زن های قلعه

عکس از کاوه گلستان

تهمینه مفیدی

ده بهمن سال هزاروسیصد و پنجاه و هفت شهر نو به آتش کشیده شد.

روزنامه آیندگان در یازده بهمن نوشت: «… بسیاری از زنان ساکن آنجا به سبب تعطیلی چند روز اخیر قلعه را ترک کرده بودند… عده‌ای از مهاجمان چند زن ساکن قلعه را مورد ضرب و جرح قرار دادند؛ عده‌ای از جوان‌ها الله اکبر گویان آن‌ها را نجات دادند و از مهلکه به در بردند.»

خبرنگار روزنامه اطلاعات پس از این آتش‌افروزی با چند تایی از زنان این محله گفتگو می‌کند و یکی از آن‌ها به نام شهلا به خبرنگار می‌گوید: “من نمی‌دانم چه کسانی اینجا را آتش زدند؛ هرکس که این کار را کرده ما را دوباره به آتش کشیده. ما که از بخت بد تن به این کار سیاه داده‌ایم، شب و روز در آتش می‌سوختیم، ما مجبور بودیم برای سیر کردن شکم خودمان، تن به کاری دهیم که برای‌مان رنج‌آور بود. اما حالا هیچ راهی و هیچ جایی در بین مردم نداریم، خانه‌های ما را هم آتش زدند. حالا نه پایگاهی داریم و نه نانی برای خوردن.”

چند بار نوشتم و پاک کردم، می‌خواستم حرف بزنم از شهر نو، پری‌بلنده، اشرف چهارچشم، موچول و باقی زن‌های قلعه و نتوانستم. داستانِ رنج است که در بیشتر انقلاب‌ها همیشه اول مردمانی قربانی می‌شوند که به بهانه‌اشان انقلاب کرده‌اند. زنان «شهر نو» قربانی فقر نبودند؟ قربانی تقسیم ناعادلانه ثروت، انتخاب‌های اجتماعی، آموزش، بهداشت و بسیاری از ناعدالتی‌های دیگر نبودند؟ حالا دیگر «شهر نو»یی در کار نیست؟ نه نیست، این شهر از پایه هر روز نو می‌شود و در این میان زنان «شهر نو»‌ هر روز زیر سایه این پوست انداختن بویناک و معتفن، زندگی تازه‌ای از سر می‌گیرند.

عکس از کاوه گلستان