دنیا چهرازی
که به گفتهی خودش، وجدانش هم از این بابت ناراحت بوده است.
احتمالا این هم شیوهای برای دوام آوردن است. برای تحمل این محکومیت بدون عفو به زیستن. چیزی شبیه مجسمهسازی با بقایای خردهنانهای خمیر شده در زندان که تنها از رنج روزها میکاهد و شوق اهدای آن به نزدیکان و یاران موافق، امید به بقا را به روح و جان زندانیان میدمد.
برای همین، گمان میکنم باید بگذاریم که هرکس حرفی را بزند که به او نزدیکتر است، به نحوی که به هر میزان و به فراخور بضاعتش بتواند نقشی موثر و سازنده داشته باشد.
اما در این میان نکتهای مغفول و قابل اعتنا وجود دارد و آن هم کیفیت آثار تولید شده در بزنگاههای تاثیرگذار تاریخ است. اینکه نیلوفرهای آبی ادوارد مونه همپای جنگ جهانی اول در تاریخ ماندگار شدهاند نه به خاطر قرابت معنایی و مفهومی آن با وقایع دورانش، بلکه به خاطر کیفیت ناب آثار مونه در تاریخ هنر بوده است. نیلوفرهای آبی نه سعی در بازتاب وضعیت تاریخیاش داشته و نه حتی میتوانیم آن را هنری سفارشی اما با کیفیتی مثالزدنی همچون تابلوی «آزادی هدایتگر» اوژن دلاکروا بدانیم.