محسن خیمه دوز
به ساده بودن، لطیف بودن و به روز بودن ترانه اگر به عنوان عوامل شهرتش اشاره شود، البته اشاره غلطی نیست. صدای خواننده، آهنگ ترانه و تظیم ساده آن همراه با ملودی و ریتم درونی آن هم میتواند عوامل شهرت ترانه باشد. و البته حزن و اندوهی هم که در صدا و آهنگ بود از عوامل شهرت و پذیرش سریع ترانه بود، حزن و اندوهی که شنونده ایرانی را به یاد نواهای دستگاه ماهور و شور میاندازد که گوش ایرانی ناخودآگاه با آنها آشناست. و البته ترکیب این همه که به طور اتفاقی در یک ترانه ایجاد شده، میتواند به مثابه یک علت ترکیبی باعث شهرت فوقالعاده سریع ترانه «برای» در سطح ملی و جهان باشد.
و مهمتر اینکه این ترکیب برای شهرت ایجاد نشده، برای بازاریابی و جهانی شدن ایجاد نشده بلکه برای یک درد و یک مسئله ایجاد شده و درست به همین دلیل پیامد ناخواستهای داشته که همان شهرت ملی و جهانی بوده است. کافی بود تلاش شروین برای ایجاد یک شاهکار میبود و برای خلق ترانهای که با فوریت به شهرت ملی و جهانی میرسید، در این صورت چیزی میشد در حد و اندازۀ ترانههایی که قبلا خودش و دیگران کار کرده بودند.
جدا از این دو عامل (یکی ترکیب چندعلتی که ذکر شد و دیگری نگاه مسئلهمحور و دردمندانه در درون و در پشت ترانه «برای»)، عامل سومی هم بود که وقتی کنار آن دو عامل قرار میگیرد، نتیجهاش نمیتواند چیزی غیر از پذیریش با سرعت و میلیونی ترانه «برای» در سطح ملی و جهانی باشد. عاملی که تقریبا نادیده گرفته میشود ولی اگر شهرت این ترانه را حتا به خاطر همین عامل سوم بدانیم حرف بیربطی نزدهایم.
برای اولینبار در تاریخ ترانهسرایی ایران، با ترانهای روبرو هستیم که همه زیست انسان و همه زیست طبیعت در کنار هم ارزش یکسان دارند و هیچکدام دشمن دیگری نیست، هیچ کدام ردی از تنفر و ترس از دیگری ندارد، و هیچ بخشی واجد صفت «شر» نیست. و این اتفاقیست که حتا ادیان بزرگ هم نتوانستند به آن مقام برسند زیرا در همه ادیان یک شیطان وجود دارد که مقابل انسان یا مقابل خداست، یک فرد گمراه یا ملحد یا ظالمی وجود دارد که دین و نماینده آن میخواهد او را ارشاد کند و همین مورد را وارد ادبیات انسانی و ترانههای انسانی هم کرده و به آنها خصلت دوگانه «خیر و شر» میدهد. ولی در ترانه شروین، دوگانۀ «خیر و شر» تبدیل به «خیر واحد» میشود، خیری که «برای همه است» و «برای همه چیز».
به همین دلیل است که ترانه «برای»، که برای «زن، زندگی، آزادی» سروده شده، حتا در این مورد هم جزمگرا نیست که مثل بسیاری از شیفتگان این شعار بخواهد یک جنبش مدنی را در آن شعار خلاصه کند (حتا اگر برای خلاصه کردن جنبش اعتراضی در این شعار دلایل موجه وجود داشته باشد) اما شروین با همان حزن و لطافت از «مرد، میهن، آبادی» هم میگوید، و از انحصار شعار هم فراتر میرود و دوگانۀ شر «یا زن – یا مرد» را به یگانۀ خیر «زن و مرد» تبدیل میکند زیرا شروین از نسل «یک کلام، ختم کلام» نیست و با آن نسل فاصلۀ بسیار دارد.
ترانه «برای» در کنار مرد و زن و آزادی که ویژگیهای اساسی یک جنبش مدنیست، ناگهان از «زندگی حیوان سخن» میگوید، از پیروز و خطر انقراضش و از سگهای بیپناه و آزارهایی که میبینند، آن هم نه برای تزیین شعر و ترانه یا تبدیل آنها به اشیائی اضافه یا استعاری که نهایتأ به زن و مرد و آزادی باز گردند و صفتی برای توصیف ویژگیهای زن و مرد شوند بلکه فقط و فقط «برای» خود آن حیوانها و ارزش ذاتی و زیستی خود آنها، آنچنان که طبیعتأ هستند. و این فرق دارد با استفاده از واژههای پرنده، خزنده یا درنده در اغلب ترانهها که نهایتا سمبلی هستند برای عشق، عاشق، عاشقی، رهایی، آزادی و مبارزه. این بار چند حیوان بیپناه راه پیدا میکنند به ترانۀ یک انسان و کنار زن و مرد و آزادی مینشیند و قدر میبینند.
کدام دین و کدام ایدئولوژی تا به حال چنین کرده؟
چگونه در جامعهای که شعور حکومتش و شریعتش تا حد «سگ حیوان نجسیست» و شعور مدیران و مسئولانش در حد شلیک به ببر و خرس هراسان است، به یکباره چنین شعور برجستهای در دفاع از «حق حیوان در کنار حق انسان» ظهور میکند؟
هنوز ذهن مخاطب از چنین توجه زیباشناختی به طبیعت زیست حیوان رها نشده که ناگهان موجود زندۀ دیگری از طبیعت در ترانۀ «برای» کنار زن، مرد، حیوان و آزادی قرار میگیرد و چهرۀ شاخص دیگری در ترانه میشود، چهرهای مستقل و نه استعاری و در خدمت دیگران، چهرهای به نام «درختان خیابان». درخت هم برای اولینبار شأنی همطراز انسان پیدا میکند و برایش ترانه، ملودی و آهنگ ساخته میشود، همطراز با انسانهایی که رفتنشان دل ایرانیان را سوزاند، همطراز با مهسا، حنانه، نیکا، حدیث و سارینا، برای درختان هم دلسوزی میشود، نه برای تبلیغ و پرفورمنس که برای ذات احترام به زیست درخت. و در کنار درخت و حیوان، مرثیهایست برای هوای پاکی که آلوده شده و برای خورشیدی که نورش چه بیمنت بر ما میتابد.
و از همه حیرتانگیزتر اینکه این همه موجودات همطراز، برای این کنار هم قرار نگرفتند تا ترانۀ «برای» تبلیغی برای جایی بشود یا کاندید جایزهای در فستیوالی باشد. بلکه حیرتانگیز این بود که «برای» سخنگوی یک جنبش اعتراضی در یک کشور فلکزدۀ جهانسومی خاورمیانهای بود. کشوری آنقدر بسته و کم خرد، که حکومتش خواننده این ترانه را دستگیر کرد و به زندان برد، جای آنکه قدر او را بداند و راه رشد او را فراهم کند.
و از اینجا به نکته مهمتر در این ترانه پی میبریم :
این ترانه مولود یک جنبش مدنی نوین اعتراضیست، جنبشی که هیچ بخش آن قابل پیشبینی نیست. جنبشی که سارینای ۱۶ سالهاش یک ذهن تحلیلگر قوی دارد ولی کشته میشود، نیکای ۱۷ سالهاش یک استعداد هنری رو به رشد دارد ولی کشته میشود، دیگر همنسلانش هم واجد یک ویژگی نوین و عجیبند، این ویژگی که بیش از «تعویض حکومت» به «خلق زندگی» توجه دارند، به مهربانی با طبیعت توجه دارند، به زیباییها توجه دارند، به لبخند توجه دارند ولی آنها هم مورد تهاجم و سرکوب مسلحانۀ اغتشاشگران حکومتی قرار میگیرند. و این همان ویژگی حیرتانگیز این جنبش مدنی اعتراضیست که در ترانۀ «برای» هم بازتاب یافته، چون که شروین هم از همین نسل و برآمده از همین جنبش است.
ترانۀ «برای»، «برای جنبش نوین ایران» نیست، بلکه «شناسنامۀ جنبش نوین مدنی ایران» است، جنبشی که برای اولینبار در ایران (و شاید اولینبار در جهان) با اعتراض سیاسی آغاز شد و برای گرفتن حق طبیعی آزادی پوشش زنان در یک جامعۀ دینزدۀ مستبد اعتراض جمعی و پیوسته کرد، ولی به جنبشی تبدیل شد که عشق و احترام به حیوان را، عشق و احترام به درخت و طبیعت را با عشق و احترام به زن و مرد، با زیبایی و لطافت ترکیب کرد (و نه فقط عشق به زن، یا عشق مرد به زن) و به همین دلیل بود که مخاطبان این ترانه هم به سرعت و با علاقه شیفتهاش شدند حتا اگر زبانش را نمیدانستند زیرا همه مخاطبان قبل از آنکه سیاسی باشند، قبل از آنکه ایرانی باشند، قبل از آنکه فقط یک معترض به حکومت باشند، قبل از آنکه یک زن باشند، قبل از آنکه یک مرد باشند که شیفته یک شعار زنمحور شده باشند، «موجود طبیعی زیستمند» هستند، موجود طبیعی زیستمندی که تا کنون به این زیبایی، با حزن و اندوه درخشان، در کنار دیگر زیستمندان جهان طبیعت ستایش نشدهاند و مورد احترام قرار نگرفتهاند.
از این منظر اگر به ترانۀ «برای» توجه شود، محتوای چندوجهی و در عین حال پیشبینیناپذیر و مدرن جنبش نوین اعتراضی و مدنی ایران هم بیشتر آشکار میشود. جنبشی که :
یک شعار درخشانش، «زن، زندگی، آزدی» است که جهانی شد،
یک ترانهاش «برای» است که جهانی شد،
یک نشانهاش «گیسوان زن ایرانی»ست که جهانی شد،
یک مطالبهاش «لغو حجاب مبتذل اجباری» و حذف تمام قوانین ضد زن است که طلبی ملی و جهانی شد،
و چند الگوی انسانیاش «مهسا، حنانه، حدیث، نیکا و سارینا» هستند که زیست شجاعانه و مظلومانۀ آنها هم الگوهای ملی زن مدرن و چهرههای شاخص جهانی شدند.