گر تو بهتر میزنی

بهرام خراسانی

۱) اکنون پنج ماه از زمانی می‌گذرد که یک دختر ایرانی کرد به نام مهسا امینی، بی‌گناه به دست مأموران سپاه پاسداران و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی کشته شد. این رویداد، کام همه‌ی مردم ایران در سراسر کشور را به جز گزمگان جمهوری اسلامی تلخ کرد و آنها را در اندوه و خشمی سوزان فرو برد. در این رویداد تلخ، فزون بر اندوه آشکار و سوگواری پنهان مردم سراسر کشور، خانواده‌ی مهسا و انبوهی از مردم کردستان را آشکارا و رسماً به سوگ نشاند. اما این اندوه و خشم مانند بسیاری از رویدادهای بزرگ تاریخی، همچون اخگری بود که بر خشم مقدس و انقلابی ایران‌دوستان و آزادی‌خواهان پیر و جوان کشور گرفت، و چوب خشک بویناک و آماده‌ی آتش‌سوزی نظام جمهوری اسلامی را به آتش انقلاب کشید. انقلابی که فراخوان آن «زن، زندگی، آزادی» بود که خود یک فلسفه‎‌ی سیاسی است و به دلیل فراگیری ملی و فرادینی و فراقومی بودن خود، «انقلاب ملی» نام گرفته است یا دستِکم این نگارنده از همان آغاز، در گفتارنامه‌ای در همین نشریه، آن را چنین نامیده‌ام. این انقلاب تا کنون جان سدها تن از شهروندان و هم‌میهنان ما را گرفته و چندین هزار تن را روانه‌ی زندان‌های دهشتناک جمهوری اسلامی ساخته است. اما این آتش انقلاب، تغییرهایی بنیادین در باورهای اندیشگی بسیاری از ایرانیان پیر و جوان و زن و مرد را به سود آزادی‌خواهی و نگاه غیردینی به روش کشورداری نشان داد. این، خود انقلابی در اندیشه‌ی ایرانیان بود فراتر از هرگونه انقلاب سیاسی، که البته زمینه‌ی آن انقلاب سیاسی و اجتماعی را نیز فرهم ساخته است.

۲) ایرانیان با انقلاب و دگرگونی‌های سیاسی بیگانه نیستند و نه تنها در سد سال گذشته چند دگرگونی سیاسی بزرگ را به چشم خویش دیده‌اند، که به ویژه در انقلاب ۱۳۵۷ تجربه و آموزش‌های انقلابی مثبت و منفی به هر حال ارزشمندی را دیده‌اند. آموزش‌هایی که برخلاف دیدگاه و پندار برخی از کنشگران سیاسی مدگرا و شیفته‌ی سخنان و واژگان پر سروصدا اما میان‌تهی مانند نسل z و دیگر حروف الفبا، نه تنها تجربه و آموزش آنها در انقلاب کنونی بیهوده نیست، که بسیار کارساز و ارزشمند هم هست و باید از آن سود جست. اما گروهی از همین کنشگران که شاید نگران جایگاه خود در انقلاب کنونی و رشک و حسد به دیگران هم هستند، درست در گرماگرم انقلاب ملی کنونی و در زیر فشار سخت سرکوب جمهوری اسلامی که این انقلاب نیازمند سازماندهی و رهبری است، با بزرگنمایی نیمه‌ی خالی انقلاب ۱۳۵۷، یا خطر تجزیه‌طلبی را بزرگ می‌کردند و یا به‌ویژه در میان برخی نیروهای چپ و تشنگان انتقام از نظام پهلوی، بر طبل خطر بازگشت سلطنت و نظام پهلوی می‌کوبیدند، و مردم و کنشگران را از چنین آینده‌ای هراسناک می‌ساختند. بی‌آنکه خود نیز خطر کنند، پای به میدان گذارند و کلاه فرمانروایی به سود مردم و دموکراسی را از میان شیران درنده بردارند، و خود را نامزد همکاری در نهاد رهبری انقلاب کنند. و اگر کلنگ را بهتر می‌زنند، پس بستانند و بزنند.

۳) سرانجام پس از ۵ ماه بیم و امید و زنهار پرهیز از خطر تجزیه‌طلبی و یا بازگشت سلطنت به دست رضا پهلوی و خرده‌گیری از آنکه چرا کسانی رضا پهلوی را «شاهزاده» می‌خوانند نه «گدا زاده»، امروز نشستی از ۸ تن از کنشگران سیاسی زیر نام «نشست آینده‌ی جنبش دموکراسی ایران» که هنوز نامی رسمی و اعلام شده‌ نیست، در یکی از دانشگاه‌های آمریکا برگزار شد. ۴ تن از این شرکت کنندگان که هنوز نام مشخصی هم برای گروه خود تعیین نکرده‌اند، تنها به این نشست پیامی فرستادند، و ۴ تن دیگر به تن خویش به این نشست آمدند. این چهار تن، هم در این نشست مقدماتی سخنرانی کردند و به پرسش‌ها پاسخ دادند.

۴) به گمان این نگارنده و باتوجه به نخستین کنش عملی و جدی در راستای تأمین هم‌آهنگی جنبش انقلابی کنونی، هم پیام‌ها و هم پرسش و پاسخ حضوری، بسیار امیدوار کننده و روشن بود. در این نشست که می‌توان آن را تنها گامی آغازین در فرایند شاید دراز برنامه‌ریزی برای پیروزی این انقلاب ملی که سرشت یک «انقلاب اجتماعی» را دارد، نخستین گام‌های «نهاد» سازماندهی و رهبری انقلاب برداشته شد که امید است گام‌های پسین آنها آگاهانه‌تر و استوارتر برداشته شود.

در این نشست مقدماتی، هم فرستندگان پیام و هم حاضران می‌دانستند چه می‌گویند و کمابیش می‌دانستند چه می‌خواهند. نه سخنی از تجزیه به میان آمد و نه کسی برای بازگشت پادشاهی زمینه‌سازی کرد. آقای رضا پهلوی با مثال اتوبوس مجانی خود، در اصل به زبان ساده به دیگران به ویژه کسانی که شاید برای مردم نام‌آشنا باشند گفت «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و بیا در میانه‌ی میدان خودت را نشان بده. این به ویژه می‌تواند رو به کسانی از نیروهای چپ فدایی باشد که تا کنون چندین بار به خامنه‌ای نامه نوشته، از او گدایی تغییر روش کرده‌اند، و در حالی‌که میر حسین موسوی و سید محمد خاتمی هم دل از «اصلاح نظام» بریده‌اند، او هنوز سنگ اصلاح نظام را به سینه می‌زند.

من به راستی چشم به راه پیوستن کارآزمودگان و چهره‌های سیاسی پرپیشینه به این هشت تن داوطلبان برپایی یک نهاد سیاسی برای راهبری انقلاب تا گامه‌ی مجلس مؤسسان و تعیین تکلیف ساختار نظام تازه با رأی مردم هستم. اما از بودن هنرمندان جوان و اثرگذاری مانند گلشیفته فراهانی و علی کریمی بسیار شادمان شدم که جایگاه خود را به خوبی می‌دانند و می‌گویند «ما سیاسی نیستیم، اما می‌توانیم پیام انقلاب را به مردم ایران و جهان برسانیم». این کار پیامبرانه بسیار ارزشمندتر از گدایی اصلاحات از رهبر جمهوری اسلامی و نرد عشق بازی کردن با اصلاح‌طلبان حکومتی است.

۵) من این نشست را گامی بسیار مهم، سازنده، وحدت‌آفرین و کامیاب در راه انقلاب ملی ایران، و ساختن ایرانی آباد و آزاد در آینده می‌دانم، و برای آن ۸ تن و همه‌ی کسانی که به «اتوبوس مجانی» آنها سوار می‌شوند آرزوی کامیابی دارم، و دست آنها را در این راه ملی و انسانی می‌فشارم. از همه‌ی چهره‌های سیاسی داخل یا خارج کشور هم که در خود توان همراهی با این گروه را می‌بینند درخواست می‌کنم به هر روشی که خود می‌دانند به آنها بپیوندند. خود نیز در جایگاه فردی گمنام از ۸۵ میلیون تن ایرانی، به همین راه خواهم رفت و در این راه تلاش خواهم کرد.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱