م. روغنی
انقلاب بهمن در ایران و منطقه فاجعههایی به بار آورد که حتی در دوران پساجمهوری ولایی نیز از حافظه نسلهای آینده زدوده نخواهد شد و دههها لازم است تا نظام سکولار دمکراتیک جایگزین به تدریج بتواند دمکراسی را در کشور مستقر و از جمله فجایع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و محیط زیستی بهجا مانده از کارکرد رهبران، کارگزاران و نیروهای امنیتی این نظام را بازسازی کند.
تا کنون روایتهای بسیای در مورد بازیگران و عوامل اصلی که به انقلاب ۵۷ انجامید انتشار یافته است. شماری نقش دولت آمریکا را در این رویداد تعیینکننده سنجیده و هدف را کشیدن کمربند سبز در اطراف اتحاد شوروی ارزیابی کردهاند.
سلطنت خواهان ادعا دارند که کشور در دوران شاه در تمام زمینهها رشد چشمگیری داشت مردم ایران در رفاه زندگی میکردند، آزادیهای اجتماعی وجود داشت، شاه محبوب دل مردم بود، از سرکوب و خونریزی بیزار بود و دلیلی برای انقلاب وجود نداشت.
همچنین ادعا میکنند که شاه کشور را در مسیر دستیابی به “تمدن بزرگ” قرار داده بود و رویکردش در سازمان اوپک در جهت افزایش بهای نفت، غرب را ناخشنود ساخت و کارتر با طرح “حقوق بشر” با همراهی همه کشورهای غربی برای برانگیختن مردم به شورش توطئه کرد. بنا براین ادعا همچنین، ارتجاع سیاه (ملایان) و سرخ (چبها) بر علیه شاه کودتا کرده روشنفکران نیز آتش بیار معرکه شدند.
در ارزیابیها و ادعاهای بالا نقش شاه به عنوان رهبری که بر تصمیمگیری و اجرای کوچکترین برنامهها در کشور تسلط و یا نظارت کامل داشت نادیده گرفته میشود و در برابر تنها بر عوامل خارجی و نقش دیگر بازیگران داخلی در پیروزی انقلاب بهمن تاکید به عمل میآید.
شاه از جمله به دلایل زیر در پیروزی اسلام سیاسی نقش مهمی ایفا نمود:
۱- استبداد سلطنتی
شاه از آغاز سلطنتش در دهه ۲۰، همچون پدرش باور داشت که پادشاهی پر قدرت باید زمام امور را در دست داشته باشد. به دیگر سخن این حکم قانون اساسی را که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت نمیپذیرفت.[۱] در این راستا حتی پس از تلاش ناکام فخرآرا در ترورش در سال ۱۳۲۷، فرصت را غنیمت شمرد و بهرغم مخالفت انگلیس و آمریکا با تشکیل مجلس موسسان، قدرت انحلال مجلس شورای ملی را به دست آورد. افزون برین دخالت و یا نظارت مقامات غیرنظامی دولتی بر ارتش را که به باور برخی یکی از لازمههای دمکراسی است برنمیتابید.
ادامه مطلبرا اینجا بخوانید.
منبع: ایران امروز