نوجوانی و جوانی تا پیش از دههی ۱۹۵۰ تشخص اجتماعی نداشت. لباسش همان لباس بزرگترها بود. خواستههایش، شمایلها و ژانرهای هنری محبوبش، بازنماییاش در هنر و … تفاوتی با بزرگسالان نداشت. یک جوان ۱۹ ساله را مرد یا زن جوان میخواندند. یک نوجوان هدفی جز مرد یا زن شدن نداشت و هیچ قهرمان یا شمایلی ویژهی خود نمیشناخت. اگر خواننده یا بازیگر نوجوانی محبوب میشد، علاقه و اصراری بر باقی ماندن در نوجوانی نبود. لیزی، جودی، میکی و شرلی* اصراری به تثبیت چهرهشان (فریز شدن) در شمایل نوجوانی نداشتند.
جودی گارلند
به رسمیت شناختن جوانی و نوجوانی محصول آمریکای پس از جنگ دوم بود. جایی که سینما و موزیک پاپ به عنوان محصول ازدواج فرهنگ با اقتصاد متولد شد و انفجار جمعیت پس از جنگ دوم (baby boom) نوید یک فروش رؤیایی برای رؤیای آمریکایی را میداد.
در ذکر نکردن ترکیب آشنای “صنعت فرهنگ” تعمد دارم. این ترکیب، فرهنگ را همچون مادهای خام و امری کنشپذیر در دستان صاحبان صنعت مینماید؛ به زعم من اگر ویژگیهای فرهنگی آمریکا (بویژه در تربیت کودکان) وجود نداشت، هنر نوجوانان، صنعت و سرمایه را جلب نمیکرد. کما اینکه در هند با وجود صنعت بالندهی سینمایی، هنوز هم ژانری مخصوص جوانان و نوجوانان وجود ندارد.
جهان پس از جنگ دوم آهسته و پیوسته به سمت رسمیت بخشی و تشخص دادن به نوجوانی و جوانی گام برداشت. از ابر قهرمانانِ مارول تا شخصیتهای سینمایی و ستارگان پاپ. دههی ۶۰ آغاز فرمانروایی ابدی نوجوانان بر موسیقی پاپ بود. بیتلز و رولینگ استونز سلطنت نوجوانان موفق بر موزیک پاپ را آغاز کردند؛ و میراث این سلطنت آنچنان عظیم بود که افرادی چون میک جگر کوشیدند برند شخصیت نوجوان را تا ۷۵ سالگی تداوم دهند.
میکی رونی
مدتهاست دیگر از دیدن قهرمانان دختر با لباسهای من درآوردی در سریالهایی مربوط به قرون وسطی تعجب نمیکنم؛ قرار نیست کسی از آنها تاریخ بیآموزد. اما اخیرا در سریالی مثلا تاریخی، شنیدم که شاهزادهی ۱۷ سالهی انگلیسی به شاهدخت هم سن و سالش میگفت: «ضیافت رسمی امشب به افتخار ولیعهد فرانسه، کسالت بار است، بعد از آن با دوستان به کاخ من بیا تا کمی خوش بگذرانیم» انگار قرار باشد در مهمانی “با حالِ” کاخِ شاهزاده، دیجی موسیقی قرون وسطایی را ریمیکس کند یا کنسرت اختصاصی آریانا گرانده* برگزار شود.
شرلی تمپل
هیچ بعید نمیدانم که نویسنده سریال پیش خود مطمئن بوده لابد نوجوانان قرون وسطی هم برای خود مجالس جداگانه و باحال داشته و از شرکت در مجالس بزرگسالان دچار کسالت میشدند، چه رسد به اینکه شاهدخت و شاهزاده هم باشند. حال آنکه مطالعهی روزنامههای زرد دهههای ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته، کافیست تا از دشواریهای پیوستن نوجوانان سلطنتی به چنین مجالسی آگاه شویم؛ اما در نیمه دوم قرن بیستم! دشواریهایی که گاه به رسوایی نیز میانجامید.
آریانا گرانده
از عواقب چنین رویکردی، نوجوان ماندن ابدی برخی شمایلهای سینما و موسیقی است. زندهیاد معینی کرمانشاهی میگفت از یک سنی به بعد دیدم قباحت دارد باز از ناز نگاه و گیسوی سیاه ترانه بنویسم. اما آنچه شمایل برخی هنرمندان را در سنین نوجوانی جاودانه میکند، نه احساس قباحتی همچون آن زندهیاد، بلکه باوراندن و فروش نوجوانی ابدی به ابدیتی نوجوان است.
میک جگر