یک گزارش از نسل زِد

غزل حضرتی

از در کافه وارد می‌شوم، گروهی دختر و پسر نشسته‌اند و صدای خنده‌شان آنجا را برداشته. من هم لبخندی به لبم می‌آید و از اینکه این بچه‌ها خوشحالند، رضایتی می‌دود توی صورتم. می‌روم سمت میزی که رزرو کرده‌ام تا بنشینم و دوستم بیاید. زیرچشمی کمی وراندازشان می‌کنم. قیافه‌های‌شان قشنگ است، همه موها صاف، بعضی‌ها رنگ کرده‌اند و تک و توک هایلایت دارند. آرایش‌ها محو و شیک، لباس‌های‌شان هم مد روز است؛ کت‌های کوتاه با شلوارهای خنک تابستانی پوشیده‌اند. پسرها هم اکثرا تیشرت راحت و جین پوشیده‌اند، تک و توک پیرسینگ دارند. رها نشسته‌اند و با دوستان‌شان می‌گویند و می‌خندند. ادبیات‌شان شبیه ما نیست. همه‌شان شبیه هم خیلی خودمانی حرف می‌زنند. بعضا از کلماتی استفاده می‌کنند که در زمان ما در زمره ادبیات پسرانه بود و کمتر دختری از این کلمات استفاده می‌کرد. هرازگاهی یکی‌شان سیگاری می‌گیراند و قهوه‌شان را سر می‌کشند.
اینها بچه‌های نسل جدیدند، نسلی که به نام نسل زد معروفند؛ همان دهه هشتادی‌های خودمان. همان‌ها که در دو سال گذشته، خیلی معروف شدند. ویدیوهای زیادی ازشان بیرون آمد در حال اعتراض به وضع موجود. کارهایی کردند که زمانی که ما جوان بودیم و معترض، شاید جرات نمی‌کردیم. ما دهه شصتی‌ها و حتی هفتادی‌ها شبیه اینها نیستیم. یعنی اینها شبیه ما نیستند.
ما از دهه پنجاه یک سیری داشتیم تا رسیدیم به دهه شصت و اوج جنگ و زمانی که رکورد زاد و ولد زده شد و ما ماندیم و حوض خالی‌مان. به هر مرحله از زندگی که می‌رسیدیم، کمبود بود، چون جمعیت ما زیاد بود. به هر مقطعی می‌رسیدیم، با موج جمعیت مواجه می‌شدیم، چون پدرها و مادرهای‌مان رکورد زاد و ولد را زده بودند و ما جمع کثیری از بچه‌هایی شده بودیم که با هم دبیرستانی شدیم، با هم انتخاب رشته کردیم، با هم کنکور دادیم، آخ از کنکور. با هم وارد دانشگاه شدیم در رقابتی تنگاتنگ و با هم در حالی که در انتظار بیکاری بودیم از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدیم.
اما دهه هفتاد اوضاعش کمی بهتر بود، بچه‌هایی بودند اغلب تک تا دو فرزندی. اما دهه هشتاد متفاوت است. شاید چند سال دیگر این تفاوت در مورد دهه نودی‌ها بیشتر به چشم ‌آید، اما فعلا می‌خواهیم درباره دهه هشتاد حرف بزنیم، نسلی که می‌داند چه می‌خواهد و تنها خودش است که برایش مهم است. کاش ما هم همین‌طور بودیم. ادامه مطلب را اینجا بخوانید.

منبع: ایران امروز