فرناز ضابطیان
زندگی پر از وحشت، رنج و اسیری نوسباؤم ( Felix Nussbaun ) را نمیشود مختصرا بازگفت، اما همین بس که نازیها او را کشتند. یکی از بهترین شاهکارهای نوسباؤم کاری است که تصویرش در اینجاست با عنوان پناهجو – و احتمالا مربوط است به زمانی که نوسباؤم به بلژیک پناهنده شده بود.
مردی که در تصویر دیده میشود خود نوسباؤم است. حالت نشستن او که گویای یأس و بیخانمانی این نقاش یهودی-آلمانی است، به وضوح ارجاعی دارد به آن شاهکار ونگوگ «پیرمرد مأیوس» یا «دروازهٔ ابدیت»، اما برخلاف آن اثر، مرد در گوشهای از اتاق نشسته و دیوارها او را احاطه کردهاند. بعلاوه برخلاف آن اثر، مشحون از درونمایههای مسیحی هم نیست. کُرهای روی میزی بلند قرار دارد و طول میز این ایده را به ذهن میآورد که مرد مأیوس جایی در جهان ندارد؛ جهان دور از اوست؛ او در جایی بیرون از جهان در یأس فرو رفته است. دری گشوده بسوی بیرون نیز وجود دارد، اما به نظر میآید که بیرون هم زندانی بزرگ و وحشتناک است: درختان خشک اند و طبیعت و آسمان بیروح (چنین درختانی در بسیاری از آثار نوسباؤم وجود دارند). بر روی زمین در نزدیکی مرد، عصا و بغچهای وجود دارد که نشان میدهد مرد از بیرون گریخته و به این زندانِ دور از جهان پناه آورده است. سایهٔ کُره بر روی میز افتاده است و از همین رو به نظر میرسد منبع نور دیگری نیز وجود دارد. این نور از کجا میآید؟ آیا از سوی مخاطبان این اثر و آیندگانی که روزی بخواهند ظلمت آن ایام را روشن کنند؟ شاید. مفهوم «پناهندگی» برای نوسباؤم صرفا مفهومی سیاسی نبود، اما آنچه روشن است اینکه نوسباؤم پناهگاهی جز نقاشی نداشته است.