هشت مارس، روز جهانی زن نه “روز مادر” است و نه “روز عشاق”
یکی از راههای انکار یک جنبش سیاسی فروکاستن آن به یک امر شخصی، به یک موضوع خصوصی است. در شان مادر تردیدی نیست. منزلتی که باور به آن صرفا از دل رویکردی دینی زاده نمیشود. حال آنکه پیام هشت مارس، پیام یک جنبش سیاسی است.
هشت مارس، روز جهانی زن، یادآور یک جنبش فراگیری سیاسی و اجتماعی است. جنبشی که زمینههای آن در نیمه دوم قرن نوزدهم شکل گرفت و با برگزاری انترناسیونال زنان در اوایل قرن بیست به جنبشی بینالمللی فرارویید.
فراموشی پیام روز جهانی زن از انکار اهمیت آن آغاز میشود. انکاری که در پهنای تاریخ به اشکال مختلف دنبال شده است. از آن جمله بوده است فروکاستن روز هشت مارس، روز جهانی زن، به روز مادر و حتی به روز ولنتاین، روز عشاق.
چنین تلاشهایی را باید ترفندی سیاسی دانست برای نپذیرفتن روح زمانهای که در آن زندگی میکنیم. زمانهای که در حیطه اجتماعی بر حقوق شهروندی استوار است و پذیرش حقوق شهروندی، مجالی برای نابرابری جنسیتی نمینهد.
دادن شاخهای گل، یا بیان سخنی عاشقانه و مهرآمیز در روز هشت مارس اگر برخاسته از دل نباشد، فرآورده مکر و حیلهای است برای جستن از روی سایه پیام این روز.
موضوع این نیست که فرزندی یا همسری در چنین روز شاخه گلی به مادر و همسر خود ندهد یا مردان از تبریک و تهنیت گفتن چنین روزی چشم بپوشند، موضوع اما بر سر فروکاستن چنین روزی به امری شخصی است.
توجه به پیام روز جهانی زن نشان میدهد که پیام این روز هرگز در محدوده امور خصوصی نمیگنجد و از زمان پیدایی آن، تا امروز پدیدهای اجتماعی و فراتر از آن، پدیدهای کاملا سیاسی بوده است.
در این بین، رویکرد سیاسی دولتها نیز بسیار تامل برانگیز است. بهویژه دولتهایی که دغدغهشان رفع تبعیض جنسیتی نیست و زن را صرفا مادر میخواهند.
جمهوری اسلامی ایران یکی از آن حکومتهایی است که در سرتاسر تاریخ ۴۱ ساله خود همواره کوشیده است تا با برجسته کردن شخصیتهای مذهبی و تاکید بر منزلت مادر بودن، از زن همسر و مطیع بسازد و حقوق و خواستهای زنان را نادیده بگیرد.
فروکاستن از اهمیت روز جهانی زن اما در شمار ابتکارات مردسالارانه برخاسته از باورهای دینی دولتمردان ایران نیست و پیشینه تاریخی خود را دارد.
از انکار تا مکر
بسیاری از دولتها دهها سال از به رسمیت شناختن و اهمیت روز هشت مارس تن زده بودند. آن را بخشی از جهانبینی مارکسیستی میدانستند و با همین بهانه خود را موظف به پذیرش و گردن نهادن به پیام روشن جنبش زنان نمیدیدند.
در سال ۱۹۷۵ به انکار اهمیت این روز پایان داده شد. سازمان ملل متحد در این سال روز هشت مارس را به عنوان روز جهانی زن به رسمیت شناخت. از آن پس، برگزاری این روز به رسمی بینالمللی تبدیل شد.
رسمیت یافتن چنین روزی، گرچه برای جنبش جهانی زنان موفقیتی بزرگ بود، اما زنان میدانستند تا آن لحظه که پیام چنین روزی شنیده نشود، تا زمانی که حقوق شهروندی چنان گسترش نیابد که تفاوتهای جنسیتی از اجتماع بشری رخت بربندد و برابری کامل زن و مرد متحقق نگردد، مبارزه ادامه خواهد یافت.
بهرسمیت شناخته شدن روز جهانی زن، تداوم انکار آن را ناممکن ساخته بود. از این رو، آن دسته از سیاستمدارانی که باوری به اهمیت چنین روزی نداشتند از آن پس کوشیدند تا مکر و حیله را به جای انکار بنهند و از اهمیت سیاسی این روز بکاهند. مکر و حیلهای که ایده آن به دهها سال پیش از بهرسمیت شناخته شدن روز جهانی زن از سوی سازمان ملل متحد بازمیگردد.
ناسیونالسوسیالیستها و هشت مارس
ایده فروکاستن روز جهانی زن به روز مادر ریشه در جهانبینی ناسیونالسوسیالیستها دارد. زمانی که نازیها در آلمان قدرت را به دست گرفتند، با جنبش قدرتمند زنان روبهرو شدند. جنبشی که تجمع پرشمار زنان را در کارنامه خود داشت.
در اوایل قرن بیست، در سال ۱۹۱۰ انترناسیونال زنان در کپنهاگ، برای مبارزه با تبعیضهای جنسیتی برگزار شد. زنان در کنفرانس کپهناگ تصمیم گرفتند روزی را بهعنوان روز جهانی زن معرفی کرده و از همه زنان بخواهند در چنین روز همبستگی بینالمللی خود را با کارزار پیکار برای حقوق برابر ابراز کنند.
در ماه مارس سال پس از آن، حدود یک میلیون نفر از زنان در شماری از کشورهای اروپایی و از جمله در آلمان، اتریش، سوئیس و دانمارک به خیابانها آمدند و این سرآغاز شکلگیری یک جنبش گسترده بینالمللی بود.
جنبش زنان در نیمه نخست قرن بیستم به موازات جنبش کارگری رشد یافته بود. ایده شکلگیری سازمانهای زنان در آمریکا که در دهههای پایانی قرن نوزدهم طرح شده بود، در اوایل قرن بیستم و پیش از آغاز جنگ جهانی اول به ثمر نشست.
تلاشهای زنان در کشورهای اروپایی و مبارزه آنها برای کسب حقوق اجتماعی و سیاسی و کاستن از تبعیضها در کانون توجه سوسیالیستها و سوسیالدموکراتها قرار گرفت.
خواست اصلی زنان از همان ابتدا رنگ و بویی سیاسی داشت. بهبود شرایط کار و معیشت زنان تنها عرصهای از خواستهای زنان را بازتاب میداد. زنان خواستار حضور در سیاست بودند و از این منظر خواستار حق رای.
زنان آلمان در ژانویه سال ۱۹۱۹ به حق شرکت در انتخابات دست یافتند. پس از آن، جنبش زنان به موازات جنبش کارگری در بسیاری از کشورهای سرمایهداری رشد کرد. گسترش جنبش زنان دو رویکرد را از سوی کشورها و دولتهای مختلف در پی داشت.
نیروهای پیشرو و مترقی بر بستر مبارزه با تبعیض جنسیتی بر آن بودند تا مبارزه با بیعدالتی را گسترش دهند و نیروهای دیگر، بر آن بودند تا با زدن برچسب مارکسیستی به جنبش زنان، اهمیت پیام سیاسی این جنبش را انکار کنند.
یادآوری یک پیام سیاسی
از انترناسیونال زنان در کپنهاگ بیش از یک قرن میگذرد. جایگاه زنان در حیات اجتماعی طی این یک قرن دستخوش تحولات عمیقی شده است.
حضور زنان در سیاست در بسیاری از کشورها و حتی کشورهای در حال توسعه به امری بدیهی تبدیل شده است. زمام شماری از کشورهای جهان در دست زنان است و هر سال بر شمار زنان در سیاست افزوده میشود.
تامین بسیاری از خواستهای زنان در کشورهای صنعتی عملا از اهمیت پیام سیاسی روز جهانی زن کاسته است. اما، نگاهی از منظری فرادیدی به حقوق شهروندی حکایت از آن دارد که مبارزه برای حقوق برابر و رفع کامل تبعیضهای جنسیتی همچنان ادامه دارد.
یک جنبش جهانی، جنبشی است که در قاب ملی و جغرافیای خاص نمیگنجد و از این رو، پیام سیاسی روز هشتم مارس، پیامی است بینالمللی و همچنان الزامآور.
با انکار تلویحی و ترفند سیاسی کاستن از اهمیت روز جهانی زن باید مقابله کرد. باید به خود و دیگران یادآور شد که روز جهانی زن نه روز مادر است و نه روز عشاق و نه ترکیبی از این دو روز. روز جهانی زن، روز مبارزه علیه تبعیض جنسیتی است. تبعیضی که زنان ایرانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و از دست دادن بسیاری از حقوق و امتیازهای خود، آن را آشکارا در زندگی روزمرهشان لمس میکنند.
جمشید فاروقی/دویچه وله فارسی