از نگاه جامعه شناسی انقلاب «زن زندگی آزادی» یک چرخش بزرگ در تاریخ ماست و سرآغاز یک گسست است. این انقلاب خود را در واکنش به ستمگری علیه زنان نشان داد، زنان و جوانان را به نیروی اجتماعی فعال انقلاب تبدیل نمود و قدرت دینی و ساختار و هنجارهای سنتی را به چالش کشید.
اراده تاریخی برای گسست از جامعه دینی
آغاز گسست
در گام اول، انقلاب در اعتراض به قتل دولتی و با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی به خیابانها سرازیر شد. این حضور انبوه برای رژیم قابل پیش بینی نبود. این انقلاب بطرز عریان گندیدگی و شکنندگی ساختار سیاسی را در نزد شهروندان به نمایش گذاشت و به این خاطر انقلاب با گسترش به جغرافیای ایران و احساس همبستگی ایرانیان ویژگی انقلاب ملی پیدا کرد و همبستگی و گفتمان «زن زندگی آزادی» را ملی کرد. این گفتمان به معنای طرد استبداد دینی و طرد احکام اسلام و تقدس اسلام بود. رژیم با سنگین ترین وسایل سرکوب علیه جنبش حمله کرد و تلاش به ایجاد تفرقه نمود. رژیم با سلاحهای جنگی و گلولههای پیاپی جوانان را کشت و نزدیک سی هزار نفر را به زندان محکوم کرد تا جنبش از رهبران خیابانی محروم گردد.
در گام دوم، بدنبال این هجوم وحشیانه و نبود هماهنگی ملی سازمانیافته، حضور مبارزه خیابانی جای خود را به اعتراضهای دانشجوئی و دانش آموزی، به سوگواریهای سیاسی، به جنبشهای اعتصابی کارگری، به مقاومت مدنی زنان علیه حجاب، به فعالیتهای متنوع هنری رقص و ترانه و غیره داد. البته هرگز خیابان از مبارزین خالی نشد. گروههای دختر و پسر در محلهها، شعارهای شبانه محلهها، مبارزه دانشجویان و دانش آموزان و بازنشستگان و معلمان و پرستاران و مالباختگان، انقلاب را گرم نگه داشتند. در این گام بویژه مقاومت مدنی بی حجابی در خیابان و محلهها و رستورانها و متروها و دانشگاهها و پارکها ومراکز تجاری ادامه یافت و رژیم را در درماندگی کامل قرار داد. نظام قضایی و مجلس ملایان قوانین جدید با مجازاتهای تازه علیه زنان منتشر نمودند و اذیت و آزار زنان و ایجاد رعب و وحشت در جامعه ادامه یافت. در این گام جنبش به کیفیتهای جدید دست یافته و وارد عمق بیشتری شده و بمرور نرمها و هنجارهای رسمی را میشکند. شکستن هنجارها به چه معناست؟ هنجارهای رسمی و قواعد جاری در جامعه، سیاسی و اسلامی و سنتی است و انقلاب این هنجارهای دینی را به سخره گرفته و پایمال میکند. رقص و موسیقی و آتش زدن حجاب و گفتار علیه قرآن و تمام فعالیتهای هنری و عمامه پراکنی و شعار ضد آخوند، جلوههای یک انقلاب روانی و فرهنگی علیه اسلام است. این رفتارهای روانی تازه حکایت از گرایش ژرف در جامعه است که قدرت و تقدس دین را به چالش میکشد و گسست بزرگ را تدارک میبینند. این گسست با مبارزه علیه ازخودبیکانگی ما درهم آمیخته است و افزون برآن بقول «رنه ژیرار» فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در جامعه انسانها دچار تقلید و تکرار عادتها و رفتارها و واکنشهای کهنه هستند و پیاپی ناآگاهانه این تقلید و تکرار را باز تولید میکنند (۱). بویژه آنکه بنابر گفته کارل گوستاو یونگ ناخودآگاه انسانها به دو بخش مهم تقسیم میشوند: یکی ناخودآگاه فردی که زمینه بروز انگیزهها و امیال درونی زمان کودکی است، دیگری ناخودآگاه گروهی که ریشه در زندگی اجدادی و اسطورههای فرد دارد و بسیار پیچیده است. (۲). مسخ شدگی ما با تقلید روانی و ناخودآگاه ما در هم آمیخته و بنابراین گسست بسیار دشوار است، ولی بهرحال پدیده گسست به جریان افتاده است و بیش از پیش ژرفتر میگردد.
توتالیتاریسم مذهبی و له کردن
در پی دو گام پیشین، در گام سوم شکلهای پیشین مبارزه قطع نشده ولی با قدرت و دامنه متفاوت و گاه محدودتر در جریان هستند. گاه برخی در مورد ادامه کاری جنبش، دستخوش دلسردی شده و به تردید میگرایند. حال آنکه جامعه از انرژی خشمگینانه چیزی نکاسته است. معترضان از هر فرصتی استفاده میکنند. رژیم بر محرومیتها و توهینها و فشارها افزوده است. رژیم آرزوهای جوانان و زنان و کارگران و آموزگاران و بی چیزان را نابود میکند. دشواری اقتصادی و تورم و فقر بشدت افزایش یافته است. این شرایط شورش گرسنگان را آماده میکند.
در برابر شورشهای اجتماعی، خامنهای در دوسال اخیر یکپارچگی قدرت را تحقق بخشیده، متعصبان حامی خود را در دولت ابراهیم رئیسی جمع کرده، با انتصاب علی اکبر احمدیان تصفیههای اطرافیان را اجرا نموده، پسر خود را بیش از گذشته به عرصه نظامی و سیاسی غلبه داده، وزنه سپاه را در هرم قدرت مرکزی و ادارهها و شهرداریها افزایش داده، استفاده از مواد شیمیائی و آلودگی اتمی علیه مردم را آماده نموده، سیاست گرسنه تر کردن مردم را به اجرا درآورده و همکاری با روسیه جهت قتلهای سفید را سامان داده است. مهندسی این دیکتاتوری تمرکز شدید انحصاری فردی میباشد. اراده خامنهای به کشتار مردم و گرسنه نمودن مردم کاملن روشن است.
رژیم خامنهای برای سرکوب و محروم کردن جامعه حدی نمیشناسد. فقیر کردن اکثریت جامعه، تورم ۱۷۰ درصدی (۳) برای مردم، وادار کردن افراد به فروش اعضای بدن و روسپیگری و اعتیاد، تحریک به مهاجرت اجباری، ادامه سرکوب دختران، ایجاد قحطی دارو و بازار موازی با قیمت بالا، شناسایی و دستگیری کنشگران مجازی، ادامه پخش منجلاب اسلامی، از جمله اقدامها برای خفه کردن جامعه است. پشت سیاست سرکوب و فقر حداکثری کدام نظریه خوابیده است؟ رژیم آخوندی، نه میخواهد و نه میتواند وضع را بهبود بخشد. هدف رژیم نگه داشتن خود در قدرت بهر قیمتی است. ولی از آنجا که رژیم احساس سقوط میکند بنابراین تئوری «له کردن بی امتیاز» در دستور کار اوست. بسیاری از رژیمهای استبدادی تمرکز انحصاری قدرت فرد را میخواهند و برای این امر به جامعه امتیاز میدهد.
رژیم توتالیتر خامنهای هرگونه امتیازدهی به جامعه را رد میکند. تئوری رژیم غنیمت گیری حداکثری و چپاول بیکران در بالا و ایجاد بینوایی مفرط و سرکوب شدید برای پائین جامعه است. هدف این نظریه اینستکه جامعه شورشی باید کاملن شکسته شود و به ستوه بیاید و به بالاترین حد ناامیدی و پریشانی و خستگی برسد تا اینکه از هر مقاومت و مبارزهای دست بردارد. بنابراین محروم کردن مردم از دستمزدها و دزدیدن داراییهای آنها از طریق تورم و بورس و بحران سازی با نقشه صورت میگیرد. نهادهای اطلاعاتی و تصمیم گیرنده رژیم از مشاورت روسها برخوردارند و برای آنها در «له کردن بی امتیاز» جامعه، هیچ ملاحظهای در کار نباید باشد.
جامعه سکولار و حکومت لائیک
تنها عاملی که استراتژی بالا را با مانع روبرو میسازد پویایی انقلاب و آگاهی اجتماع است. در شرایط کنونی مقاومت مدنی زنان سیاست قضایی و پلیسی حکومت را با شکست مواجه کرده است. به صورت روزافزون دختران و زنان محلههای خرید و تفریح و گردشگری و دانشگاهی را به تصرف خود درآوردهاند و بی حجابی گسترش مییابد. میزان ۷۴ درصد زنان و ۷۱ درصد مردان مخالف حجاب اجباری هستند (انستیتو برای تغییرات کلان، تونی بلر، ۱۹ ژوئن ۲۰۲۳) (۴). تمام تلاشهای رژیم برای «حرام سیاسی» و «حرام دینی» خواندن بی حجابی به شکست انجامیده و جامعه پشتیبانی خود از زنان بی حجاب را نشان میدهد. رژیم در درماندگی قرار گرفته و برخی از افراد «خودی» میگویند حجاب را امر شخصی باید تلقی نمود. این افراد نگران آینده رژیم و آینده اسلام هستند. از همان ابتدا حکومت اسلامی به اعتبار وفاداری به قرآن و ضدیت با آزادی زن، اصل را نفی حقوق زنان دانست. انقلاب مهسا برخلاف رژیم عمل کرد و آرمان زنان به روح انقلاب تبدیل شد.
روند سکولاریزاسیون و عرفی شدن و آزاد شدن جامعه بشدت در حال پیشروی است. با پایان جنگ ایران و عراق، این روند شتاب پیداکرد و در دوره کنونی، روند عرفی و آزاد شدن جامعه و گسترش رفتارهای شهروندانه وسعت یافته است. آرام آرام سنتهای کهنه و هنجارها و نرمهای دینی حاکم فرومی ریزد. تقدس مذهبی که روان جامعه را به بندکشیده بود آهسته آهسته رنگ میبازد و لایههای اجتماعی آگاه جامعه درک میکنند که تقدس الهی و قرآنی بوی عفونت میدهد و فقط در خدمت حاکمان تبهکار است. سنجش نهاد گمان میگوید فقط ۳۲ درصد ایرانیان خود را شیعه تعریف میکنند و انحصار اسلام شکسته شده است. طبق بررسی انستیتو تونی بلر در ماه نوامبر ۲۰۲۲ فقط ۲۶ درصد ایرانیان شهرنشین و ۳۳ درصد ایرانیان روستانشین نماز پنجگانه خود را میخوانند. (۵)
این رفتار عرفی نو در جامعه نشاندهنده کاهش اعتقاد دینی وعقب نشینی اسلامگرایی و رشد رفتار خردگرا در جامعه است و در ضمن بمعنای کاهش افراد رای دهنده به رژیم و کوچک شدن پایگاه اجتماعی رژیم است. در جنبش مهسا ما شاهد بودهایم از جمله شهرهایی که علیه حکومت به مبارزه دست زدند، مشهد و قم بودند. علیرغم فضای دینی و وجود خانوادههای مذهبی این دو شهر نیز به انقلاب پیوستند. این امر نشاندهنده فروریزی اقشار سنتی طرفدار نظام است. چنین وضعی میتواند بمعنای افزایش نارضایتی در میان لایههای پائینی سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی نیز باشد.
حوزهها اعتبار و احترام خود را از دست دادهاند. در دوران پهلوی آخوندها دارای اعتبار دینی و سیاسی بودند ولی این شرایط ممتاز اجتماعی دیگر ازبین رفته است و بخش عظیمی از جامعه به حوزهها بی اعتماد شده و یا از آنها متنفر میباشند. شرکت آخوندها در قدرت سیاسی و یا حمایت آنها از حکومت فاسد و رانت دولتی و نیز فساد و خرافه پرستی این طبقه دینی، آنها را از مردم دور ساخته و منجر به ریزش دین باوری در جامعه شده است. یک زمانی اسلام و آخوند مورد احترام طبقههای اجتماعی بودند، اما امروز عمامه از سر آنها فرومی اندازند و در خیابان میگویند «آخوند برو گم بشو» و فریاد میزنند «تا آخوند کفن نشود این وطن، وطن نشود». ضدیت عمیق «روحانیت انقلابی» با آزادی و مدرنیته و پیوند آخوند با اسلام استعماری و گندآب فقه شیعه و استبداد، آنها را به حاملین میکروبهای فرهنگی و سیاسی تبدیل کرد. آخوندی که پیشوا و راهنمای جامعه تلقی میشد امروز بعنوان دشمن درجه یک ملت بشمار میآید. روزگاری قرآن برای همه کتاب مقدس بود و امروز نمایندگان نسل جوان مانند مجید رضا رهنورد میگوید نماز نخوانید و قرآن نخوانید و هنرمند میگوید: «نفرین به آئین شما». روزگاری مردم در خیابانها فریاد میزدنند «زنده باد حکومت اسلامی» امروز آنها حکومت اسلامی را برابر حکومت استبداد و فساد میشناسند و از حکومت دینی فاصله گرفته و طبق همان منبع ۸۵ درصد معترضین در ایران خواهان «حکومت لائیک» هستند.
جامعه یک تحول بزرگ را تجربه میکند، این گسست فقط برای نفی اسلام سیاسی نیست بلکه برای طرد اسلام قرآنی نیز هست. گسستی که به عنصر ایرانشهری و عنصر مدرنیته و پیدایش انسان مدرن و آزاد توجه دارد. زمانهای برای تجربهای بزرگ برای گسست که موجب وحشت مدافعان نظام کهن شده است. البته فقط جمهوری اسلامی نیست که در وحشت است. بسیاری از روشنفکران چپ و سیاسیون چپ در کنار نواندیشان دینی قرار دارند و از انتقاد به اسلام و قرآن وحشت دارند. چپ هایی که نوشتارهای نقد اسلام را سانسور میکنند و مشغول معامله با اسلامگرایان هستند فراوانند. آنها نیز مانند شیعیان اهل تقیه هستند و در کردار و اندیشه در برابر مدرنیته قراردارند.
جامعه آرزوها
از نظر جامعه شناسی میتوان الگوئی را ترسیم کرد. ایران در سه جامعه موازی و «تودرتو» قابل تحلیل است.
جامعه اول، جامعه رسمی، با قوانین سیاسی و دینیاش، با حاکمیت ستمگر مسلط و طبقه چپاولگراش، با اخلاقیات و معنویت تبهکارش، با آدمهای بنده و اسیر و طرفداران امامزادهها و آخوندهایش، با زندانها و اعدامها و احکامش برای دفاع از نظم موجود، با دروغها و فسادها و ترورهایش، با اراده رهبرش برای بمب اتم و جنگ علیه کفر جهانی اس، با قتلها و جنایتهای الهیاش.
جامعه دوم، جامعهای غیر رسمی با زخمها و دردهایش، با مبارزات و مقاومتهایش، با حجابهایی که از سرافتادهاند، با آزادیهای یواشکیاش، با مادران سوگوار و کنشگران حقوق بشریاش، با معنویتهای دینی سست شده، با امامان معصوم ناتوانش، با ناسزاهایش علیه آخوندها، با هوشمندی و پنهانکاریهایش، با اعتراضهایش علیه هوای آلوده، با ترانههایش که از غم و درد و امید میگویند، با اراده تاریخی معطوف به گسست و با انقلاب زن زندگی آزادیاش.
جامعه سوم، جامعه آرزوها، جامعهای که در روان انسانها ترسیم میشود و پایان تراژدی را نشان میدهد. همه امیدها در انتظارند، جهان آباد و آزاد، جهان خرد و فلسفه و دانش، جهان هنرهای بدون محدودیت، جهان عشقهای بدون ممنوعیت، جهان برابری زن و مرد و آشتی با طبیعت، جهان با قدرت لائیک و آزادی اندیشه، جهان بدون گندآب قرآن و اسلام و استبداد، جهان انسان مدرن.
ایران کنونی جامعه اول، جامعه رسمی را مورد طرد قطعی قرار داده است. این جامعه فقط دربرگیرنده تاریکی و خشونت و جهالت است. جامعه دوم، جامعه غیررسمی به چالشها پرداخته و در پی جراحی ساختارهاست. این جامعه با جانفشانی جوانان و نوجوانان و با سوزاندن سمبولها و ارزشهای رسمی، آغار یک روند گسست را اعلام کرده است، ولی پیچیدگی ساختارهای روانشناختی و جامعه شناختی، تلاش عظیم جهت جایگزینی میطلبد. جامعه سوم با آرزوهایش از دل این روند گسست بیرون میآید. جامعه سوم نیازمند انسان هایی است که طرفدار انقلاب در ایدهها و رفتارها هستند. با ارزشهای اسلامی و ارزشهای کمونیستی و ارزشهای بردگی پولی، جامعه در منجلاب باقی میماند. اومانیسم، آزادی شهروندانه، خلاقیت فردی، همراهی هوشمندانه جمعی، جسارت در انتقاد و تعادل با طبیعت، برای جامعه انرژی مثبت بوجود میآورد. شرکت شفاف و نیرومند و خردمندانه و متهورانه بازیگران پرشمار در این روند گسست ضمانت مطلوبی برای نزدیک شدن به جهان آرزوهاست.
۱-René Girard René Girard, Anorexie et désir mimétique, Paris, L’Herne, 2008
۲-Carl Gustav Jung, Psychologie de l’inconscient
۳-Libération 19 juin 2023
۴-Tony Blair Institute for Globail Change
۵-Tony Blair Institute for Globail Change