ۲۰۳۰ قرار بود برای مهار گرمایش پیش ببرند تعطیل یا نیمه تعطیل کرده و اذعان میکنند که این برنامه تا آن تاریخ اجرا نخواهد شد. اروپا بر مجموع دودها و آسیبهای خود بر محیط زیست افزوده است و چشم انداز روشنی هم نشان نمیدهد که کسی بداند سرانجام چه خواهد شد.


اما، اگر آمار و ارقام و اطلاعات هم نتواند تقدیر را بازگو کند منطق آدمی میتواند یک نتیجه ای بگیرد. جهان گام به گام بسوی شرایط تنازع بقا کشیده میشود، شرایطی که در آن، کشوری مثل ایران ماهی زنده در ماهیتابه زورگویان خواهد بود. ما به دروازه جهنم نزدیک میشویم و این در حالیست که نه مردم و نه اپوزیسیون و نه حکومت و دولت هیچکدام چه باید کرد را نمیدانند یا نمیخواهند به گونه منطقی به آن فکر کنند. نسل ما در آستانه آتش خواهد مرد. دریغا فرزندان و نوه های ما، دریغا نسلهای آینده که نعش این کشور را از دیوانگان مشکلسازی که ما باشیم تحویل میگیرند. بیچاره مردمی که نتوانند در پناه کشور خود آشیانه امنی داشته باشند. برای نگارنده روشن است که اگر آنها که قدرت سیاسی را در دست دارند یک بازیگر عمده برای حل این مسایل نباشند کار ایران زار است. اما، چگونه میتوان فکر و راه حلی را به رژیمی تفهیم کرد که رسالت خود را تفهیم و تنبیه مردم میداند؟ ما در بن بست هستیم. با این همه، بدون امید ضعیفتر خواهیم شد. هنوز هم میتوانیم کمی امیدوار باشیم، اگر به جای حرف و ستیز، حل مسئله شروع شود.