روایت زنان از تاریخِ آینده؛ «حرف‌های زنانه»

hollywoodreporter

hollywoodreporter

نزهت بادی

 

حرف‌های زنانه، فیلمی ساخته‌ی سارا پولی، کارگردان کانادایی است که اخیراً به نمایش عمومی در‌آمده و به علت طرح مباحث مهم فمینیستی و ساخت و پرداختی خلاقانه تحسین بسیاری را برانگیخته است. این فیلم با الهام از رویداد‌هایی واقعی ساخته‌ شده و داستان زنان منزوی در یک گروه مسیحی به نام مِنونایت است که دور از جامعه زندگی‌ می‌کنند و با انتخاب سرنوشت‌سازی مواجه می‌شوند.

 

***

 

* [این مطلب بخش‌هایی از داستان فیلم را آشکار می‌کند.]

 

فیلم جدید سارا پولی با عنوان حرف‌های زنانه، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته‌ی میریام توئز (Miriam Toews) درباره‌ی زنان ساکن در گروهی از مسیحیانِ منونایت است که برای سال‌های طولانی مورد تجاوز قرار می‌گیرند اما ریش‌سفیدها و مردانِ این گروه، آن را کار اشباح شیطانی می‌دانند یا به خیال‌پردازی و دروغ‌گوییِ زنانه برای جلب‌توجه نسبت می‌دهند. سرانجام، یکی از دختران نوجوان چهره‌ی مرد متجاوز را می‌بیند و او بقیه‌ی مردان مهاجم را لو می‌دهد اما مردان برای حفظ امنیتشان به شهر منتقل می‌شوند و زنان مجبورند تا قبل از بازگشت آنان، متجاوزان را ببخشند و اگر آن‌ها را نبخشند، باید جمعشان را ترک کنند. در چنین وضعیتی زنان ناچارند به تصمیمی جمعی برسند که چه کنند. آن‌ها سه راه پیش‌رو دارند: هیچ کاری نکنند، بمانند و بجنگند، و یا آن‌جا را ترک کنند. در نهایت، تعدادی از زنان به نمایندگی از همه در انبار علوفه جمع می‌شوند تا از میان دو گزینه‌ی ماندن و رفتن، یکی را انتخاب کنند.

 

کل فیلم پیرامون بحث و گفت‌وگوی زنان درباره‌ی همین انتخاب دشوار و پیچیده است که به بستری برای کنکاش پیرامون دلایل و ریشه‌های فرودستیِ زنان و راهکارهای خروج از آن بدل می‌شود. فیلم با طرح پرسش‌های بنیادین و چالش‌برانگیز درباره‌ی نظام مردسالاریِ حاکم بر جهان و سلسله‌مراتب قدرت، امکان اندیشیدن و تخیل درباره‌ی جهانی نوین و مترقی مبتنی بر برابری را فراهم می‌کند. طوری که هر یک از سؤالاتی که در جمع زنان مطرح می‌شود، ذهن مخاطب را نیز درگیر می‌کند و می تواند مقدمه‌ی شکل‌گیریِ گفت‌وگو در فضای خارج از فیلم باشد. سارا پولی با نمایش سویه‌های سازنده و تحول‌بخشِ گفت‌وگو، آن را به‌عنوان راه‌حلی پیشرو در جهان پرتنش معاصر برای ایجاد دنیایی عاری از خشونت پیشنهاد می‌دهد. از این رو، فیلم فقط اثری با جهت‌گیریِ سلبی در نفی خشونت علیه زنان نیست، بلکه می‌تواند با رویکردی ایجابی، شکل تازه‌ای از جامعه‌ی امن برای همه و نوع جدیدی از هم‌زیستیِ زن و مرد را ابداع و پایه‌ریزی کند.

 

اینکه سارا پولی کل فیلم را به حرف زدن زنان اختصاص داده و حتی در عنوان فیلم نیز بر آن تأکید کرده، تمهیدی هوشمندانه برای دعوت جهان به شنیدن صدای زنان است. زنانی که بارِ سکوت و خاموشیِ تاریخی را به دوش می‌کشند و هرگاه لب به سخن باز می‌کنند، حرف‌هایشان بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده تلقی می‌شود. پولی سخن گفتن زنان را به مهم‌ترین عنصر دراماتیک داستان بدل می‌کند و ساختار اصلیِ فیلم را پیرامون آن شکل می‌دهد تا بگوید زنان در دنیای کنونی دیگر حاضر به سکوت نیستند و می‌خواهند داستان‌های ناگفته‌ی خود را بازگویند. اما ارزش فیلم بیش از هر چیزی ناشی از این است که فقط به شکستن سکوت تحمیلیِ زنان و بیان قصه‌هایشان کفایت نمی‌کند و با فرارَوی از بن‎مایه‌ی اصلی خود، گام بلندتری برمی‎دارد و شورش زنان علیه کهن‌الگوهای مبتنی بر مرد در جایگاه دانای کل و راویِ همه‌چیزدان و ایجاد فرم تازه‌ای از روایت با اتکا به نگاهی زنانه را نیز نشان می‌دهد.

 

در ابتدای فیلم در نمایی لانگ‌شات و اُوِرهِد (زاویه‌ی بالا به پایین)، اُنا با بازی رونی مارا را با پاهای خونین در میان ملحفه‌ای می‌بینیم که بعدها این نما به‌عنوان درون‌مایه‌ای مشترک درباره‌ی زنان دیگر نیز تکرار می‌شود. هرچند در ابتدا به نظر می‌رسد که با زاویه‌دید خدا مواجه‌ایم که از بالا بر همه چیز نظارت دارد، اما استفاده از صدای دختر نوجوان به‌عنوان راوی، دیدگاه پدرسالار در روایت را مخدوش می‌کند و زنان را از نگاه خودشان به تصویر می‌کشد. در کتاب میریام توئز، معلم مرد، روایت داستان را بر عهده دارد اما سارا پولی نقش راوی را به دختر نوجوان بخشیده که خطاب به کودک متولدنشده‌ی اُنا سخن می‌گوید و این تغییر در نقش راوی، زاویه‌دیدِ حاکم بر داستان را دگرگون می‌کند و بر اهمیت صدای زنان و روایت آنان می‌افزاید.

 

همان‌طور که ترزا دولارتیس، نظریه‌پرداز نقد فمینیستی فیلم بیان می‌کند، ساختار روایت کلاسیک بر پایه‌ی میل جنسیِ مردانه بنا شده است و زن به‌عنوان معمایی روایی معرفی می‌شود که مردان، پیرامون آن دست به کنکاش و پرسش می‌زنند اما این کنجکاوی برای شناختن و کشف زن نیست و در چنین روایتی به هیچ وجه درباره‌ی زنان سخنی گفته نمی‌شود و زن‌ها اجازه‌ی بیان خود را ندارند و فقط سوژه‌ای برای به پایان رساندن سفر مرد به‌مثابه‌ی قهرمان هستند. اما سارا پولی با حذف صدای مردانه و زاویه‌دید برترِ خداگونه، به زنان فرصت می‌دهد که صاحب نگاه و صدا و روایتِ خود شوند. در صحنه‌ای از فیلم می‌بینیم که زنان دورِ مِجال (Mejal)، که کمتر از همه حرف می‌زند، جمع می‌شوند و از او می‌خواهند که سخن بگوید و او تکان‌دهنده‌ترین جمله‌ی فیلم را بر زبان می‌آورد و می‌گوید «آن‌ها ما را مجبور کردند تا خودمان را باور نکنیم.» فیلم فقط در مضمون خود از فروپاشیِ نظم کهن و شکل‌گیریِ نظم جدید سخن نمی‌گوید، بلکه در زبان سینمایی‌اش نیز شکل‌ها و طرح‌های تازه‌ای را جایگزین فرم‌های تثبیت‌شده و رایج می‌کند.

 

هرچند حرف‌های زنانه، فیلمی زنانه است که در غیاب مردان شکل می‌گیرد اما خواهان حذف مردان از دنیای زنان نیست و به دنبال یافتن راه‌کارهایی برای ایجاد تحول در نقش‌ها و جایگاه‌ها و روابط مبتنی بر سلسله‌مراتب قدرت می‌گردد تا امکان تعامل و تفاهم میان زن و مرد برقرار شود.

 

درست است که همه‌ی زنان به سرنوشت مشترکی در این گروه دچارند و تجربه‌ی مشابهی از تجاوز دارند اما می‌بینیم که نحوه‌ی مواجهه‌ی هر یک از آن‌ها با خشونتی که متحمل شده‌اند، یکسان نیست و با طیف وسیعی از واکنش‌ها همچون خشم و نفرت و انتقام‌جویی، انکار و فراموشی، تسلیم شدن و بخشیدن، پس‌زدنِ زنانگی و، مهم‌تر از همه، از دست دادن ایمان به خود روبه‌رو هستیم. فیلم تأکید می‌کند که هر زن، قصه‌ی خاصِ خود را دارد و باید با زبان خویش روایت کند. تا قبل از اینکه هر زنی زبان باز کند و درباره‌ی خودش حرف بزند، زنان مدام رو در روی هم قرار می‌گیرند، با هم اختلاف نظر دارند، یکدیگر را قضاوت می‌کنند و دست به سرزنش و تحقیر یکدیگر می‌زنند اما بعد از شنیدن قصه‌ی یکدیگر به درک بهتری از خود و دیگر زنان می‌رسند، امکان همدلی و پیوند با هم را می‌یابند و در نهایت به همبستگی باشکوهی می‌رسند تا در کنار یکدیگر دنیای بهتری را بسازند.

 

فیلم متمرکز بر جمعی از زنان است که در انبار علوفه در غیاب مردان برای آینده‌ی خود تصمیم می‌گیرند. در همان آغاز وقتی شاهد خروج مردان از شهر هستیم، دوربین از نمایش مردان پرهیز می‌کند و ما حرکت گاری‌های آنان از جلوی صف زنان را می‌بینیم. این حذف عامدانه‌ی مردان و مؤکد کردن چهره‌ی زنان در تصویر، تمهیدی برای فراهم کردن فرصتی در راستای خروج زنان از سلطه و کنترل و دخالت مردان است. زنان با بیرون آمدن از زیر سایه‌ی مردان مجال می‌یابند تا فردیت سرکوب‌شده‌شان را بازیابند، از امکان ابراز وجود و اظهارنظر برخوردار شوند، قدرت اندیشیدن و تخیل کردن را بیابند، حق انتخاب برای خود قائل شوند، تصمیم بگیرند و دست به کنش بزنند. تنها مردی که در فیلم و در جمع زنان حضور دارد، آگوست، معلم مدرسه است که چون زنان نمی‌توانند بنویسند و بخوانند، در نوشتن صورت‌جلسه کمکشان می‌کند. هرچند آگوست شباهتی به مردان مهاجمِ این گروه ندارد و مادرش تنها زنی بوده که علیه قوانین ظالمانه شوریده و از این جماعت طرد شده است اما وقتی در بحث و گفت‌وگوی زنان دخالت می‌کند و نظر می‌دهد، ماریکه با خشم به او می‌گوید که «تو اینجا هستی که به حرف‌های ما گوش دهی و بنویسی. پس فقط گوش کن.» ماریکه بعدها از آگوست عذرخواهی می‌کند که خشمش از مردان دیگر را سرِ او خالی کرده اما تأکید او بر «گوش کردن» فقط خطاب به آگوست نیست. بلکه این سخنی خطاب به همه‌ی مردان است که هرگز صدای زنان، حرف‌ها و خواسته‌هایشان را نشنیده‌اند.

 

اما حضور آگوست به‌عنوان تنها مردِ حاضر در فیلم بسیار مهم است. او نماینده‌ی مردانی است که هرچند از جایگاه فرادستِ خود علیه زنان سوءاستفاده نکرده‌اند اما هرگز به امتیازات خود به‌‌عنوان یک مرد در جامعه‌ی مردسالار نیز آگاه نبوده‌اند. آگوست تازه در مواجهه با زنان و شنیدن حرف‌هایشان است که درمی‌یابد تجربه‌ی یک زن چه تفاوت‌های بنیادینی با یک مرد دارد و زنان برای دستیابی به حقوق بدیهی‌شان درگیر چه جنگ روزمره‌ای هستند. در صحنه‌ای از فیلم وقتی اُنا از آگوست نظرش را می‌پرسد، آگوست می‌گوید «نظر من مهم نیست» و سکوت می‌کند. اُنا می‌گوید «اگه همه‌ی عمر فکر می‌کردی نظرت مهم نیست، چه احساسی داشتی؟» و با این جمله از او می‌خواهد که برای لحظه‌ای کوتاه خود را به جای زنانی بگذارد که در تمام عمرشان هرگز اجازه‌ی اظهارنظر و حق انتخاب نداشته‌اند. آنچه آگوست را از دیگر مردان متمایز می‌کند، همین سکوت او و تمایل به شنیدن حرف‌های زنان است که به وی کمک می‌کند تا در رنج و خشم و ناامیدی و درماندگیِ زنان خشونت‌دیده شریک شود، اشک بریزد و از آنچه هم‌جنسانش انجام داده‌اند، اظهار تأسف کند. وقتی اُنا به علت بارداری ناشی از تجاوز حالش به هم می‌خورد، آگوست با دستانش به او آب می‌خوراند. اُنا به او می‌گوید «چقدر خوبه که اینجایی. بودنت یادمون می‌آره که چه چیزی امکان‌پذیره.» دلباختگیِ اُنا و آگوست در فیلم، چشم‌اندازی از رابطه‌ی مبتنی بر عشق و احترام و برابری میان زن و مرد را ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد که زنان برای تحقق چه رؤیایی تلاش می‌کنند.

 

بعد از اینکه زنان بر سرِ ترک گروه و ایجاد جامعه‌ای امن و برابر در جایی دیگر به توافق می‌رسند، با پرسشی اساسی روبه‌رو می‌شوند. آیا در این کوچ تاریخی‌ اجازه‌ی همراهی به پسران را بدهند؟ آیا در دنیای تازه‌شان به مردان حق ورود بدهند؟ این‌جاست که یکی از مهم‌ترین بحث‌های فیلم درباره‌ی چگونگیِ تأسیس جهان نوین مطرح می‌شود: آیا برای دستیابی به جامعه‌ی عاری از خشونت باید پسران و مردان را حذف کرد یا اینکه راهی وجود دارد تا زنان و مردان در کنار هم بدون برتری‌جویی زندگی کنند. مردها بزرگ‌ترین مانع در مسیر دستیابی زنان به آزادی و امنیت و پیشرفت بوده‌اند اما به قول اُنا «نه همه‌ی مردها.» صداهای زنان با تصاویر صورت پسران نوجوانشان همراه می‌شود و این سؤال را به ذهن می‌آورد که چطور این پسران دوست‌داشتنی به مردان خشن و متجاوز بدل می‌شوند؟ اُنا به‌درستی به نقش فرهنگ مردسالار در شکل‌گیریِ مردان اشاره می‌کند که با القای حس برتری و اعطای قدرت انحصاری به مردان، آنان را وارد بازی کثیفِ نابرابری و تبعیض می‌کند تا زنان را به اطاعت و انقیاد وادارند.

 

به همین دلیل هرچند حرف‌های زنانه، فیلمی زنانه است که در غیاب مردان شکل می‌گیرد اما خواهان حذف مردان از دنیای زنان نیست و به دنبال یافتن راه‌کارهایی برای ایجاد تحول در نقش‌ها و جایگاه‌ها و روابط مبتنی بر سلسله‌مراتب قدرت می‌گردد تا امکان تعامل و تفاهم میان زن و مرد برقرار شود. لوک مون‌پلیه که مدیر فیلمبرداری فیلم‌های قبلی سارا پولی است، به او می‌گوید که با توجه به موضوع فیلم شاید بهتر باشد که مدیر فیلمبرداری زن باشد. اما سارا پولی توضیح می‌دهد که حذف همکاران مرد با روح این داستان در تضاد است. زیرا هدف زنانِ قصه نیز ایجاد جامعه‌ای عاری از مردان نیست. آن‌ها به دنبال ایجاد جامعه‌ای امن و برابر برای همه‌اند که در آن، زنان و مردان در کنار یکدیگر امکان رشد و پیشرفت داشته باشند. سارا پولی جمله‌ی مهمی را به مون‌پلیه می‌گوید که به درک بهتر فیلم کمک می‌کند. او می‌گوید «این فیلم درباره‌ی همه است. نه فقط زنان. درباره‌ی نحوه تعامل با یکدیگر است.» سرانجام، زنان قصه تصمیم می‌گیرند که پسران نوجوان را با خود ببرند و با آگاهی‌بخشی به آن‌ها بیاموزند که چطور نقش تازه‌ای را به‌عنوان مرد در جامعه بر عهده گیرند، نقشی که بر اساس خشونت و ظلم و تبعیض تعریف نشده باشد و زنان در دنیای نوپدید، همراهیِ مردانی را بپذیرند که آماده‌اند با تغییر و اصلاحِ خود قدم در راه برابری بگذارند.

 

در ابتدای فیلم زنان فقط قصد گریز از گذشته‌ی دردناک و تغییر وضعیت کنونیِ خود را دارند اما اُنا برای اولین بار درباره‌ی آینده سؤال می‌کند و اینکه بعد از پیروز شدن چه اتفاقی می‌افتد. طرح همین پرسش اساسی پیرامون وضعیت جدید است که زنان را به فکر وامی‌دارد که آن‌ها از دنیای تازه چه می‌خواهند؟ حرف زدن درباره‌ی آینده است که جریان سرکوب‌شده‌ای از ایده‌ها و افکار را در آن‌ها آزاد می‌کند که هرگز مجال ظهور و بروز نداشته است. آن‌ها خود را قادر می‌بینند که نظام مستقر و مسلط را از هم بپاشند و ساختاری جدید و مترقی را جایگزینش کنند و این، آغازی برای کنش‌های ایجابی و سازنده است. وقتی اُنا از امکان‌های موجود در جهان تازه سخن می‌گوید، ماریکه، اُنا را به رؤیابینی و خیال‌پردازی متهم می‌کند اما همین نیروی رهایی‌بخش تخیل است که می‌تواند از وضعیت موجود فراتر رود و چشم‌اندازی از وضعیت موعود را بیافریند. ریش‌سفیدهای گروه، روایت زنان از تجاوز را ناشی از تخیل آن‌ها می‌دانستند اما وقتی تخیل زنانه به کار می‌افتد، ثمره‌اش آفرینش دنیایی مزیّن به صلح و آرامش و امنیت برای همه است. زنان که هرگز اجازه نداشتند فکر کنند و نظر دهند، اکنون خود را در ایجاد آینده و تغییر تاریخ، شریک و سهیم می‌بینند. بنابراین، حرکت زنان در پایان فیلم، پیشروی به سوی آینده است، تاریخی که می‌تواند این بار به شکل دیگری رقم بخورد. فیلم با تولد نوزاد اُنا پایان می‌یابد و دخترک راوی فیلم، خطاب به او می‌گوید «داستان تو با داستان ما فرق خواهد کرد.»

 

 

منبع: آسو